در این واقعیت کمی تامل کنیم که مجال دادن به متملقان و نفاقورزان و به انزوا راندن متخصصان و دلسوزان، چگونه در سیطرهبخشی آئین چاکری بر همه شئون زندگی ما سایه افکند و به موازات آن، سادهسازی مشکلات و نادیدهانگاری تخلفات، چطور ما را به سمت مجموعهای از تصمیمات اشتباه در نظام حکمرانی سوق داد که امروز -به تعبیر مسعود پزشکیان- «بدجوری گیر افتادهایم»!
راهبردی که مسعود پزشکیان را از ایفای نقش کلیشهای رئیس دستگاه اجرایی کشور، تا سطح «تصمیمساز تحول پارادایمیک» در کشور ارتقاء داده که با تمهید دکترین امنیت ملی واقعبینانه و تقویت پایههای جمهوریت در کشور، زمینههای دستیابی به توافقی عزتمندانه با دُوَل متخاصم را فراهم میآورد و در نهایت جمهوری اسلامی ایران را آماده گذار به دوران جدیدی از توسعه و شکوفایی میکند
بهترین نمونه مورد رجوع قابل دسترس نیز میتواند پایان جنگ تحمیلی ۸ ساله در سال ۱۳۶۷ و نقش آفرینیهای فراموش ناشدنی آیت الله هاشمی رفسنجانی، هم در مهیا ساختن مناسب ترین تصمیم ممکن برای پایان بخشیدن قطعی به جنگی خانمان سوز که طاقت ایرانیان را طاق کرده بود و هم در اصلاح رویکردها و شیوه های اداره کشور در دوران بعد از جنگ باشد.
راهبرد پیشنهادی مدیرمسئول “سازندگی” به رئیسجمهور “پزشکیان” در نشست مدیران رسانهای کشور با ایشان:
⭕️ تصمیمساز تحول پارادایمیک باشید
به قلم؛ امیر اقتناعی؛ عضو شورای مرکزی و معاون اجرایی و هماهنگی دبیرکل حزب کارگزاران سازندگی ایران

اولین حضور رسمی مسعود پزشکیان در میان جمعی از مدیران مسئول رسانههای کشور، یکشنبه گذشته(۱۹ مردادماه) در سالن شهید بهشتی نهاد ریاستجمهوری در حالی صورت گرفت که انتظار میرفت، به لحاظ شکلی و محتوایی، دیداری مشابه بسیاری از دیگر دیدارهای رئیسجمهور -حتی با احتیاط بیشتر در سخنان مطروحه از سوی ایشان- باشد، اما برخلاف رویه قالب و فراتر از پیشبینیها، دو نکته مهم در این نشست، خودنمایی میکرد. اول؛ دعوت از مدیرمسئول چند مجله معتبر که حضور افرادی چون؛ لطفالله میثمی(مدیرمسئول مجله چشمانداز ایران)، محمد قوچانی(مدیرمسئول مجلات آگاهینو و کتابنامه)، رضا خجستهرحیمی(مدیرمسئول مجله اندیشه پویا) و حتی پیام فضلینژاد(مدیرمسئول مجله نقد اندیشه) را در این جمع به دنبال داشت. موضوعی که تا پیش از این، گاهی فقط در دعوت از محمد قوچانی بروز مییافت که شاید جایگاه سیاسی و حزبی او نیز در این امر بیتاثیر نبود. دوم؛ صراحت لهجه مسعود پزشکیان بود که علیالظاهر؛ سوای از شرایط سخت این روزهای کشور و همدلی تحلیلی تنی چند از حاضران دراینباره، اظهارات حسین شریعتمداری(مدیرمسئول روزنامه کیهان) و محسن مهدیان(مدیرمسئول روزنامه همشهری) در موضوعاتی چون؛ مترادف بودن فعل مذاکره با تسلیم شدن و ملزم دانستن دولت به اجرای قانون عفاف و حجاب، تاثیر بهسزایی در بیان مواضع صریح و بیپرده او داشت. ناگفتههایی که چونان تیری که برای رها شدن از چلّه کمان، منتظر تلنگری بوده باشد. تا آنجا که بعد از پایان جلسه، بسیاری از حضار، از آن به عنوان یکی از بهترین سخنرانیهای یکسال اخیر رئیسجمهور یاد میکردند.
مشروح سخنان دکتر پزشکیان -علاوه بر انتشار فراگیر در رسانههای مختلف- تیتر یک روزنامه سازندگی دوشنبهای که گذشت را با عنوان «واقعبینی رئیسجمهور» به خود اختصاص داد و آنچه در پی میآید، مبحث پیشنهادی من در این نشست است و اکنون که از جایگاه مدیرمسئول روزنامه سازندگی به محضر ایشان ارائه گردید که اکنون برای اطلاع مخاطبان عزیز، به صورتی بسیطتر، تنظیم شده است.
