سازندگی بررسی میکند که چرا چهار دانشآموز از ابتدای مهر جان خود را از دست دادند؟
گروه اجتماعی: پاییز امسال برای آموزشوپرورش ایران با تلخترین خبرها آغاز شد؛ از زنجان و خراسان تا شیراز و ایلام، نام چهار دانشآموز کمسنوسال در خبرهای «فوت ناگهانی در مدرسه» تکرار شد؛ نیما، سام و دختری ۹ ساله در ایلام که هنگام زنگ تفریح ناگهان جان باخت. مرگهایی که شاید در ظاهر «حادثه» باشند اما در عمق خود نشانهای هستند از بحران عمیقتر در فضای مدارس: بحرانی در ساختار تربیت، سلامت روان و مسئولیتپذیری نهادی. وقتی کودکی در حیاط مدرسه از حرکت میایستد یا نوجوانی بهخاطر ترس و تحقیر در خانه به زندگیاش پایان میدهد، مساله فقط یک تراژدی فردی نیست. اینها نشانههای فروپاشی احساسی سیستمیاند که باید پناهگاه امن کودکان باشد. مدرسه در ایران امروز، بهجای آنکه محیطی برای رشد و امنیت روانی باشد، در بسیاری از موارد به فضایی اضطرابزا، پرتنش و فاقد گفتوگو تبدیل شده است. فشار بر معلمان، کمبود مشاوران متخصص، بیتوجهی به سلامت جسمی و روانی دانشآموزان و فقدان سازوکار شفاف پاسخگویی، ترکیبی خطرناک ساخته است که حالا قربانیانش کوچکتر از همیشهاند. در تمام بیانیهها، آموزشوپرورش از «پیگیری حادثه» سخن گفته است اما پیگیری بدون بازنگری، ساختاری معنایی ندارد. تا زمانی که مدارس ما صرفاً بر نظم و نمره بنا شوند و نه بر اعتماد و کرامت هر زنگ تفریح میتواند به فصلی از سوگ بدل شود. جامعهای که صدای کودکانش را نمیشنود، دیر یا زود پژواک فریادشان را در بیجانترین سکوتها میشنود. محمدرضا نیکنژاد، کارشناس حوزه آموزش و پرورش در گفتوگو با «سازندگی»معتقد است که وضعیت بحرانی دانشآموزان و مدارس تحت تأثیر شرایط بحرانی کشور است. او میگوید: جامعه ایران امروز در یکی از بحرانیترین دورانهای خود قرار دارد. مشکلات اقتصادی، تورم، اخبار منفی و فشارهای روانی ناشی از ناامنی اجتماعی بر زندگی مردم سایه انداخته است. این وضعیت نه تنها بر بزرگسالان بلکه بر کودکان و نوجوانان نیز تأثیر مستقیم گذاشته و امید به آینده را در میان نسل جوان به شدت کاهش داده است. این ناامیدی در نظام آموزشی کشور نیز بهوضوح قابل مشاهده است. او ادامه میدهد: در مدارس ایران، فشارهای آموزشی، انتظارات سنگین و فضای رقابتی شدید به جای آنکه به رشد و شکوفایی استعدادها منجر شود، موجب افزایش اضطراب، بیانگیزگی و خستگی روانی در میان دانشآموزان شده است. خانوادهها نیز، که خود با مشکلات مالی و معیشتی دست و پنجه نرم میکنند، قادر به تأمین نیازهای آموزشی و روحی فرزندانشان نیستند. در نتیجه بسیاری از دانشآموزان با احساس بیانگیزگی و بیهدف بودن در مسیر تحصیل مواجهاند. به گفته او؛ در این میان معلمان و کارکنان مدارس نیز از فشارهای اقتصادی و کاری در امان نماندهاند. بسیاری از آنان با وجود دلسوزی، توان و انگیزه لازم برای ایجاد محیطی شاد و پرانرژی در کلاس درس را ندارند. این چرخه فشار، از خانواده تا مدرسه و از معلم تا دانشآموز، باعث شده آموزش و پرورش ایران از هدف اصلی خود یعنی رشد انسانهای توانمند و خلاق فاصله بگیرد.
