“عباس کاظمی”
عباس کاظمی، نویسندۀ کتابِ «سفر نظریهها» در گفتوگو با ایبنا دربارۀ رسالت جامعهشناسان بهصورت خاص و دانشمندانِ علومانسانی بهشکلی جامع میگوید: «در مورد تعهد جامعهشناس یا رسالت او ممکن است اتفاق نظر وجود نداشته باشد اما از نظر من، وظیفۀ اولیه جامعهشناس، کوشیدن در بهبود اوضاع اجتماعی انسانهاست. اگرچه تمرکزش بر امر محلی است اما گاهی نتایج تحقیقاتش تاثیراتی جهانی دارد و میتواند برای همه جوامع ثمربخش باشد.»
کاظمی با اشاره به مایکل بوراووی گفت: «جامعهشناسان بزرگ توانستند روی الگوی تحقیقاتی همچنین سیاستگذاری اجتماعی در قلمروهای وسیعی از جهان تأثیرگذار باشند. نمونۀ متأخر آن، مایکل بوراووی است که اخیراً درگذشته، تأثیراتی فراقارهای بر علوم اجتماعی جهان داشته و الگویی طراحی کرده که جامعهشناسی بیشتر در کنار مردم و برای مردم باشد.» او سپس به اهمیت نظریاتِ جهانشمول در علوماجتماعی براساسِ کتابِ خود پرداخت: «نظریات باید بعدی جهانشمول داشته باشند، در غیر این صورت خطاب کردن نظریه برای آنان دشوار خواهد بود. عالمانی بودهاند که کوشیدهاند به امر محلیتر توجه کنند مانند کلیفورد گیرتس اما حتی نظریات آنان نیز در افقی جهانی تأثیرگذار بوده است. نظریهپردازان در قرن بیستویک متواضعتر شدهاند و درک خود را از جهانشمول بودن نظریهها تغییر دادهاند و دیگر آن را با اروپا محوری مترادف نمیگیرند.»
نویسندۀ کتابِ «سفر نظریهها» با توجه به نظریهپردازی در جامعۀ ایران متناسب با اندیشههای غربی ادامه داد: «نظریهپردازی در باب جامعۀ ایران بدون میانجی نظریات کلاسیک که نظریاتی غربی هستند تقریباً غیرممکن است. اما میانجیگری چنین نظریاتی به معنای دلدادگی متخصصان جوامعی چون ما بدانها نیست. نظریات از هر جایی که بیایند باید بتوانند خود را در زمینۀ جدید جای دهند و با شرایط محلی سازگار شوند. معنای این سخن آن است که نظریهپرداز محلی باید وجود داشته باشد که توانایی به کار بردن آنها در این زمینۀ جدید برای صورتبندی نوآورانهتر از آن را داشته باشد.»
کاظمی سپس به وضعیتِ نظریهپردازی در علوم اجتماعی و علومانسانی در جامعۀ اندیشمندانِ ایرانی اشاره کرد: «این پرسش را نه فقط برای جامعهشناسان بلکه برای رشتههای دیگر علوم انسانی هم میتوان طرح کرد. ما برای داشتن نظریهپرداز در سطح جهانی به زمان بیشتری نیاز داریم. جامعهشناس ایرانی و بهطور کلی پژوهشگر علوم اجتماعی در ایران، اینک بعد از بیش از ۶ دهه در آستانۀ توان نظریهپردازی قرار گرفته است. زمان و تجربه تاریخی که علوم اجتماعی باید از سر بگذراند، موضوعی مهم برای نظریهپردازی است. جامعهشناسان و انسانشناسان ایرانی به پختگی نزدیک شدهاند و نسلهای جدیدتر، شهامت بیشتری در رویارویی با امر عینی و شواهد تجربی از خود نشان دادهاند. اگرچه دستاوردهای نظریشان کافی نبوده اما امید است که در دهههای پیش رو تحولات قابل توجهی در نظریهپردازی در ایران را شاهد باشیم.»
با توجه به «ششمین همایش کنکاشهای مفهومی و نظری دربارۀ جامعۀ ایران» که عباس کاظمی دبیریِ آن را برعهده دارد دربارۀ محورِ اصلیِ آن، یعنی «آیندهها و امکانهای جامعۀ ایران: فراسوی افول و بازسازی»، اهدافِ یک جامعهشناس و ابعادِ مخلتفِ این نشست گفت: «هدف اصلی ما، توضیح روشمند شرایط جاری جامعۀ ایران برای مخاطبان غیرمتخصص است. جامعۀ ایران، بیش از هر زمان تشنۀ شنیدن روایتهای جذاب و کارآمد از وضع موجود و آیندۀ جامعۀ ایرانی است. هدف اصلی، پاسخ دادن به پرسشهای مهم جامعه است و اگر بخواهیم متواضعتر باشیم به جای کلمه «پاسخ دادن» بهتر است بگوییم، تأمل کردن در پرسشهای محوری و بنیادی جامعهای که در انتظار به سر میبرد. در مرتبۀ دوم، اجرای تحلیلهای نظری جامعهشناسانه در عرصۀ حرفهای است. این همایش جایی است که اصحاب علوم اجتماعی میتوانند از یکدیگر بیاموزند و تحلیلهای خود را از جامعه معنادار کنند.»