چرا هیچکس هوای مردم را ندارد؟
دولتها میروند و میآیند اما آلودگیها از بین نمیروند و بحرانها باقی میمانند. فرقی نمیکند چه کسی وزیر و چه کسی وکیل باشد، در هر صورت تصور عمومی این است که مشکلات بدون اینکه حل شوند، از دولتی به دولت بعد منتقل میشوند و قرار نیست هوای پاک داشته باشیم و همواره باید نگران ابربحرانهای زیستمحیطی و خشکسالی و تخریب منابع طبیعی باشیم، چراکه هیچ مقام و هیچ دولتی به فکر حل بحرانهای موجود نیست.
در میان بحرانهای زیستمحیطی، بحران آلودگی هوا از همه بدتر است، چراکه نفس انسان را بند میآورد و زندگی را به خطر میاندازد. ما زیر بار هزاران و شاید میلیونها تن مواد آلاینده مدفون هستیم و مثل مردههای متحرک در شهر راه میرویم.
رئیسجمهور در سخنرانیهای اخیر خود درباره وضعیت نگرانکننده ناترازیها زیاد سخن گفته است. از نظر آقای پزشکیان، ادامه مسیر فعلی ممکن نیست و کشور شرایط نگرانکنندهای دارد اما وقتی از ایشان سوال میکنند چه راهحلی دارید؟ در پاسخ میگوید، کارشناسان مشغول کارند و به زودی اعلام میکنیم.
اما نگرانی همینجا ختم نمیشود، هر راهحلی که از سوی متخصصان مطرح شود، تایید دولت و همراهی مردم را نیاز دارد اما موضوع این است که نه دولتها جسارت اصلاحات را دارند و نه مردم به دولت اعتماد میکنند. بحران منابع آب، فرسایش خاک و آلودگی هوا زیستبوم کشور را دچار تهدید و تخریب کرده اما قانونگذار به فکر نوع پوشش خانمهاست و مدیران دولتی هم جرأت ندارند راهحلی برای عبور از مشکلات ارائه کنند. کشور به جایی رسیده که بحران از ما دور نمیشود؛ در تابستانها برق نداریم و زمستانها با تهدید قطعی گاز مواجهایم. هم اینکه در ۶ ماه اول سال درگیر مساله گردوغبار هستیم و ذرات معلق کوچکتر از ۱۰ میکرون علت اصلی آلودگی هستند و در ۶ ماه دوم نیز وارونگی دما باعث میشود تا با انباشت آلایندهها مواجه شویم بهگونهای که حتی آدمهای سالم هم نمیتوانند به درستی نفس بکشند. به عبارتی، نه بهار و تابستان عادی داریم و نه پاییز و زمستان بیدغدغه.
جامعه ایران در چند دهه گذشته با چالشهای متعددی مواجه بوده که به مرور زمان به ابرچالش و بحرانهای بزرگ تبدیل شدهاند. ابرچالشهایی مثل آب و محیط زیست رشد ناپایدار، تورم مزمن و بیکاری در طول چند دهه گذشته هرگز حلوفصل نشدهاند و در نتیجه امروز به بحرانهایی تبدیل شدهاند که برای حلوفصل آنها باید هزینه زیادی پرداخت. چالشهای سیاسی و سیاستی، کسری بودجه و بحرانهای مالی و پولی مسائلی است که دولتهای تمام ادوار گذشته با آن درگیر بودهاند اما برای آن چارهای نیافتهاند. پاسخ سیاستگذاران به رفع همه چالشها، ایجاد ابرچالشهای جدید بوده است؛ ابرچالشهایی که ذات آنها با بحرانهای یادشده متفاوت بوده و اثرات آنها در بلندمدت ماندگار خواهد بود و چندین نسل را گرفتار خواهد کرد. به طور مثال ایران همانند سایر کشورها با استفاده از ظرفیتهای محیط زیست و انرژی خود میتوانست مسیر توسعه را بپیماید، درحالی که این ظرفیتها در قالب بحرانهای زیستمحیطی، آلودگی هوا و بحران آب و انرژی، اقتصاد امروز و فردای ایران را تهدید میکند. تحولات بخش انرژی در اقتصاد ایران توانایی اثرگذاری بر بسیاری از تعادلهای اقتصادی در صنایع مختلف را داشته و به همین دلیل بر تصمیمات سرمایهگذاری در بخشهای اقتصادی اثرات قابل توجهی دارد. همچنین، تحولات بخش انرژی از منظر مناسبات اجتماعی نیز جایگاه ویژهای دارد که تصمیمگیری سیاستگذاران درباره آن را دشوار میکند.
