فقر همیشه چه از نظر سیاسی و جامعهشناسی و چه اقتصادی، دغدغه مهمی برای تصمیمگیران بوده و حتی سرنوشت انتخابهای سیاسی را مشخص کرده است. دیدن افرادی که با فقر دستوپنجه نرم میکنند، همواره ناراحتکننده است. اما برای از بین بردن فقر چه کاری باید کرد؟ یعنی ابتدا باید به جنگ فقر رفت یا تلاش کرد تا ثروت جامعه افزایش پیدا کند؟ پیچیدگی دنیای مدرن باعث میشود، ندانیم چه موضوعاتی ارزش توجه کردن دارند، کدامها بیجا در نظر ما بزرگ شدهاند و کدامها سزاوار توجه بیشترند. بدتر اینکه جهتگیریهای سیاسی رسانهها همچنین گیر کردن ما درون حباب شبکههای اجتماعی باعث شده که نتوانیم به صحت اطلاعاتی که دریافت میکنیم، اعتماد کنیم.
چهره زشت فقر
دیدن کسانی که تا کمر در سطلهای بزرگ زباله خم شدهاند، یا کنار خیابان تکدیگری میکنند، یا کوچه به کوچه میگردند و برای نظافت حیاط و گلکاری باغچهها به صاحبان خانهها التماس میکنند، حالا به تصویری جدانشدنی از زندگی روزمره ما تبدیل شده است. ویدئوهایی که مردم از یخچالهای خالی و سفرههای کوچکشدهشان میگیرند و برای شبکههای ماهوارهای میفرستند هم دیگر تکراری شده است. تجمع گاه و بیگاه کارگران، فرهنگیان و بازنشستگانی که مستاصل و خشمگین در مقابل نهادهای عمومی تجمع میکنند و از تنگی و دشواری معیشت فریاد میزنند هم در برابر آن تصاویر غمبار، اعتراضهای مدنی باکلاس و بیحاصلی به نظر میرسند. جامعه درد میکشد اما این درد آنقدر تداوم پیدا کرده که همه در برابرش بیحس شدهاند؛ از درمانگر هم خبری نیست. نالهها و فریادها بیرمق و کوتاهاند و لابهلای روزمرگی و قرنطینه و هراس از همهگیری گم میشوند. با این حال وجدانهای آگاه هنوز زندهاند. کافی است تصویری از کودکی محروم، بیکفش و لباس مناسب در میان زبالهها ببینید تا دلتان به درد بیاید. یا چشمتان به چهره رنجور کارگران روزمزد نشسته در کنار خیابان بیفتد و آه از نهادتان برآید.
فقط مشاهدهها و توصیفها نیستند که وضعیت را برای ما توصیف میکنند، آمارها هم نشان میدهند که فقر در ایران رو به گسترش است. اخیرا بانک جهانی در گزارشی مفصل با عنوان «فقر و رفاه مشترک» به بررسی و ریشهیابی فقر در ایران پرداخته و نشان میدهد که نرخ فقر برای چندمین سال پیاپی در سال ۱۴۰۱ حدود ۳۰ درصد قرار گرفته است. یعنی ۳۰ درصد از ایرانیان زیر خط فقر قرار هستند. ثبات نرخ فقر حدود ۳۰ درصد در حالی رخ داده که همزمان با آن سه پدیده دیگر نیز در حال رخ دادن است. اول اینکه جمعیت ۳۰ درصدی زیر خط فقر، فاصلهشان با خط فقر بیشتر شده، دوم آنکه ماندگاری خانوارهای زیر خط فقر بیشتر شده، یعنی از پویاییهای فقر کاسته شده و هر سال درصد کمتری از جمعیت زیر خط فقر توانستهاند از زیر خط فقر خارج شوند و سوم آنکه فاصله غیرفقرا تا خط فقر هم کم شده است. یعنی همزمان که ۳۰ درصد جمعیت زیر خط فقر قرار دارند، جمعیت ۷۰ درصدی بالای خط فقر هم بهطور مرتب فقیرتر شدهاند. در حالی که در سال ۱۳۹۸ فقرا بهطور متوسط ۲۵ درصد با خط فقر فاصله داشتند، در سال ۱۴۰۱ فاصلهشان تا خط فقر بهطور متوسط ۲۸ درصد خط فقر بوده است. یعنی هرچند جمعیت ۳۰ درصدی زیر خط فقر تقریباً ثابت بوده اما فاصله آنها روزبهروز با خط فقر بیشتر شده و به عبارتی با کاهش رفاه مواجه بودهاند. همچنین در فاصله سالهای ۱۳۹۴ تا ۱۳۹۶ فاصله فقرا تا خط فقر در کمترین مقدار خود قرار دارد. متغیر دیگری که با رفاه خانوارهای فقر در ارتباط است، امیدواری برای خروج از فقر است. بهطور کلی پویایی فقر از اهمیت بالایی برخوردار است. یعنی خانوار در یک سال به هر علتی مانند از دست دادن شغل، شوک اقتصادی، بیماری و … به زیر خط فقر رود و در سال بعد با عبور از بحران از فقر خارج شود. اما حالتی از فقر وجود دارد که وقتی خانوار به زیر خط فقر میرود، امیدش برای خروج از فقر کاهش مییابد. بررسی دادههای اقتصاد ایران نشان میدهد که همزمان با افزایش نرخ فقر، امید به خروج از فقر نیز کاهش یافته است.
