رنگ‌زمینه

یک‌بارمصرف

نقد سریال “وحشی”

از اسم و عنوان سریال که شروع کنیم به صفت «وحشی» می‌رسیم. مخاطبان سریال به‌خوبی می‌دانند که انتساب این صفت تنها به «داوود اشرف» با بازی «جواد عزتی» ممکن است اما چقدر این صفت در این شخصیت جلوه کرده است و سیدی توانسته آن را به ظهور و بروز برساند؟ واقعیت این است که داوود اشرفِ سریال وحشی بیش از آنکه وحشی باشد، بدشانس و دروغ‌گو است. لااقل تماشای ۸ قسمت فصل یک سریال، این تلقی را به تماشاگر سریال می‌دهد که با فردی بدشانس طرف است که از بدِ روزگار، دچار اتفا‌ق‌های ناگوار شده و قصدی هم در رخ دادن این وقایع نداشته است! از سوی دیگر، حجم زیاد پنهان‌کاری و نگفتن حقیقت، باعث شده که شخصیت داوود، فردی دروغ‌گو انگاشته شود که برای به‌دام نیفتادن، هر بار، با یک ترفند و حیله‌ای، دروغ می‌گوید و پلیس و اطرافیان را فریب می‌دهد؛ بی‌آنکه در هیچ‌یک از این لحظات، دچار هیچ‌گونه عذاب وجدان یا ناراحتی حتی در خلوت خود شود؛ این در حالی است که سیدی به‌هیچ‌وجه داوود اشرف را فردی بالفطره خبیث و پلید نشان نداده است که عذاب وجدان گرفتن او غیرقابل ‌تصور شود.
از بدشانسی به‌عنوان یکی از صفات مهم داوود اشرف در سریال گفته شد اما این حجم از بدشانسی با چه انگیزه‌ای به او نسبت داده می‌شود و اصولا آیا ممکن است همه‌چیز و همه‌جا از بدشانسی به‌عنوان توجیه اتفاق‌ها استفاده کرد؟ واقعیت این است که سناریست سریال سیدی در بسیاری از اوقات، از ساده‌ترین و پیش‌پا افتاده‌ترین ترفندها برای توجیه و تفسیر رفتارها و اتفاقات استفاده کرده است؛ نتیجه آن شده که نه شخصیت‌ها عمق پیدا کرده‌اند، نه اتفاقات، منطقی و باورپذیر از آب درآمده‌اند.
از وجوه جزئی تماتیک همانند بدشانس بودن داوود که بگذریم، به منطق کلی درام نیز می‌توان ایراد وارد کرد؛ نه شخصیت‌ها، نه داستانک‌ها نمی‌توانند در مسیر سریال باورپذیر باشند، هرچند ممکن است به دلیل برخی کنش‌های غافل‌گیرکننده در آن‌ واحد جذاب عمل کنند. برای نمونه، می‌توان به مسیر کلی سریال اشاره کرد: سریال در قسمت ابتدایی با فضایی کارگری شروع می‌شود که گویی قرار است، فضایی عدالت‌خواهانه و سوسیالیستی را تداعی کند. در ادامه و با وقوع قتل بچه‌ها، به‌نظر با یک قصه معمایی و جنایی طرف می‌شویم اما خیلی زود و در اندازه همان قسمت‌های ابتدایی، این دو محور و فضا فراموش و رها می‌شوند؛ با بروز قتل غیرعمد دوم نیز سریال وارد فضای زندانی و دادگاهی می‌شود اما این تمام ماجرا نیست و سازندگان سریال تصمیم می‌گیرند که در دو، سه قسمت پایانی، فضای عاشقانه سریال را نیز شکل و گسترش دهند؛ از این‌رو، سراغ عشق رها و داوود می‌روند که یکی از مبهم‌ترین و بی‌منطق‌ترین بخش‌های سریال است.
