محسن جلالپور، فعال بخش خصوصی
این روزها که سایه جنگ بر سر خاورمیانه سایه افکنده و متغیرهای اقتصادی همچون آهوان گریزپا، مشغول جستوخیز هستند و مدام بالا و پایین میروند، برخی توصیه میکنند عقلانیترین کار بردن داراییها به پناهگاه امن است اما آیا چنین کاری اخلاقی هم هست؟
شخصاً در سالهای گذشته بارها در معرض چنین پرسشهایی قرار گرفتهام اما معمولاً از پاسخ دادن طفره رفتهام اما اگر پاسخ درست دادهام حتماً این نکته را اضافه کردهام که بهتر است در چنین مواقعی نفع شخصی را کنار بگذاریم تا وضعیت از اینکه هست، آشفتهتر نشود. اگر اخبار بازارها را دنبال کنید، با نظر برخی اقتصاددانان و مشاوران مالی مواجه میشوید که به مردم توصیه میکنند تا میتوانند سکه و دلار بخرند تا از نوسان قیمتها در امان بمانند. برخی مشاوران مالی و سرمایهگذاری معتقدند مردم باید در چنین مواقعی عاقلانه رفتار کنند و زمانی که قیمتها درحال افزایش روزانه است، دلار و سکه بخرند تا از تورم جا نمانند. اگرچه خرید کالا بیش از نیاز میتواند هر فرد یا خانوار را در شرایط افزایش قیمت، از نوسانها مصون بدارد اما باعث افزایش التهاب در بازار داراییها میشود که این اتفاق زیان کل جامعه را به دنبال دارد.
همیشه در چنین شرایطی یاد اعلام حریق در سالن سینما میافتم. فرض کنید در سالن سینمایی نشستهاید و دارید فیلم تماشا میکنید، در گوشهای از سالن آتشی میبینید که به سرعت درحال سرایت به دیگر نقاط سالن است. چه میکنید؟ داد میزنید و همه را هوشیار میکنید یا میدوید و مدیر سالن را مطلع میکنید؟ طبیعی است با داد زدن شما، افراد به سوی درهای خروجی هجوم میآورند و خیلی از تماشاچیان زیر دست وپا له میشوند و بقیه هم میسوزند و خاکستر میشوند. اگر حریق را اطلاع ندهید، اتفاق بدتری میافتد و ممکن است هیچکس جان سالم در نبرد.
البته توصیه به مردم برای خرید و انباشت ارز و طلا در مواقع بحرانی با اعلام حریق در سالن سینما تفاوت اساسی دارد که مهمتریناش تفاوت مساله مرگ و زندگی با کسب منفعت است. در سالن سینما چون مساله مرگ و زندگی است، شما وظیفه دارید، داد بزنید تا همه از وقوع خطر مطلع شوند اما در مقوله بازارها، بهتر است داد نزنید که آهای مردم، بشتابید که بازارها ملتهب شدهاند و اگر اقدام به خرید نکنید، زیان میکنید. چند سال پیش یکی از مشاوران مالی که روایتگری محبوب و سرشناس بود با تشریح پدیده «پول داغ» به مردم توصیه کرد همه داراییهای نقدی خود را تبدیل به کالا کنند. این توصیه در فضای مجازی میلیونها بار دیده شد و به شدت مورد توجه جامعه قرار گرفت اما بزرگانی همچون موسی غنینژاد و مسعود نیلی چنین توصیههایی را مغایر با چارچوب اخلاقی اقتصاددانان اعلام کردند چون به عقیده آنها باعث تشدید تنش در جامعه میشود. به خاطر دارم که این موضوع بحثهای زیادی میان اقتصاددانان ایجاد کرد و برخی معتقد بودند باید واقعیتهای اقتصاد را به صراحت به جامعه گفت اما برخی معتقد بودند، اعلام عمومی واقعیتهای اقتصادی به زیان جامعه تمام میشود و اقتصاد کشور را در معرض شوکهای سنگین قرار میدهد.
البته بیان عمومی واقعیتها هم خوب است و هم عواقب نگرانکننده دارد؛ مفید است چون به سیاستمداران کمک میکند تا تصمیم درست بگیرند. مفید است چون آگاهی عمومی را افزایش میدهد و به تصمیمگیری بهتر آحاد اقتصادی کمک میکند. اما وقتی اقتصاد گرفتار چالشهای زیاد است و متغیرهای اقتصادی در نوسان مداوم هستند، بیان برخی واقعیتهای اقتصادی بدون آنکه کمکی به حل مساله کنند، میتوانند سبب وخیمتر شدن اوضاع شوند.
به طور مثال، گفتن یک روایت واقعی یا غیرواقعی درباره یک بانک میتواند به هجوم یکباره مردم به شعبههای آن بانک منجر شود و پدیده «هراسبانکی» را وجود آورد. این قاعده در سایر حرفههای مرتبط با زندگی انسانها نیز رایج است. بهعنوان مثال در عالم پزشکی وقتی احتمال میدهند که بیان وضعیت بیماری شخص ممکن است باعث بدتر شدن وضعیت بیماری او شود از بیان واقعیت خودداری میکنند که چنین سیاستی بیش از همه به نفع خود فرد بیمار خواهد بود.
به هر حال این حق همه مردم است که به فکر حداکثر کردن منافع خود باشند اما از آنجا که شرایط سختی پیشرو داریم قطعاً اخلاق حکم میکند از رفتارهایی که به سود خودمان و به زیان جامعه تمام میشود، پرهیز کنیم.