رنگ‌زمینه

صفحه اصلی > ادبیات،کتاب،فلسفه و فرهنگ : جای خالی اندیشمند

جای خالی اندیشمند

به یاد “داریوش شایگان”

داریوش شايگان به ایران می‌اندیشید، یکی از جهانی‌ترین نویسندگان و اندیشمندان معاصر ایران که با سیر‌وسلوک در میان فرهنگ‌ها و عوالم مختلف، دید گسترده‌ای نسبت به جهان خود پیدا کرده بود. معتقد بود باید زبان‌ها و فرهنگ‌های گوناگون را شناخت و با آنها ارتباط سازنده برقرار کرد. هندشناسی خوانده بود اما خود را در آن محدود نکرد. می‌گفت؛ ایران امپراتوری است و معنای این سخن، کشورگشایی و استمارگری نبود. ایران را امپراتوری می‌دانست، چون از گذشته تا امروز اقوام، ادیان و مذاهب گوناگون را در خود جمع کرده است و خرده‌فرهنگ‌‌های مختلفی در زیر چتر این فرهنگ بزرگ به همزیستی رسیده‌اند. او با بیش از ۵۰ سال فعالیت در تاریخ تفکر و روشنفکری ایران، جایگاه ویژه‌ای یافته است و کلیت پروژه‌ فرهنگی او نیز جایگاه معتبری در بین اندیشمندان ایرانی و غربی دارد. داریوش شایگان در دومین روز بهمن سال ۱۳۱۳ در تبریز به دنیا آمده بود و اگر فروردین ۶ سال پیش، سکته مغزی ذره‌ذره جانش را نمی‌گرفت به ۹۰سالگی می‌رسید. سازندگی به همین مناسبت به بخشی از زندگی، آثار و تاملات فکری این شخصیت روشنفکر ایرانی پرداخته است.

کودکی و آشنایی با زبان
پدرش تاجر آذربایجانی و مادرش از خانواده سرداران بزرگ گرجستان بود و به واسطه ساختار خانوادگی از همان دوران کودکی با زبان‌های مختلف آشنایی پیدا کرد. مادر با سه زبان گرجی، روسی و ترکی عثمانی سخن می‌گفت؛ خاله و مادرش به زبان گرجی و پدر و مادرش به زبان ترکی با یکدیگر صحبت می‌کردند. دایه‌‌ای هم داشت که به روسی با او حرف می‌زد، اگرچه پدرش اصرار داشت که با پسرش فارسی سخن بگوید. شایگان پدرش را این‌طور توصیف کرده است: «در خانه‌اش در تبریز که پدربزرگم در آن هر یک شعبه تجارتی داشت، احساس تنگی نفس می‌کرد و دوست داشت سفر کند و جهان را بشناسد». بخشی از تحصیلات خود را در مدرسه فرانسه ‌زبان گذراند و این زبان را بسیار زود آموخت و بخش دیگری از دوران تحصیل او در سوئیس، انگلیس و فرانسه گذشت و با فرهنگ کشورهای مختلف هم آشنایی یافت.

میراث شایگان
علاقه به هنر و ادبیات از همان زمانی که در انگلیسی و سوئیس دانشجو بود، آغاز شد. در انگلستان که بود مدام به دیدن نمایش‌های شکسپیر می‌رفت و در کنسرت‌ها و جشنواره‌های موسیقی شرکت می‌کرد و در آن دورانی که به ‌عنوان دانشجو در ژنو درس می‌خواند با مکتب نقد ادبی ژنو آشنا شد. دغدغه‌ او از همان ابتدا، ادیان هند و آموختن زبان سانسکریت و عرفان تطبیقی بود اما هیچ‌گاه هنر و ادبیات را رها نکرد. رساله‌ دکتری‌ خود را با موضوع «ادیان و مکتب‌های فلسفی هند»، «آیین هند و عرفان اسلامی» نوشت و بعد هم سراغ نگارش «آسیا در برابر غرب» و «بت‌های ذهنی و خاطره ازلی» رفت. حدود ۱۲ سالی هم که در فرانسه بود ۱۰ کتاب به زبان فرانسه نوشت ازجمله «انقلاب دینی چیست؟»، «گاه شکسته»، «اسکیزوفرنی فرهنگی» و چند کتاب دیگر ازجمله رمانی به نام «سرزمین سراب‌ها» بود و البته برخی از این کتاب‌ها در ایران هرگز مجوز چاپ نگرفت. او در کتاب آسیا در برابر غرب به نیهیلیسم و تاثیر آن بر تقدیر تاریخی تمدن‌های آسیایی همچنین ارتباط نداشتن تمدن‌های آسیایی با یکدیگر و کانون‌های بزرگ فرهنگ آسیایی پرداخته است. می‌گفت، مدرنیته ما را دچار اسکیزوفرنی یا روان‌گسیختگی کرده است زیرا مدرنیته نظام ارزشی خود را بر ما تحمیل می‌کند و ما در میان دو جهان بیگانه از یکدیگر به سر می‌بریم.