آمار رشد
دولت سیزدهم تلاش زیادی کرده تا تب تورم را کاهش دهد و به اقتصاد تحرک بیشتری ببخشد. آمارهای جدید نشان میدهد، نرخ رشد اقتصاد ایران از ۶ درصد عبور کرده و همزمان دولت خرسند است که موفق شده، تورم نقطه به نقطه را در پایان بهمن با ۲.۷ درصد کاهش به ۳۵.۸ درصد برساند. اگرچه آمارهای رسمی نشاندهنده روندی رو به بهبود هستند اما هنوز راه درازی مانده تا بتوان از نرخ رشد مناسب و فراگیر یا تورم پایین سخن گفت. هنوز نرخ رشد نقدینگی بالاست و تورم به این سادگیها کاهش نخواهد یافت. نرخ بیکاری در محدوده مناسبی نسبت به فصول گذشته قرار گرفته اما هنوز تا متوسط عملکرد بلندمدت، فاصله زیادی دارد. به هر حال اقتصاد ایران در دوره معاصر، بخش عمدهای از رفاه و زیرساخت خود را وامدار نفت است ولی از سوی دیگر بسیاری از معضلات و مشکلات کشور نیز محصول نقشآفرینی بیقاعده این ثروت باارزش زیرزمینی در معادلات اقتصادی و اجتماعی بوده است. همانطور که ظهور نفت در اقتصاد ایران بسیار نقشآفرین بوده است، کاهش سهم آن در اقتصاد نیز میتواند بسیار تعیینکننده باشد. دولت سیزدهم برای جبران کاهش درآمدهای نفتی به درآمدهای مالیاتی رو آورده اما تا امروز فشار این سیاست روی شانههای آحاد جامعه قرار گرفته و منجر به فقر بیشتر جامعه شده است.
بنابر آمارهای رسمی، در دو سال گذشته نرخ رشد ۴ درصدی محقق شده است. همین آمار نشان میدهد که این رشد ناشی از بازگشت فروش نفت ایران در دوره ریاست جمهوری بایدن است و به نظر نمیرسد که فضای بیشتری برای افزایش داشته باشد. در سوی دیگر ماجرا هم رشد دو سال گذشته نشانه سیکل رونق است نه آغاز یک روند بلندمدت رشد اقتصادی که بتواند منجر به رفاه پایدار شهروندان ایرانی شود. نرخ سرمایهگذاری که تضمینکننده رشد پایدار است در سطحی است که به سختی استهلاک ماشینآلات را پاسخ میدهد و گویی هیچ امیدی به تغییر آن وجود ندارد. گذشته از آن، رفاه جامعه در رشدی که مدیران دولت سیزدهم به آن میبالند، گم شده و ما با پدیده رفاه گمشده در رشد مواجهیم. این یک واقعیت است که رشد اقتصادی بیش از ۶ درصدی در ۱۰ سال اخیر فقط یک بار در فصول تابستان، پاییز و زمستان ۱۳۹۵ با رشد بیش از ۱۰ درصدی اتفاق افتاده که برجام در حال اجرا بود و ارزش تولید نفت و گاز در آن فصول حدود ۵۵ درصد رشد داشت و تولید نفت ایران به بیش از ۳ میلیون و ۹۰۰ هزار بشکه در روز و صادرات نفت به بیش از ۲ میلیون و ۳۰۰ هزار بشکه رسیده بود. در فصل زمستان ۱۳۹۹ و بهار ۱۴۰۰ نیز رشد اقتصادی حدود ۶/۶ درصد شده بود چون پس از انتخاب بایدن به ریاستجمهوری آمریکا، گشایشهایی در صادرات نفت ایران ایجاد شد و بخش نفت حدود ۳۵ درصد در آن دو فصل رشد داشت. اما نقش نفت از رشد اقتصادی، ناپیداترین قسمت داستان رشد بهار ۱۴۰۲ است. چون که نه مقدار کل تولید نفت خام، نه مقدار صادرات آن و نه مقدار مصرف داخلی آن و نه ارزش دلاری و ریالی آن به صورت رسمی اعلام نشده و رشد ۱۶ درصدی ارزش تولید نفت در این فصل قابل ارزیابی نیست.
چرا رشد مهمتر از فقر است؟
ثروت بهترین چیزی است که بشر تاکنون به وجود آورده است. اگر از اینکه دچار گرسنگی و تشنگی نمیشوید خوشحالید، یا اینکه مجبور نیستید لباسهایتان را با دست بشویید و از داشتن سیستم تهویه مطبوع و وقت آزاد برای گردش و ورزش لذت میبرید، یعنی اینکه مدیون ثروت هستید، یا به بیان بهتر مدیون ایدهها، انسانها و نهادهایی هستید که این لوازم را تولید میکنند. البته شکوفایی انسانی فراتر از فقط ثروت است زیرا ما به مسائلی همچون عدالت، حقوق بشر و ارضای احساسی نیز اهمیت میدهیم اما حتی این ارزشهای ظاهرا بیارتباط به ثروت هم عملا به آن وابسته هستند. چنانکه آمارها نشان میدهد، تولید ناخالص ملی همبستگی زیادی با تمام شاخصهای شکوفایی انسانی دارد از جمله طول عمر، سلامتی، تغذیه، صلح، آزادی، حقوق بشر، رواداری و حتی احساس خوشبختی. تایلر کوئن، اقتصاددان دانشگاه جورج میسون با کتابش دلبستگیهای لجوجانه استدلال میکند که یک هدف است که باید بیش از همه مورد توجه قرار گیرد: «حداکثرسازی رشد اقتصادی پایدار.» این یعنی اینکه آقای کوئن، تلاش برای دستیابی به رشد را مقدم بر تلاش برای مبارزه با فقر میداند. البته هیچ ایرادی ندارد اگر شما تمایل دارید به سایر معضلات اجتماعی توجهی کنید اما تا آنجا که به رفاه نوع بشر مربوط میشود هیچ راه بهتری وجود ندارد.