مسعود پزشکیان را قطع به یقین باید بدشانسترین رئیسجمهور تاریخ ایران دانست. چراکه وارث «ناترازی» در جمهوری اسلامی است. نه ناترازی صرف در حوزه انرژی، بلکه در اقسام و ابعاد گوناگون و به مفهوم عام آن که اگر بخواهیم برای این مفهوم، تعریفی موجز و مختصر ارائه دهیم، باید بگوئیم که معنای آن، چیزی نیست جز «عینیت یافتنِ تجمیعِ انباشته شده و عملیاتی مسائل و مصائب ناشی از سوءتدبیرها و سوءمدیریتها در طی سالیان». به عبارتی؛ هیچ انسان منصف و صاحب عقل سلیمی نمیتواند بپذیرد که این حجم از مشکلات و کاستیها در حوزههای مختلف سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی، امنیتی، اداری، زیرساختی و … که نمایانگر ناکارآمدیهای متراکم و بههمپیوسته در ساختار بروکراتیک کشور و ایجاد اختلال در زندگی روزمره مردم شده و تشدید روزافزون نارضایتیها در بین اقشار متعدد جامعه را به دنبال داشته، محصول عملکرد یکسال یا چندسال اخیر متولیان امور باشد! امیدوارم؛ حالا دیگر در این واقعیت کمی تامل کنیم که مجال دادن به متملقان و نفاقورزان و به انزوا راندن متخصصان و دلسوزان، چگونه در سیطرهبخشی آئین چاکری بر همه شئون زندگی ما سایه افکند و به موازات آن، سادهسازی مشکلات و نادیدهانگاری تخلفات، چطور ما را به سمت مجموعهای از تصمیمات اشتباه در نظام حکمرانی سوق داد که امروز -به تعبیر مسعود پزشکیان- «بدجوری گیر افتادهایم»!
هم پزشکیان و هم همه مسئولان باید بدانند و بپذیرند که هیچچیز و هیچکس بعد از هیچ جنگی، آنچیز و آنکس پیش از جنگ نیست. لذا؛ آدمها و روشهای پس از آن هم -اگر بخواهند هم- دیگر نمیتوانند بهسان قبل باشند. این را نه فقط مطالعات خوانده شده، که تجربه زیستهمان نیز به خوبی به ما نشان داده و همواره یادآور میشود. بهترین نمونه مورد رجوعِ قابل دسترس نیز میتواند پایان جنگ تحمیلی ۸ساله در سال ۱۳۶۷و نقشآفرینیهای فراموش ناشدنی آیتالله هاشمیرفسنجانی، هم در مهیا ساختن مناسبترین تصمیم ممکن برای پایان بخشیدن قطعی به جنگی خانمانسوز که طاقت ایرانیان را طاق کرده بود و هم در اصلاح رویکردها و شیوههای اداره کشور در دوران بعد از جنگ باشد.
هاشمی به درستی دریافته بود که اکثریت ایرانیان از فرسایشی شدن جنگ با عراق که مستظهر به حمایت ابرقدرتهای جهانی بود، به تنگ آمده و سفرههای مردم، بیش از این امکان کوچکتر شدن را ندارد. بهعلاوه اینکه؛ با کاهش چشمگیر منابع درآمدی کشور، وضعیت نامناسب ادوات و تسلیحات نظامی، شرایط روحی حاکم بر جبههها و راسختر شدن عزم قدرتهای غربی بر تقویت جبهه مقابل، مجموعه تحلیلهای تصمیمگیران نظام را به این نقطه رساند که در صورت تداوم جنگ، نظام نوپای جمهوری اسلامی، در مواجهه با ابربحرانهای داخلی و خارجیای قرار خواهد گرفت که در نهایت میتواند به نابودی همه آنچه که بعد از سال ۵۷ -علیرغم هزینههای بسیار- بدان دست یافته بودند، بینجامد. اینجا بود که هاشمی به عنوان شخصیتی میانجی از میان سران قوا و به نوعی به نیابت از آنها، دست به کار تمهید مقدمات اخذ تصمیم مورد انتظار جامعه گردید و با سامان دادن به ماجرای قطعنامه ۵۹۸ بستهای را جهت تصمیمگیری نهایی و تعیین سمتوسوی مسیر آینده کشور، مهیا کرد و پیش روی بنیانگذار انقلاب نهاد. بازخوانی روایتهای آن دوران، به ما میآموزد که او چگونه با تشریح و تبیین عریان و واقعی شرایط کشور و اصرار بر حاضر بودن برای به گردن گرفتن مسئولیت انتقادات و حملاتی که پیشبینی میشد از ناحیه افراد و گروههای آرمانگرا و احساسی، متوجه کلیت نظام باشد، در قامت سیاستمداری ملی ظاهر گردید و هر عاقبتی -حتی محاکمه و اعدام- را با آغوش باز پذیرا شد تا کشور و نظام را از مهلکهای هولناک برهاند.