ارتباط عاطفی یا اصولا دونفره رها و داوود اشرف نیز تضاد و تناقض کم ندارد و سبب شده که مخاطب سریال تا اندازه زیادی، دست‌کم‌گرفته‌شده متصور شود: ماجرا پس از کش‌وقوس‌های فراوان به ابراز علاقه و به‌نوعی، خواستگاری داوود از رها در ماشین می‌انجامد و رها در پایان اپیزود، جواب منفی به درخواست داوود می‌دهد اما این‌ یکی دیگر از لحظات غافل‌گیرکننده سریال است که کارکرد یک‌بار مصرفی بیشتر ندارد چراکه اوایل قسمت بعد، رها بدون هیچ توضیحی و تاکید بر اینکه به داوود جواب رد داده است، با او هم‌کلام می‌شود؛ حتی یک ‌شب بعد شاهد حضور داوود در خانه رها هستیم. گویی این ارتباط شبانه، بعدتر به اعتراف‌گیری و رودست زدن به داوود توسط رها انجامیده اما مخاطب همیشه غافل‌گیر در این سریال متوجه نمی‌شود که چگونه رها که روز قبل به داوود جواب منفی داده، شب بعد او را به خانه‌اش دعوت کرده و از او اعتراف گرفته است! آیا او از عشق و علاقه داوود برای رسیدن به هدف خود و نخستین پیروزی دوران کاری‌اش استفاده کرده یا اگر از اول نقشه‌ای در کار بوده است چرا شباهت داوود با معشوقه قبلی رها مطرح می‌شود و به‌گونه‌ای تصویرسازی می‌شود که گویی این ارتباط عاطفی از سوی رها یا مورد توجه رها نیز بوده است؟
«وحشی» هومن سیدی همانند «زخم کاری» محمدحسین مهدویان، جذاب و غافل‌گیرکننده است اما دریغ از عمق و باورپذیری‌ای که در این سریال‌ها وجود داشته باشد؛ همین سبب شده است که این دو سریال به مجموعه‌هایی یک‌بار مصرف، نه ماندگار بدل شوند. هم مهدویان، هم سیدی به‌خوبی بر وجوه تاثیرگذار و غافل‌گیرکننده سینما و جادوی آن آگاهی دارند اما وجوه عامه‌پسند و تجاری این مدیوم سبب شده است که این دو بیش از آنکه به عمق داستان و فیلم‌نامه دقت داشته باشند بر اتفاقات غافل‌گیرکننده و حضور جذاب سلبریتی‌ها تاکید کنند؛ نتیجه آن شده که هر دو سریال با وجود برخی امتیازات به آثاری ماندگار و استاندارد تبدیل نشوند. کنار ایرادات یادشده، دو امتیاز اصلی در سریال وحشی وجود دارد؛ نخست، حضور موفق نابازیگران یا بازیگران فیلم‌اولی و ناشناخته است که باعث شده، لحظات حضور و رونمایی از این افراد، سکانس‌های جذابی از آب درآیند.
برای نمونه به حضور دادستان، قاضی و پدرومادر بچه‌ها در قسمت‌های آخر توجه کنید که چقدر خوب و طبیعی مقابل دوربین نقش‌آفرینی کردند.
در پایان باید به حضور ضعیف دو بازیگر اصلی فیلم یعنی «نگار جواهریان» و «جواد عزتی» اشاره کرد؛ این ضعف و حضور ضعیف نه به‌خاطر ناتوانی این دو در بازیگری بلکه به‌خاطر ایرادات فیلم‌نامه در شخصیت‌پردازی است که سبب شده در درجه اول، جواد عزتی نتواند از شمایل مالک مالکی در «زخم کاری» و شمایل کمدی در فیلم‌هایی چون «تمساح خونی» فاصله بگیرد؛ نگار جواهریان نیز به دلیل شخصیت مبهم و نامعقول خود در فیلم‌نامه، اگرچه تلاش زیادی کرده است که چهره‌ای جذاب، سرد و زیرک از خود نشان دهد اما بیش از یک کاراکتر سورئال که گاه در اندازه یک پرستو ظاهر می‌شود و گاه بسیار حاذق و فریب‌کار، جلوه‌گری داشته و نتوانسته است که یک کاراکتر ماندگار و باورپذیر از خود ارائه دهد.

sazandegi

پست های مرتبط

عذرخواهی نماوا

راه نمایش “سووشون” باز می‌شود؟ پلتفرم نماوا با انتشار بیانیه‌ای از انتشار…

وداع با تهیه‌کننده نفس عمیق

به یاد “امیر سمواتی” پیکر «امیر سمواتی» تهیه‌کننده فیلم «نفس عمیق» میان…

پایان جاسوسی‌نویسی

“فردریک فورسایت” درگذشت فورسایت، نویسندۀ نام‌دار و خالق رمان کلاسیک «روز شغال»…

دیدگاهتان را بنویسید