شاید اغراق نباشد اگر نفت را یکی از تاثیرگذارترین مولفههای اقتصادی و اجتماعی در چند دهه گذشته کشور بدانیم. نفت نهتنها عامل بسیار تعیینکنندهای در عملکرد اقتصاد ایران، بلکه فراتر از آن همواره عنصری غالب در شکلگیری رفتار دولتها، تحولات سیاسی و اجتماعی و روابط خارجی بوده است. آینده نامشخص نفت، این سوال را پدید میآورد که ایران بدون نفت چه تصویری میتواند داشته باشد؟
زمان زیادی از اوجگیری قیمت نفت و افزایش کمسابقه درآمدهای نفتی در دولت محمود احمدینژاد نمیگذرد اما زمانه طوری تغییر کرده است که انگار درباره عهد عتیق صحبت میکنیم. پس از آن موج کمسابقه از درآمدهای نفتی، هیچ دولتی روزگار خوش ندیده و هر چه زمان گذشته، دولتها به این نتیجه رسیدهاند که باید کشور را بدون نفت و درآمدهای نفتی اداره کنند. از زمانی که آمریکا از برجام خارج شد، دولت وقت تصمیم گرفت، کسری بودجه را به انحاء مختلف از جامعه دریافت کند. دولت سیدابراهیم رئیسی برای اجتناب از اصلاحات اقتصادی که حاشیهساز و دردآور است؛ همچون دولت حسن روحانی به سیاستهایی رو آورده که بارزترین آن افزایش کسب درآمد از کیسه مردم از طریق افزایش فشار مالیاتی است. قاعدتاً دولت اگر میخواست کار اصولی انجام دهد باید هزینهها را کاهش میداد و نظم مالی بر کشور حاکم میکرد. به طور مثال، باید هزینههای هنگفت سازمانها و ارگانها را کاهش میداد اما همانطور که اشاره شد، دولتمردان چندان اهمیتی به این روش نمیدهند که کسری بودجه را از طریق کاهش هزینهها جبران کنند، در نتیجه به سمت افزایش مالیات و تشدید فشار به مردم میروند. آیا این سیاست را اقتصاددانان هم تایید میکنند؟
اقتصاددانان از دو منظر اقتصاد کلان و اقتصاد سیاسی به موضوع مالیات میپردازند که هر دو به یک نتیجه ختم میشود؛ اینکه دولت باید با مالیات کشور را اداره کند. اقتصاد کلان، مالیات را یک درآمد پایدار میداند که نوسانهایش بسیار کم است. درحالی که نوسان درآمدهای نفتی بسیار زیاد است. دولت نباید کشور را با نوسان اداره کند، بلکه باید به امور کشور ثبات ببخشد. پس از منظر اقتصاد کلان، زمانی که منابع درآمدی باثبات باشد، مخارج هم باثبات میشود. در این شرایط قاعده مالی هم موضوعیت پیدا میکند و میشود گفت که اقتصاد به سمت پیشبینیپذیری حرکت میکند. اما وقتی که اقتصاد کشور با نفت اداره شود، درگیر نوسان قیمت است. ما این نوسان را بارها تجربه کردهایم. یک سال قیمت نفت بالا رفته و بودجه با رشد بالایی بسته شده و سال بعد قیمت نفت پایین آمده و مشکلات شروع شده، چون نمیتوان هزینهها را به آن مقدار کم کرد و در نتیجه بدهی دولت و رشد نقدینگی و تورم رخ میدهد. به لحاظ اقتصاد سیاسی هم، پاسخگویی دولت زمانی حداکثر میشود که دولت وابسته به مردم باشد، نه اینکه مردم وابسته به دولت باشند. این ادبیات از سالها قبل تاکنون توسعه پیدا کرده و هنوز کسی نگفته که این حرف اشتباه است. مسعود نیلی در این زمینه گفته:«اگر دولت مالیات بگیرد در واقع حقوقبگیر مردم است. اینکه سیاستمداران ما به مردم تواضع میفروشند و میگویند ما نوکر شما هستیم، درست است. سیاستمدار واقعاً کارمند مردم است، یعنی از مردم دستمزد میگیرد که کار انجام دهد. اگر هم خوب انجام نداد، مردم میتوانند تغییرش دهند. اما واضح است که چنین رابطهای در کشور ما جاری نیست، در مقابل هر لحظه در اقتصاد ایران صدها میلیارد تومان رانت جابهجا میشود و با هر تصمیم سیاستگذار، افراد و گروههای خاص، ثروتهای افسانهای به جیب میزنند. در چنین شرایطی دولت به سازوکارهایی که برای جلب حمایت سیاسی رانت توزیع میکند، دست نمیزند و سراغ افراد و گروههایی که به پشتیبانی آنها وابسته است، نمیرود اما از معلم، کارمند و استاد دانشگاه مالیات میگیرد.
مسعود نیلی اخیراً گفته:«تصور کنید در کشورهای توسعهیافته که با مالیات اداره میشود فقط یک دکمه در داشبورد تصمیمگیرنده قرار دارد که روی آن نوشته، مالیات. در کشور ما مقابل تصمیمگیرنده صدها دکمه قرار دارد که یکی شیرخشک است، دیگری ارز دولتی برای واردات کالای اساسی، دیگری ارز نیمایی برای چای، دیگری امتیاز قیر ارزان و خیلی امتیازات دیگر. با هر دکمهای که تصمیمگیرنده فشار میدهد، افرادی ثروتهای بسیار افسانهای به جیب میزنند؛ آن وقت دستگاه مالیاتی سراغ معلم، کارمند و استاد دانشگاه میرود.»