گفتار سیدحسین نصر به مناسبت بازنشستگی از دانشگاه جورج واشینگتن
سیدحسین نصر، فیلسوف ایرانی مقیم آمریکا پس از ۷۰ سال تدریس فلسفه و علوم اسلامی در ۹۲ سالگی از دانشگاه جورج واشینگتن ایالات متحده بازنشسته شد. او در نشستی که در دانشگاه جورج واشینگتن به مناسبت ۷۰ سال خدمات پژوهشی و آموزشی او برگزار شد، گفت: « امیدوارم که این آخرین سخنرانی عمومیِ زندگیام باشد؛ هرچند تنها خداوند میداند. زندگی من سرشار از رویدادها و تجربههای فکری و معنوی بوده است؛ و همۀ آنها را نعمتی از سوی خداوند متعال میدانم. با این حال لازم میدانم کمی دربارۀ پیشینهای بگویم که همۀ اینها را ممکن ساخت و مرا به آنچه هستم، تبدیل کرد. خانوادۀ پدریام در اصل از عراق مهاجرت کردند. آنها از سادات بودند و در دورهای به ایران کوچ کردند. یکی از نیاکانم- که اکنون آرامگاهش یکی از مراکز مهم زیارتی است- در شهر کاشان ساکن شد. کاشان شهری در مرکز ایران است، میان اصفهان و تهران، شهری کهن و بسیار زیبا؛ از قدیمیترین شهرهای جهان با معماریای بیمانند. در فارسی، واژۀ «کاشی» برای «Tile» به کار میرود و واژه «قاشانیه» در عربی (قاسانی) شکل عربی شدۀ همین واژۀ ایرانی است. این هنر کاشیکاری از کاشان به سراسر جهان رفته است؛ از الحمرا در اندلس گرفته تا مساجد و بناهای اندونزی و مالزی. من از چنین جهانی میآیم: از خانوادهای سیّد، مهاجر از عراق به ایران؛ از کاشان و سپس تهران؛ از محیطی سرشار از سنت، دانش و معنویت. از چنین خاکی بود که زندگی فکری و روحانی من رویید و بالید.»
مشاعره با فروغی
سیدحسین نصر، متفكری سنتگرا (Traditionalist) به معنای خاص است. سنت برای او «به معنای حقایق یا اصولی است دارای منشأیی الهی است اما او چه از جان دنیای ما میخواهد و چه در چنته دارد كه زمانی به عنوان اولین سخنران مشرق زمینی برای ایراد سخن در رشته سمینارهای كیفورد در دانشگاه ادینبورو برگزیده شده است؟
سیدحسین نصر، ۱۹ فروردین سال ۱۳۱۲ در تهران به دنیا آمد. پدرش سیدولیالله نصر، پزشكی مشهور و عضو خاندان سلطنتی بود و بعدها هم نمایندۀ پارلمان، وزیر فرهنگ و رئیس دانشكدۀ ادبیات دانشگاه تهران شد. پدربزرگ نصر هم شخصیت برجستهای بود كه از سوی شاه ایران ملقب به لقب «نصر» شده بود. مادر نصر از نوادگان شیخ فضلالله نوری بود و ملا سیدمحمدتقی پشت مشهد، یكی از اقطاب صوفیه در كاشان هم از نیاكان نصر بود. حضور و ظهور علم تجربی، فقه و عرفان به صورتی همزمان در زندگی این اشرافزاده نوجوان، مهمترین علت رو كردن او به دریای معارف بشری و دینی از همان زمان كودكی بود. نصر روایت جالبی از خاطرات دوران کودکیاش را عنوان کرده است: «شاید ۸ یا ۹ سال بیشتر نداشتم، روزی محمدعلی فروغی به منزل ما آمد و پدرم به او گفت: آقای فروغی چرا با حسین مشاعره نمیکنید. و فروغی هم مرا بر روی زانویش نشاند و من که اشعار بسیاری از بر داشتم، او را در مشاعره شکست دادم.»
نصر تحصیلاتش را در تهران آغاز كرد. گرچه آنچه در حیاط خانه و حین مصاحبت با پدرش میآموخت، بسیار گرانقدرتر از درسهای مدرسه بود. با وجود اینکه نصر، پدرش را در جوانی از دست داد اما از نظر فکری بسیار بیشتر تحتتأثیر او قرار داشت تا مادرش که تا چند دهه پیش زنده بود. نصر در مورد رابطه با پدرش و تأثیراتی که از او گرفته، میگوید: «آنچه که او در من به ارث نهاده سه چیز بود: نخست عشق به معارف نهفته در فرهنگ ایرانی و سنت دینی، ادبی و فلسفی خودمان؛ دوم علاقه به آنچه در غرب در قلمرو علم و فلسفه در جریان بود؛ سومین چیزی که ایشان برای من به جای گذاشت، احساس آرامشی است که در خود داشت و من همواره آن را با خود داشتهام.» همچنین در مورد مادرش و نحوه رابطهاش با او میگوید: « او به لحاظی محافظهکار و به لحاظی دیگر با توجه به موقعیت زنان در آن دوره بسیار سرکش بود؛ او نخستین زنی بود که در خانواده خویش، موهایش را کوتاه کرد و به همین دلیل عمههایش که دختران شیخ فضلالله نوری بودند تا مدتها با او حرف نمیزدند… به لحاظ اخلاقی در عشقش به فرهنگ ایرانی هیچ کوتاه نمیآمد. او در تربیت اولیه من نقش برجستهای داشت اما برخی عقاید نوگرایانه داشت که من نمیپسندیدم و بیشتر وقتها در حوزه فرهنگی و عقلی هم رای نبودیم.»
