“حسین علیزاده” علیه “جشنواره موسیقی”
چهلمین جشنوارۀ بینالمللی موسیقی فجر هر یک از شبهای خود را به نام یک هنرمند اختصاص داده و یک روز کامل از جشنواره را به آن هنرمند تقدیم میکند. شب اول جشنوارۀ موسیقی فجر به فرهاد فخرالدینی، شب دوم به هنگامه اخوان و شب سومش به حسین علیزاده تقدیم شده بود. حسین علیزاده که سومین شب جشنوارۀ موسیقی فجر به او تقدیم شده، به این موضوع واکنش نشان داد و عصر پنجشنبه در بیانیهای کوتاه نوشت: «همۀ افتخارم در موسیقی ایران همواره عدم حضور در جشنوارۀ موسیقی فجر بوده است؛ این جشنواره فرمایشی است، نه هنری و نه در حد و اندازۀ هنر. من از هرگونه بزرگداشت از طرف ارگانهای حکومتی بینیاز هستم و پیوسته سپاسگزار مردم آگاهیام که بیدریغ پشتیبان هنر و هنرمندشان در هر شرایطی بودهاند. با عشق و احترام به ایران سرافراز و هنرمندان آزاده./ حسین علیزاده ۲۵ بهمن ۱۴۰۳»
مسئولان جشنوارۀ موسیقی شایسته بود برای چنین کاری ابتدا حسین علیزاده را در جریان میگذاشتند و با او هماهنگ میکردند اما استاد علیزاده هم ای کاش سنجیدهتر عمل میکرد و با چنین متن شعاری و احساسیای برای رسانههای ضدایرانی خوراک تبلیغاتی فراهم نمیکرد. او که در این چند دهه با سلامت و درایت، توانسته ناملایمات و بیمهریهای رنگارنگ را پشت سر بگذارد و فعالیت هنریاش را به دور از هیاهوهای سیاسی ادامه دهد، همچنان باید به این مشی خردمندانه ادامه دهد و گرفتار تبلیغات و اطلاعات ناقص و مغشوش نشود و مراقب باشد که هنر پرهیزکارانهاش آلودۀ هیاهوهای ویرانیطلبان و ایرانیستیزان نشود. برای هنرمندی که از همین مردم و همنفس مردم سرزمینش است و هنرش برای آنهاست، هر فرصت حضور و شنیده شدنی مغتنم است و شایسه نیست چنین هنرمندی از همان واژههایی استفاده کند که پروژهبگیران خارج نشسته، استفاده میکنند و حتی آب و هوا را هم به حکومتی و غیرحکومتی تقسیم میکنند.
علیزاده در مستند بزم و رزم با مرور خاطرات روزهای شروع جنگ میگوید، قصد داشته با محمدرضا لطفی به جبهههای جنگ بروند و برای رزمندگان ساز بزنند حتی به جبهه هم میروند اما مسولان نظامی بنا به مصلحتسنجی یا هر چیزی این اجازه را به آنها نمیدهند. او میگوید: «من و لطفی وقتی به تهران برگشتیم دیگر آن آدمهای سابق نبودیم.» و با همراهی شجریان آهنگ «بشنوید ای گروه جانبازان» را میسازند و برای خانوادههای جنگزده کنسرت میگذارند که گروه فشار، آن را به هم میزنند. علیزاده در ادامۀ همین مستند میگوید: «این تضاد و اتفاقها در جایی اتفاق میافتاد که من عاشقش هستم و اسمش ایران است. پس اینها مسائل خودمان است و باید با همدیگر به یک فکری برسیم که دیگر این اتفاقها نیفتد و تا وقتی که میافتد باید ببینم چگونه میشود در وطنم با این مسأله مبارزه کنم که مسائل را درست کنم. من در وطنم علیه وطنم مبارزه نمیکنم. من در وطنم مبارزه میکنم برای وطنم.» و در مستند «شجریان از سپیده تا فریاد» هم میگوید: «من خیلی نسبت به مسائلی که شرایط موسیقی در ایران دارد، معترض هستم ولی کسانی که با موسیقی درست رفتار نمیکنند، برادر و هموطن من هستند و باید در وطن و کشور خودم رفتار آنها را درست کنم. مثل یک بیگانه با کشور خودم برخورد نمیکنم. اگر ببینم چیزی در مملکت خودم خراب است، اولین کسی که بغضش میگیرد و ناراحت میشود خودم هستم و از این [نارسایی] فیلم نمیگیرم برای شبکههای اجتماعی بفرستم.» علیزاده که همۀ این سالها این روش را ادامه داده و حتی سال ۱۳۹۳ نشان شوالیه فرانسه را نمیپذیرد و میگوید: «شاید اگر در دیار ما توجه و درک از هنر والای موسیقی همانطور که نزد مردم است، نزد مسئولان- که باید خدمتگزاران تاریخ و فرهنگ و هنر باشند- میبود، یک هدیه و عنوان غیرخودی این همه انعکاس نداشت. وقتی در فضای هنری نور کافی نباشد، چراغی کوچک خورشید میشود. اما من ضمن قدردانی از مسئولین کشور و سفارت فرانسه، به احترام مردم هنرپرور و هنردوست ایران، به نام حسین علیزاده قناعت کرده، تا آخر عمر به آن پیشوند یا پسوندی نخواهم افزود. در آخر ضمن تبریک به تمام بزرگان ایران و جهان که نشان با ارزش شوالیه را دریافت کردهاند، خود را بینیاز از دریافت هر نشانی دانسته، همچنان اندر خم کوی دوست و به شوق عشق تا آخر عمر خواهم ایستاد. با سپاس از تمام مردم هنردوست ایران و جهان.» چنین هنرمند دغدغهمندی شایسته نیست خود را گرفتار دوقطبی پوچ حکومتی و غیرحکومتی کند.