اظهارات جنجالی افخمی درباره اعتراضات اخیر
بهروز افخمـی چه زمانی که فیلم سـاخته، چه وقتی که نزدیک به ۱۳ ســال از فیلمسازی دوری کرد و چه در مقطعی که نماینده مردم تهران در مجلس شد،همیشه خبرساز بود و هنوز هم بعضی حرفها و تحلیلهایش بوی جنجال و حاشــیه میدهد. عدهای او را فیلمسـاز حکومتی میدانند که بیشــتر آثارش را به توصیه یا سفارش نهادها مختلف ساخته. از فرزند صبح تا روباه و ۱۱ دقیقه و ۳۰ ثانیــه و ســریالهایی مانند کوچک جنگلی که برای تلویزیون ساخت.
اظهارات او درباره مرگ سینمای ایران، جشنواره کن که تبدیل به جشنواره دگرباشها شد، اتهاماتی که به صادق هدایت زد، علت سقوط هواپیمای اوکراینی و... هرازچندگاهی جنجالی بــه پا میکند؛ ناگهان میگوید با کارگردانی در ســینمای ایران خداحافظی میکند اما او که برای ساخت فیلمهایش همیشه استخارهمیکند، اینبار استخارهاش پس از سالها خوب میآید و سراغ ساخت فیلمی درباره ماجرای یک اعدام میرود. اتفاقی که این روزها در حال شــکلگیری اســت و افخمی با اینکه که یکسال پیش بهبهانه رونمایی از نسخه نهایی فیلم فرزند صبح در جشنواره عمار به خبرنگار ایسنا گفت،فرزند صبح را بهترین کار سینمایی خود میداند و دوست دارد با همین فیلم از کارگردانی سینما در ایران خداحافظی کند اما امسال جشنواره فیلم یک کارگردان اولی را با نام استاد تهیه کرده است که داستانی درباره یک هنرمند دارد که به شاگردانش تعرض میکند. نظیر آنچه در جنبش میتو فاش شد. روز گذشته هم پروانه ساخت تازهترین فیلمش باعنوان صبح اعدام هم صادر شد، او در حال انجام مقدمات ساخت این فیلم درباره اعدام طیب اســت که شبیه یک تئاتر آن را میسازد.
او حــالا در حالی که از آغاز جشـنواره فیلم فجر اجرای برنامه هفت را بر عهده گرفته اسـت و یک فیلم هم در همین جشنواره دارد، اظهارات سیاسی تندی درباره اعتراضات کرده است،آنرا یکنمایش خیابانی خوانده. نمایشی که تنها عده کمی که تفاوت میان واقعیت و مجاز را تشخیص نمیدهند، باور کردند، افخمی در این باره میگوید: بهنظرم الان شرایط فوقالعاده عجیبی در ایران وجود ندارد، یعنی اتفاق عجیبی نیفتاده و ما یک نمایش زودگذر خیابانی داشتیم که فقط تعداد خیلــی کمی از مردم آن را باور کردنــد؛ آنهایی که تفاوت بین مجاز و واقعیت را تشــخیص نمیدهند. البته من نمیخواهم بگویم که اصلاً اتفاقی نیفتاده؛ به هر حال، در تهران بعید است کسی ندیده باشد و خبردار نباشد که چه شده، حتی اگر تلفن هوشمند هم نداشته باشد اما اینکه در کل ایران اتفاقی افتاد و چیزی بود که تمام مردم مملکت احساسمیکردند وارد یکبحران شدهاند را قبول ندارم. اگر در کردستان یا در بلوچستان اتفاقی افتاده میدانیم که بهبحثهایی که در تهران در جریان بود هیچ ربطی نداشت. مساله در آنجا چیز دیگری است.
افخمی معتقد است میان اتفاقات امسال با اعتراضات سالهای اخیر تفاوتهای زیاد وجود دارد که کاریکاتوری از ترورهای سال۶۰ است و مردم انگار باید هرچند سال یک بار تمرین جنگ کنند، او میگوید: بهطور کلی میخواهم بگویم این ماجرا، ماجرای زندگی حقیقــی مردم نبود، آنچه درباره غائله بنزین رخ داد، نبود. آنچه چند سال گذشته پیش آمد نبود. حتی مشابه آنچه در سال ۸۸ رخ داد هم نبود. با هیچ کدام از آنها قابل مقایسه نبود و به نظرم یک نمایش تصنعی بود که از بیرون توسط تلویزیونهای ماهوارهای در حال شارژ شدن بود. نمیدانم چه شد آنها هم فریب خوردند یا چیز دیگر که رفتند سراغ ماجرای مهسا امینی در حالی که از ۱۰ - ۱۵ روز قبل اتفاق مشخص بود که برنامهای در کار است و متمرکز بر خبر فوت رهبری بود. شایعهها وسیعی درست کرده بودند و من مدام فکر میکردم که آیا قرار است در تاریخی تروری رخ دهد؟ بعد حتی اگر موفق نباشد، برای مدتی روی آن مانور خبری بدهند؟ اما وقتی که ایشان بدوناستفاده از عصا و با میکروفن در دســت آمد و ایستاد و صحبت کرد، نقشهها نقش بر آب شــد. بعد همه چیز بهطرف مهسا امینی تابید. آیا فکرکردند این اتفاق مردم را بیشتر تحریک میکند؟ ماجرا از نظر من کاریکاتوری از اتفاقهای قبلی مشخصاً انگار که جایگزینی اتفاق افتاد؛ به همین دلیل میگویم که این تظاهرات و ترورهای سال ۶۰ است. البته از طرف دیگر هم فکر میکنم به هرحال انگار ملت هرچند ســال یک بار باید تمرین جنگ بکند.
افخمی با اشاره به اینکه هنرمندان باید در این شرایط جرات زیادی برای کار کردن به خرج دهند، توضیح میدهد: بعضی از آنها ممکن است از تشدیدکنندگان شرایط باشند و بخواهند تروریسم فرهنگی را گسترش دهند اما آن کسی که میخواهد کار کند و جرأت انجام آن را ندارد، شاید بهتر است نام خود را هنرمند نگذارد؛ چون باید حاضر باشد که کمترین خطر را بپذیرد. وضع او که از زندگی یک فوتبالیست خطرناکتر نیست؛ فوتبالیستی که هم در بازی ممکن است اتفاقی برایش بیفتد و هم از سوی تماشاگر؛ مواردی بوده فوتبالیست از ســوی تماشاگر با شلیک گلوله ترور شده حالا چطور شده که هنرمند ما اینقدر نازکنارنجی شده است؟ اصولاً هنر به بدنه بزرگ نیاز ندارد، بلکه به آدم باعرضه نیاز دارد. این موانع از زمان عبدالحسین سپنتا هم در سـینمای ایران بوده و او با مخالفت روحانیون بزرگ و آدمهای جــدی روبهرو بود یا با تحقیر مقامات اداری مواجه میشد که مثلاً در اداره ژاندارمری کار سینماگران را بررسی میکردند و اجازه ساخت میدادند. بعد از سپنتا هم کسانی که تلاش کردند سینمای ایران فیلم بسازند آدمهای باعرضه بودند.
دیدگاه خود را بنویسید