از تهران تا واشینگتن
نصر تا پایان نیمه اول دورۀ متوسط در ایران ماند و زبان فرانسه و عربی را هم فراگرفت و در همین اثنا برخی مباحث فلسفی و كلامی را نیز نزد پدر آموخت. حضور نصر در آمریكا، دریچه آشناییاش با غرب را گشود. او در سال ۱۹۵۰ از مدرسۀ پدی در ایالت نیوجرسی با عنوان شاگرد ممتاز فارغالتحصیل شد و جایزۀ وای كلیفت كه به دانشآموزان برجسته اعطا میشد را هم برد. در مدرسۀ پدی، زبان انگلیسی را تكمیل كرد و با علوم تجربی، تاریخ آمریكا، مسیحیت و فرهنگ غرب هم آشنا شد. نصر در سال ۱۹۵۶ به مؤسسه تكنولوژی ماساچوست (M.I.T) رفت و اولین ایرانیای بود كه از این مؤسسه فارغالتحصیل شد. او در M.I.T فیزیك میخواند چراكه هنوز در پرتو آنچه در كودكی آموخته بود، در پی كشف ماهیت اشیا بود. اگرچه به عنوان دانشجوی ممتاز فیزیك در موسسه ماساچوست شناخته شد اما غور و تأملش در مباحث فیزیكی به او نشان داد كه پرسشهای بنیادین مابعدالطبیعی، نه تنها در علم فیزیك پاسخی نمییابند بلكه اساسا فیزیك، جایی برای طرح سئوالاتی از این دست نیست. دو حادثه سرنوشتساز در سالهای نخست دانشجویی برای نصر اتفاق افتاد که برایش بسیار تعیینکننده و سرنوشتساز بود؛ اولی ملاقات با جورجیو دی سانتییانا (فیلسوف علم ایتالیایی) بود که شیفته تفکر سنتی و منتقد فلسفه جدید به شمار میرفت. ملاقات با او چشمان نصر را به مابعداطبیعه غرب گشود. حادثه دوم ملاقات با برتراند راسل بود: «۶ نفر از دانشجویان در اتاقی سرگرم بحث با راسل بودیم که او آشکارا و قاطعانه اظهار کرد که فیزیک جدید هیچ سروکاری با کشف سرشت چیزها ندارد بلکه سروکارش با ساختارهای ریاضی است.» پس از آن نصر با تلاطمات روحی و فکری شدیدی مواجهه شد تا جایی که نزدیک بود، تحصیل در M.I.T را رها کند: «در آن زمان بر آن شدم که غرب را ترک بگویم، تحصیلات رسمی را رها کنم و بقیۀ عمرم را در جزیرهای در اقیانوس آرام و یا جایی مانند آن بگذرانم و در اندیشیدن به این احتمال بسیار جدی بودم. آنچه از این کار بازم داشت، نظم و انضباطی بود که پدرم در نوجوانی مرا با آن بار آورده بود؛ گواه بر اینکه باید آنچه که شروع میکنیم را به سرانجام برسانیم و بسیار شادمانم از آنکه چنین کاری نکردم.»
نصر كه تكلیفش را با فیزیك یكسره كرده بود، تصمیم گرفت آموزشهای منسجم و فشردهای را در حوزۀ علوم انسانی برای خود تدارك ببیند. تحتنظر سانتییانا بود كه با فلسفه یونانی، فلسفه قرون وسطی، تفكر عرفانی دانته و هندوئیسم آشنا شد و مطالعات گستردهای در حوزۀ نقد تفكر و عمل غربی در دوران مدرن آغاز كرد. اما اصلیترین ثمره ارتباط نصر با سانتییانا، آشنایی با آرا و افكار برجستهترین متفكر سنتگرا در قرن بیستم یعنی رنه گنون بود. رشتۀ مودت میان نصر و گنون هیچ گاه گسسته نشد و همین ارتباط بود كه شالوده فكری نصر در سالهای بعد را بنیان ریخت. نصر پس از بازگشت به ایران، استاد فلسفه و تاریخ علم دانشگاه تهران شد. ۵ سال بعد نصر در سن ۳۰ سالگی به رتبۀ استادی دست یافت و جوانترین استاد دانشگاههای ایران شد. در خلال سالهای ۱۳۴۷ تا ۱۳۵۱ به سمت معاونت و ریاست دانشكدۀ ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران برگزیده شد و سال ۱۳۵۱ رئیس دانشگاه صنعتی آریامهر(شریف) شد. در بهار سال ۱۳۵۳ «انجمن شاهنشاهی، فلسفه ایران» را بنیاد نهاد كه در مدتی بسیار كوتاه تبدیل به یكی از مهمترین مراكز آموزشی و پژوهشی در حوزۀ تفكر اسلامی در جهان شد. نصر سال ۱۳۵۷ ایران را ترک کرد و دیگر نتوانست به سرزمینش بازگردد. چند دهۀ اخیر استاد مطالعات اسلامی دانشگاه جورج واشینگتن بود و اکنون بازنشسته شده است.