درنهایت؛ با تدبیر بنیانگذار و اتخاذ تصمیمی شجاعانه، جنگ تحمیلی ۸ساله خاتمه یافت. هرچند کمتر از یکسال بعد، ایشان رحلت کردند، اما در همان ایام کوتاه حیات پس از جنگ، با صدور فرمان اصلاح قانون اساسی و دیگر مقدماتی که فراهم گردید، هاشمی مجال یافت تا با رسیدن به جایگاه ریاستجمهوری که از قضا حالا اختیاراتش به رئیسالوزرائی هم ارتقاء یافته بود، قطار اداره کشور را بر ریل رویای دیرینهاش که همان «توسعه ایران» بود، بازگرداند.
مفهوم توسعه، مطالبه عام ابناء بشر، ازجمله ایرانیان از دیرباز و مقارن با آغاز عصر تجدد بوده و هست تا تحقق رفاه و آسایش را برایشان میسر سازد که امروزه در سطوح عامتر جامعه ایران، از رسیدن به یک «زندگی معمولی» از آن یاد میشود. زندگیای که در آن مردم، شبها با ترس بمب و موشک به خواب نروند و صبحها با فشار ناشی از اقسام سوءتدبیرها و ناترازیها از خواب برنخیزند و این -انصافاً و منطقاً- ابتداییترین حق مردمی است که با وجود برخورداری از سرمایههای طبیعی و انسانی بیشمار در کشور، همه برخوردهای غیرمسئولانه با این منابع و فرصتها را دیدهاند و به طرق مختلف نیز انذار دادهاند. هرچند -عموماً- شنیده نشد، اما به هر روی، سالهاست که با خوب و بد نظام حکمرانی ساختهاند و کنار آمدهاند. آنها بارها و بارها -علیرغم همه موانع- با انتخاب کردنها و حتی انتخاب نکردنهایشان سعی کردند که زمامداران را با مطالبات خود همراستا کنند و با وجود انقطاعهایی که در دورههایی در طی این مسیر صورت گرفت، هیچگاه دست از تلاش نکشیدند. چگونگی برآمدن مسعود پزشکیان نیز نمونهای از آخرین تلاش آنها در این راه است. این مردم -حتی- در اوج جنگ ۱۲روزه هم برای چندمینبار ثابت کردند که بهسان مادری مهربان، میهن خویش را چون جان گرامی، عزیز میدارند. باشد که ذرهای شرم در وجود دایهگان متوهم و بحرانزیست وطن که همواره تحریم را نعمت میپنداشتند و جنگ را تفریح میانگاشتند، پدیدار گردد. حاشا و کلّا …
از هاشمی نوشتم، نه از آن جهت که او را معرفی یا تبلیغ کنم. چراکه آنچه او کرد و آنچه هم نکرد، همهاش در حافظه تاریخی این مرز و بوم ثبت و ضبط است و بیتردید کارنامه او -با همه نقاط مثبت و منفیاش- در بوته قضاوت قرار خواهد گرفت. چنانچه بر پیشینیان رفت و بر آیندگان هم … لذا؛ نام بردن از او در این مقال، نه از جهت یادآوری جایگاه رفیعاش در عرصه سیاستورزی -حداقل- ۵ دهه اخیر، که در حقیقت؛ شاهد مثال آوردن از نمونه تاریخی متاخری است که در برههای خاص و متفاوت، با ایفای نقش کنشگری مرزی میهندوستانه، نجاتبخش ایران شد. کمااینکه در اعصار پیش از او هم بودند سیاستمداران ملی دیگری که هنوز دوام این ملک، مدیون آنهاست.