نادیده گرفتن استعداد دانشآموزان
نیکنژاد با بیان اینکه سیستم آموزشی رسمی کشور که سابقهای بیش از ۸۰ سال دارد همچنان بهشدت نمرهمحور و معدلمحور است، تأکید میکند: در چنین فضایی، ارزش دانشآموزان تنها با نمراتشان سنجیده شده و استعدادهای گوناگون آنها نادیده گرفته میشود. در حالی که هر سال تعدادی از دانشآموزان در المپیادها یا کنکور موفق میشوند این گروه تنها بخش کوچکی از ۱۷ میلیون دانشآموز کشور را تشکیل میدهند. بیشتر دانشآموزان نه فرصت رشد واقعی دارند و نه انگیزهای برای ادامه مسیر تحصیلی در نظامی که تنها موفقیت تحصیلی را معیار ارزشگذاری میداند. او اضافه میکند: نبود محیطهای شاد و حمایتی در مدارس، یکی از مهمترین آسیبهای کنونی است. در بسیاری از کشورهای پیشرفته، مدرسه فضایی است برای پرورش مهارتهای زندگی، کار گروهی و خلاقیت اما در مدارس ایران، فضای خشک و پرتنش حاکم است. دانشآموزان زمان زیادی را صرف آمادگی برای امتحانها و آزمونهای مختلف میکنند و جایی برای تخلیه انرژی، نشاط و تجربههای مثبت باقی نمیماند. نتیجه این وضعیت، افزایش مشکلات روانی از جمله اضطراب، افسردگی و در مواردی رفتارهای خودآسیبزننده در میان دانشآموزان است.
بازتابی از شرایط عمومی جامعه
به اعتقاد او؛ این وضعیت بازتابی از شرایط عمومی جامعه است؛ جامعهای که در آن خانوادهها زیر فشار اقتصادی، فرهنگی و روانی هستند و امید به آینده کاهش یافته است. در چنین فضایی، مدرسه نیز بهجای پناهگاه به بخشی از همان فشار اجتماعی تبدیل شده است. معلمان، به جای ایفای نقش حمایتی و تربیتی، ناچارند بیشتر به حفظ نظم، نمرهدهی و پاسخ به توقعات والدین بپردازند. در نتیجه، مدرسه به مکانی پر از اضطراب و رقابت بیثمر بدل شده است. او میگوید: برای برونرفت از این چرخه فرساینده، نیاز به بازنگری جدی در سیاستهای آموزشی کشور وجود دارد. آموزش و پرورش باید از نظامی نمرهمحور به نظامی انسانمحور تغییر یابد؛ نظامی که در آن هدف، پرورش مهارتهای زندگی، تفکر انتقادی، خلاقیت و سلامت روانی باشد. مدارس باید محیطهایی شاد، پویا و الهامبخش باشند تا دانشآموزان بتوانند، انرژیهای خود را به شکل سازنده تخلیه کنند و استعدادهای واقعیشان را بشناسند. نیکنژاد در نهایت پیشنهاد میدهد: اصلاح وضعیت فعلی آموزش و پرورش نیازمند تغییر در چند حوزه همزمان است. در سطح مدرسه باید محیطهایی ایجاد شود که دانشآموزان در آنها بتوانند با نشاط، بازی و فعالیتهای مهارتی، احساس امنیت و تعلق کنند و انرژیهای منفی خود را تخلیه کنند. در سطح معلمان نیز ضروری است حمایتهای روانی، مالی و آموزشی تقویت شود تا آنها بتوانند، نقش الهامبخش و تربیتی خود را به شکل مؤثر ایفا کنند و از فشارهای موجود فاصله بگیرند. در سطح کلان، سیاستهای آموزشی باید از تمرکز صرف بر رقابت و کنکور فاصله گرفته و بر پرورش انسانهایی سالم، خلاق و اجتماعی تمرکز کنند. تنها در این صورت است که آموزش و پرورش میتواند، مأموریت اصلی خود را انجام دهد و مدرسه به جای ایجاد استرس به محیطی امن و پرانرژی تبدیل شود. چنین فضایی باعث زنده شدن امید و انگیزه در میان دانشآموزان خواهد شد و مدرسه را به مکانی برای پرورش ذهن و روح، نه صرفاً نمره و آزمون، تبدیل میکند. بازسازی امید در دل نسل جوان، مهمترین رسالت آموزش و پرورش امروز ایران است.