انتقاد به خود
بحران آلودگی هوا سالهای طولانی است که خودش را به سلامت ما تحمیل کرده است و انتظار این نیست که دولت چهاردهم به صورت فوری آن را حل کند اما برنامهریزی برای تعطیل شدن یا تعطیل نشدن مدارس و ادارات دولتی عیار مدیریت این دولت را نشان میدهد. تجربه سالهای گذشته نشان میدهد که با سرد شدن هوا، آلودگی تشدید میشود و پدیده وارونگی اتفاق میافتد پس لازم است که دولت پیشبینیهای لازم را داشته باشد و به طور مثال، ساعت ۱۱ شب خبر تعطیلی مدارس را اعلام نکند. یا اینکه با وجود آلودگی هوا، لازم نبیند که مدارس را تعطیل کند. چنان که همین وضعیت هم باعث شد که سخنگوی دولت لب به انتقاد از همکارانش بگشاید. خانم مهاجرانی در واکنش به شدت آلودگی هوا در تهران گفت: «متعجبم که چرا مدارس را تعطیل نکردند. حاضر نیستم فرزندم را در این هوا به مدرسه بفرستم». مقامات دولت فعلی منتقد برنامهریزیهای دولت قبل بودند و سال گذشته همین موقع نسبت به سردرگمی مردم در این که تعطیل کنیم، یا تعطیل نکنیم اعتراض کردند اما وقتی سکان دولت را در دست گرفتند، دقیقاً همان رفتار را تکرار کردند و این اصلاً خوشایند نیست.
ناترازی محیط زیست
اقتصاددانان سالهای طولانی است درباره ناترازی در مصرف انرژی هشدار میدهند، اما سیاستمداران اصرار دارند که ناترازی در کار نیست و این درحالی است که دولت در زمستان به خاطر کمبود گاز و در تابستان به خاطر کمبود برق و آب، کشور را تعطیل میکند. نکته عجیب این است که دولت کمبود انرژی را نقطه ضعف میداند و از اعلام صریح دلایل تعطیلی کشور طفره میرود و در زمستانها، آلودگی هوا را بهانه تعطیلی قرار میدهد و در تابستانها، سلامت مردم را. در ۱۰ سال گذشته سرمایهگذاری ایران برای تامین و تولید انرژی ناکافی بوده است. کشور در دهه گذشته تقریباً درگیر تحریمهای بینالمللی بود و سرمایهگذاری داخلی هم چندان مورد توجه قرار نگرفت. اما مساله فقط کمبود سرمایهگذاری نیست. ما با دولتی مواجهایم که مانع شکلگیری بازار است. بازار با واقعی کردن قیمتها به رفتار مصرفی شکل میدهد.
ناترازی محیط زیست وقتی حاصل میشود که فعالیتهای ما آثاری داشته باشد که فراتر از توان محیط زیست برای هضم و پردازش آن آثار باشد. چرخه طبیعی هوا نمیتواند حجم آلودگی تولید شده را پردازش کند. در این شرایط میگوییم ناترازی اتفاق افتاده است. در واقع به این ترتیب است که مصرف ما از آن منبع طبیعی یا آثاری که فعالیتهای ما روی منبع طبیعی دارد، از یک حدی گذشته و در نتیجه آثار آن ماندگار شده و چهره طبیعت به مرور عوض میشود.