ایرادات جدی به رویکردها و اشتباهات اساسی در شیوههای اداره کشور، موضوعی نیست که امروزه در کُنه ذهن بسیاری از صاحبان مناصب و متولیان امور جا خوش نکرده باشد و استفاده مکرر آنها از گزارهای چون؛ «مردم در جنگ اخیر خود را ثابت کردند و حالا نوبت مسئولان است که پاسخ این کار مردم را بدهند»(نقل به مضمون) نیز -به روشنی- حاکی از ابراز شرمساری تلویحیشان از بد اداره کردن کشور طی دههها -خصوصاً دو دهه اخیر- و وقوفشان بر عبور بسیاری از مسائل کشور از حالت بحران و ورود به شرایط اضطرار است. اما اینکه برای حل آنها، کماکان به ایدهها و روشهای پیشین تمسک میجویند و از درک ضرورت و لزوم تن دادن به تحولی پارادایمیک طفره میروند و پیوسته از پذیرش این راهبرد شانه خالی میکنند، جای تعجب بسیار دارد! تحولی که میتواند با لحاظ تغییرات مدنظر عموم مردم و اعمال اصلاحاتی در رویکردهای حکمرانی و به تبع آن؛ بهبود چشمگیر در شیوههای اداره کشور، جلوههایی از انسجام اجتماعی و پاس داشتن اتحاد ملی را به منصه ظهور رسانند و از انزجار بیش از پیش جامعه ایران نسبت به سوءاستفادههای ابزاری و شعارگونه از این مفاهیم برخاسته از هویت ملی و پیشینه تمدنی این سرزمین جلوگیری کنند.
باید به هوش بود و مجال را از افراطیون متوهم سلب کرد تا نتوانند بیش از این با زندگی مردم قمار کنند. خودشیفتگانی که از سالها قبل با در آغوش کشیدن تحریمهای کمرشکن، خواب و خوراک را بر این مردم نجیب حرام کردند و هنوز هم چونان لاتهای کوچه خلوت از رسانههایی که متعلق به مردم است و البته؛ اینان ملک طلق خود میپندارند، برای زمین و زمان به سرایش رجز مشغولاند. یک نفر هم پیدا نمیشود که به اینها بگوید: برادران عزیز؛ رجز را میخوانند، باور نمیکنند! آن هم در میدان جنگ و نه در استودیو! ولی همه اینها آب در هاون کوفتن است. چراکه رادیکالها -از هر دو سو- در ایران معاصر، خود را نشان دادهاند و به ملت ثابت کردهاند که نه میخواهند و نه میتوانند در ذیل «امر ملی» قرار گیرند و کار کنند.
مخلص کلام؛ از جناب رئیسجمهور -که یحتمل خود بیش از هر ایرانی وطندوستی بر این مباحث واقفاند- انتظار میرود که فرصت را مغتنم شمرده و بهجای برشمردن مستمر مشکلات حادث و تهدیدات عارض بر این ملک و ملت یا صِرف جابهجایی افراد تکراری و قدیمی در مصادر، به نیت ایجاد حس تغییر از این قالب کردنها -که هیچگونه احساس تغییری را در بطن جامعه برنمیانگیزاند- با تکیه بر امکانسنجی از مقدورات حال حاضر کشور و برآورد واقعی آرایش منطقه و جهان، به آمادهسازی راهبردی مبادرت ورزند تا در لحظه تصمیمگیری، بستهای جامع و منسجم در پیش روی تصمیمگیران برای اتخاذ ممکنترین تصمیم مدبرانه وجود داشته باشد. راهبردی که مسعود پزشکیان را از ایفای نقش کلیشهای رئیس دستگاه اجرایی کشور، تا سطح «تصمیمساز تحول پارادایمیک» در کشور ارتقاء داده که با تمهید دکترین امنیت ملی واقعبینانه و تقویت پایههای جمهوریت در کشور، زمینههای دستیابی به توافقی عزتمندانه با دُوَل متخاصم را فراهم میآورد. پرچم صلح و آشتی ایران را در جهان برمیافرازد و از این طریق بر انزوای بیش از پیش اسرائیل همت میگمارد و در نهایت جمهوری اسلامی ایران را آماده گذار به دوران جدیدی از توسعه و شکوفایی میکند. فقط این نکته را نباید از یاد برد که هیچ امری در این راه، بیشتر از تمرکز بر «اصالت ایران» و آنچه نصیب ملت ایران خواهد شد، واجد ارزش و اهمیت نخواهد بود. چنین پزشکیانی بیتردید؛ محبوب تاریخ و مغفور پروردگار خواهد بود، انشاءالله …
آن وقت است که میتوان با خیالی آسوده تمسک جست به مقدرات باریتعالی برای عبور دادن ایران سرافرازمان از این گردنه سهمگین تاریخی. گردنهای که این روزها به کمینگاه دشمنانی مبدل شده که در حمایت همهجانبه از رژیم منحوس و جنایتکاری چون اسرائیل -این آلت کثافتکاریهای آنان در خاورمیانه- از هیچ کوششی فروگذار نکرده و نمیکنند!