هوادار یا منتقد مصدق
سال‌های جوانی اما تنها به درس و تحصیل نگذشت و او نیز مانند بسیاری از جوانان آن دوران، طرفدار مصدق بود و خود آن را این‌طور توصیف کرده است: «سخت هوادار مصدق بودم و سقوط مصدق هم برایم بی‌نهایت دردناک بود»، اگرچه بعدها نگاهی تحلیلی و منتقدانه نیز به مصدق پیدا کرد؛ اینکه در اداره امور ناکارآمد بود و او را مسئول بخش عمده «بدبختی»ها می‌دانست: «او که خود را در بن‌بستی نهاده بود که بیرون شدن از آن وجود نداشت، به یک معنا سرنوشت شهید سیاسی را برای خود رقم زده بود. همیشه لحظه‌ای وجود دارد که هر دولتمردی باید تن به مصالحه دهد، از تنگنا بیرون‌ آید و طلسم بنیادگرایی را بشکند تا از افتادن در دام گفته‌های خود از گم کردن حس واقعیت، از کنار کشیدن و سرانجام از به بار آوردن شر بیشتر جلوگیری کند. گاه تسلیم‌ شدن به واقعیت- هر قدر هم که دردناک باشد- شجاعت بیشتری می‌خواهد تا آنکه انسان به عذر وفادار نبودن به خود تا آخر بر سر حرف خویش باقی بماند. نسبت به مصدق احساسی مبهم دارم و از وقتی که خاطرات او را خوانده‌ام این احساس در من تقویت شده است».

دغدغه شاعرانگی
در سنین بالاتر او دوباره به دنبال علایق دوران جوانی رفت و کتاب «پنج اقلیم حضور» را درباره تاثیر فردوسی، سعدی، خیام، مولانا و حافظ بر فرهنگ ایرانی نوشت. او با نوشتن این کتاب دوباره بحث خصلت شاعرانگی مردم ایران را باز کرد؛موضوعی که همیشه دغدغه آن را داشت و در پیشگفتار کتابش هم به آن اشاره کرد. شایگان از همان کودکی از اینکه اطرافیانش شعرهای زیادی از حفظ بودند، حیرت داشت و به مرور زمان با زندگی، سفر به کشورها و آشنایی با تمدن‌های گوناگون، نتیجه گرفت که «شاعرانگی» ایرانیان را از مردم سایر کشورها متمایز می‏‌کند. حامد فولادوند، مترجم ایرانی هم خاطره‌ای در این باره از داریوش شایگان نقل کرده است؛ اینکه همسر نیکوس کازانزاکیس، نویسنده بزرگ یونانی، پس از بازدید از مقبره سعدی و حافظ با شگفتی می‎‌گوید که «من در هیچ کجای دنیا ندیده‌ام مزار شاعر بزرگی، زیارتگاه مردم باشد! شاید شما تنها ملتی باشید که با شاعرانتان چنین ارتباط معنوی عمیقی دارید و چنان ارجی برایشان قائلید. داریوش شایگان در نشست رونمایی از این کتاب درباره خیام گفته بود: درک تفکر این شاعر به‌‌رغم سادگی گمراه‌کننده آن، سخت دشوار است. به ماسه نرم می‌‌ماند که از میان انگشتان فرو می‌‌ریزد. هر چه در نگه ‌داشتن، بیشتر بکوشی زیر ظاهر دیدگاهی که در نگاه اول و از قرائت سطحی و اولیه آن دریافت می‌شود، بیشتر از دستت فرو می‌‌لغزد. جهانی که خیام ترسیم کرده است در خارج از حیطه مذهب و اسطوره قرار دارد.

sazandegi

«پست قبلی

پست های مرتبط

چهره ژانوسی اصالت

تحلیل نقش موسیقی اصیل در تاریخ معاصر موسیقی اصیل یکی از نام‌های…

۱ بهمن ۱۴۰۳

آوازه‌خان عادل

به یاد “فرهاد مهراد” فرهاد مهراد یکی از مهم‌ترین خواننده‌های پاپ‌راک ایران…

۲۹ دی ۱۴۰۳

آوانگارد رویاپرداز

“دیوید لینچ” درگذشت حدود ۶ ماه پیش در مصاحبه‌ای از حال خود…

دیدگاهتان را بنویسید