ناترازی در نهایت سبب میشود که ساختار سیاستگذاری ایران به سمتی حرکت کند که تنشهایی در جامعه اتفاق بیفتد. این تنشها ممکن است، سیاستگذاری را به سمت یکسری راهحلهای طبیعی ببرد که در ابتدا نتیجه بدهد اما هزینه آن در نهایت بسیار زیاد است. آمارها نشان میدهد که میزان مرگومیر ناشی از آلودگی هوا در تهران بین ۷ در ۱۰ هزار نفر در سال است. در سراسر ایران چیزی حدود ۳۰ هزار ایرانی در طول سال بر اثر آلودگی هوا ناشی از مصرف بیرویه سوخت و البته آلودگی گردوغبار ناشی از توسعه کانونهای ریزگرد در نتیجه مصرف آب و خشکی دشتها، میمیرند.
اما سوال این است که آیا راهحلی وجود دارد؟
اقتصاددانان میگویند، اگر سیاست پایین نگه داشتن قیمت بنزین وجود نداشت و ما در این چند دهه قیمت را به شکل متناسبی زیاد کرده بودیم، اینقدر بخش حملونقل بزرگ نمیشد. اکنون اصلاح ناترازی هزینه زیادی دارد. هزینههای مختلف از جنس جابهجاییهای اجتماعی و اینکه افراد بخواهند از یک شغل به شغل دیگری بروند. تداوم این وضعیت نیز امکانپذیر نیست. چرا که وضعیت بد به حدی میرسد که دولت مجبور میشود اقدامی انجام دهد. آن زمان نیز هزینههای اجتماعی بیشتر و بیشتر میشود و گریزی از این اتفاق نیست. بنابراین ناترازی و بیتوجهی به آن شکافهایی را در جامعه و اقتصاد ایجاد میکند که عملاً ممکن است زمانی سر باز کند و به یک راهحل نهایی برسد. راهحل نه به معنای سیاستگذاری، بلکه به این معنا که طبیعت خود این مساله را برای ما حل کند و بهنوعی اجبار اقتصاد ایجاد شود و سیاستگذاران را وادار به گرفتن تصمیماتی کند که در نهایت آخرین راهحل هستند و اساساً اینها تصمیمات مطلوبی نیستند و هزینه بسیار زیادی برای جامعه دارند. اما اگر دولت و نهادهای تصمیمگیر از قبل برنامهریزی برای اصلاح ناترازیها صورت داده باشند، نتیجه آن کمهزینهتر و مطلوبتر است و مجبور نیستیم تن به رخدادهایی اجباری دهیم. محمد وصال معتقد است:«برای اینکه بتوانیم ناترازی در ایران در ابعاد مختلف محیط زیست را مدیریت کنیم، نیازمند نوعی از سیاستگذاری هستیم که در وهله اول هزینه-فرصت را برای اقتصاد ایران به رسمیت بشناسند. در مرحله دیگر، ساختار سیاستهای حمایتی و تصوری که از مداخله دولت در بخشهای دیگر داریم باید اصلاح شود. دولت در همه چیز دخالت میکند، از ورود خوراک دام تا تولید کنسرو ماهی و توزیع کود بین کشاورزان تا خرید تضمینی چغندر قند! باید سیاستهای غلط با توجه به اهمیت امنیت غذایی اصلاح شوند. محدودیتهای سرزمین در تصمیمات سیاستگذاران باید لحاظ شود و دولت باید در خیلی از سیاستهای قیمتی و دخالتهای بالادستی بازنگری کند. این سیاستها باید تغییر کند تا ناترازی محیط زیست در ایران بهبود یابد و به خسارتهای بزرگتر منتهی نشود».
به عقیده این اقتصاددان «بحث مهم دیگر این است که جوامع محلی باید بتوانند در سیاستگذاری مشارکت داشته باشند. منابع طبیعی به این دلیل که در سطح سرزمین پخش هستند، باید به شکل کلان به آن نگاه شود. مثلاً یک رودخانه مسافت طولانی را طی میکند تا به مقصد برسد. یک سفره آب زیرزمینی حجم وسیعی از درون زمین را اشغال میکند. جنگل یک اکوسیستم است و ممکن است در چند استان کشور واقع شده باشد. خیلی از مناطق حفاظتشده بین دو استان یا چند استان پراکنده هستند. بنابراین باید با دخالت دادن مردم در مشارکت و حفاظت به سمت بهبود ناترازی در محیط زیست رفت و مردم را از سود و زیان دخالت در طبیعت آگاه کرد. باید ابتدا درک مساله به وجود بیاید، سپس قواعد و قوانینی که ذیل آن مساله ایجاد شده اجرایی شود و طرفین باید این قواعد و قوانین را رعایت کنند تا بتوان به حل بحران ناترازی در ابعاد مختلف محیط زیست امیدوار بود».
نقش تحریمها
یکی از بدترین آثار تحریمها، ممنوعیت واردات تکنولوژی است که باعث شده صحنه تولید ایران به گورستان تکنولوژیهای فرسوده و قدیمی و غیربهرهور تبدیل شود. صنایعی که به این شکل فعالیت میکنند عمدتاً انرژیبر و آببر هستند و ادامه فعالیتها آنها از این منظر در معرض خطر است. با این حال به خاطر تحریمها، سیاستهای صنعتی کشور به سمت توسعه این رشته فعالیتها پیش رفته است. همچنین تحریمها باعث شده که صنعت خودرو در ایران پیشرفت نکند و محصولاتی تولید کند که همگی پرمصرف و آلاینده هستند. از سوی دیگر، اقتصاددانان ریشه ناترازیها را در کسری بودجه میبینند که عامل کسری بودجه هم تحریمهای اقتصادی است. تحریمها باعث میشوند که ما نتوانیم نفت بفروشیم و این باعث میشود که درآمد دولت کاهش پیدا کند. وقتی درآمدها کاهش پیدا کند، دولت باید هزینههایش را کاهش دهد که این کار را به دلایل سیاسی نمیکند. در نتیجه برای جبران کسریها، به منابع بانکها یورش میبرد که این کار بانکها را ناتراز و تورم را تشدید میکند. وقتی تورم بالا میرود، اقتصاد بیثبات میشود و تعادل بازارها به هم میریزد.
علت و راه حل، ترافیک، ناترازی سوخت، آلودگی شدید هوا در کشور و در نتیجه، خشکسالی و خشکی دریاچه و رودخانه ها و همچنین مشکلات اقتصادی مانند بیکاری و کم بودن حقوقها در کشور:
متاسفانه شرایط اقتصادی برای مردم بسیار دشوار شده و این موضوع امنیت مردم و کشور را تهدید می¬کند.
از طرفی اگر قیمت بنزین و دیگر حاملهای انرژی بالا رود ، مردم متحمل فشار اقتصادی میشوند، اما از سوی دیگر، اگر قیمت گذاری به همین روش کنونی بماند، فشار اقتصادی و آسیب آن برای مردم و کشور بسیار بیشتر است ( مثلا سالهای ۷۶ تا ۸۴ با اینکه، قیمت بنزین به قیمت جهانی یعنی حدود ۱ دلار نزدیکتر بود، اما تورم کمتر و اوضاع اقتصادی بهتر بود ).
تعیین دستوری قیمتها ( در اقتصادهای کشورهایی مانند ایران، کوبا ونزوئلا و … که علت آن هم ساختار سیاسی حاکمیت است) ریشه اصلی مشکلات است و نتایج زیر را دارد:
۱- قیمت دستوری باعث کاهش درآمد و مشکلات اقتصادی شرکتها و کسری بودجه دولت ، تورم و بیکاری و کم بودن حقوقها میشود. مثلا یک نانوایی یا هر بنگاه اقتصادی یا شرکتی که محصولش توسط دولت، بصورت دستوری تعیین میشود، نمیتواند به نیروی کار ، حقوق بالا بدهد.
۲- قیمت دستوری، باعث مصرف بسیار زیاد و اسرافگرایانه سوخت و منابع (بنزین، گاز، برق، آب و…) ترافیک، ناترازی سوخت، آلودگی شدید هوا در کشور و در نتیجه، خشکسالی و خشکی ذخایر آب و در نتیجه تهدید حیات در کل کشور میشود (افزایش بارندگی پس از هر دوره کاهش رفت و آمد و مصرف سوخت در سالهای ۹۸ و ۹۹ و عید نوروز سالهای گذشته استان تهران یکی از نشانه های این موضوع است)
اگر مردم میدونستن، تعیین دستوری قیمت انرژی توسط دولت و مجلس با ( مخصوصا بنزین) ، چه آسیبهای وحشتناکی برای مردم و کشور داره (مشکلاتی که در متن بالا گفته شد و بدتر از همه خشکسالی که این مملکتو نابود میکنه )
دولت رو مجبور میکردن قیمتا رو به خود مردم بسپاره( عرضه و تقاضا در بازار)
پیشنهاد راه حل این مشکلات:
مهمترین عامل برای حل این مسائل، ایجاد انگیزه اقتصادی با آزادسازی قیمتهاست.
پیش نیاز همه اصلاحات اقتصادی و حل ناترازیها ، جلب اعتماد مردم است از راههای زیر:
۱- حذف بودجه عمومی نهادهای پر هزینه و غیر مولد مانند صدا و سیما و نهادهای مذهبی و…
۲- بستن مسیرهای قاچاق و رانت و فساد ( بویژه برای نهادهای قدرت )
۳- حذف هزینه های غیر ضروری خارج از کشور و بهبود روابط خارجی
۴- دریافت مالیات از همه نهادهای اقتصادی از جمله نهادهای حاکمیتی
۵- ارائه سهمیه سوخت و انرژی به همه مردم دارای کد ملی ( نه به بیگانگان و اتباع خارجی)
سپس انجام اصلاحات اقتصادی.
قیمت دستوری کالا و خدمات و سوخت، نابود کننده اقتصاد کشور و کسب و کار مردم است، بهترین راه حل برای آن، پرداخت یارانه یا سهمیه مستقیم به مردم و سپس آزادسازی قیمت بر اساس عرضه و تقاضا و است. اینکار به سود همه مردم و دولت است و بسیاری از معضلات اقتصادی و زیست محیطی کشور را حل میکند.
در گام اول بدلیل حساسیت بالا روی بنزین، میتوان قیمت دیگر حاملهای انرژی را به تدریج آزادسازی سازی کرد و با سهمیه صرفه جویی شده بنزین توسط افراد (سهمیه در کارت بانکی افراد و خانوارها اعمال شود) ، هزینه های رفت و آمد و قبوض را پرداخت کرد. که انگیزه بالایی برای صرفه جویی بنزین نیز به همراه دارد.
تا زمانیکه قیمت سوخت و انرژی دستوری است، هیچگاه مصرف بهینه و استفاده فراگیر از انرژی پاک ( خورشیدی، بادی و ..) و سرمایه گزاری در وسایل نقلیه عمومی و تولید خودروهای بهتر اتفاق نخواهد افتاد ، نه توسط دولت و نه مردم .استفاده فراگیر از انرژی پاک و حذف آلودگی و کاهش خشکسالی و بسیاری معظلات بزرگ دیگر با واقعی سازی قیمت انرژی ( قیمت بین المللی و شناور وابسته به عرضه و تقاضا ) و پلکانی بودن آن ، قابل انجام است و هر کاری که اصلاح قیمت را شامل نشود ، عوامفریبی است. اگر این اصلاحات انجام نشود در آینده ای نزدیک ، قحطی و خاموشی بسیار شدیدتر خواهد شد و کشور را به سمت شرایط بسیار وخیم تر و فروپاشی می برد.
منابعی که متعلق به نسلهای آینده هم هست و از طرفی، مصرف آن باعث آلودگی و آسیب زیاد به محیط زیست و سلامت مردم و اقتصاد میشه، نباید رایگان در نظر بگیریم، اتفاقا خیلی هم قیمتش بالاست. بهتر نیست بجای سوزاندن اسرافگرایانه آنها در خودرو های تک سرنشین و دیگر مصارف غیر بهینه انرژی ، پول آنرا صرف ایجاد اشتغال و درآمد بالا و تقویت حمل و نقل عمومی برای مردم کنیم؟
البته لازمه این اصلاحات اقتصادی، اعتماد بین مردم و دولت هست.
اگر میپسندید لطفا منتشر کنید.