عمادالدین باقی، جامعه شناس و پژوهشگر حقوق بشر
مرحوم آیتالله سیدمحمد بجنوردی سالها در دانشگاهها، قواعد فقه و حقوق کیفری و مدنی را تدریس کردهاند که بحثهایشان به صورت مقاله و کتاب هم منتشر شده است. من به دلیل اینکه بعدها عهدهدار بعضی از این درسها شدم طبعاً باید به منابع رجوع میکردم. یکی از منابعی که مطالعه کردم، آثار ایشان است. به خاطر آشنایی که با آثار و نظرات ایشان داشتم، مایل بودم اینجا به بعضی از مباحثی که به حیطه کاری من در حوزه حقوق بشر بیشتر ارتباط دارد مانند محاربه، بغی، ارتداد، سنگسار، جرم سیاسی و بعضی از حقوق مدنی و کیفری بپردازم اما به دلیل ضیق وقت، مجملی را از باب «ران ملخی نزد سلیمان بردن» تقدیم اساتید میکنم- البته این هم به عنوان امتثال امر آقای سیدکاظم بجنوردی است که دعوت کردهاند- و تفصیل آن را به مقاله مستقلی واگذار میکنم.
در اینکه آیتالله بجنوردیمجتهدی مسلم بودند، تردیدی نیست. شاگرد آیات عظام خویی و خمینی همزمان بودن، ۱۰ سال (از سال ۱۳۶۱ تا سال ۱۳۶۸) عضو شورای عالی قضایی پنج نفره که عالیترین نهاد قضایی کشور بود و عضو شورای استفتای آیتالله منتطری بودن به دلیل اجتهاد ایشان بود و اگر اینها هم نبود اصلا آثارشان به تنهایی حجت کافی بر شم فقاهتی و قوه اجتهادیشان بود ولی برای شرکت در انتخابات مجلس خبرگان (سال ۱۳۹۴) صلاحیتش احراز نشد در حالی که افرادی که عدم اجتهادشان مسلم است، تایید شدهاند و در واقع رد صلاحیت شخصی مثل آیتالله بجنوردی صلاحیت خودشان را زیر سوال میبرد.
ایشان دیدگاه و تفکری باز داشت. آخوند نجفی بود ولی هجرت و دنیادیدگی جهانبینی انسان را توسعه میدهد و به خاطر سفرها و حضورش در محافل آکادمیک در ایران و اروپا افق دیدش باز بود. برای مثال، اولین مواجهه حضوری من با ایشان حدود ۲۵ سال پیش در جریان کنفرانسی در نیکوزیا بود. ایشان یک روز دیرتر از ما رسید. من وقتی یک شهر ساحلی و داخل هتل را که دیدم، تصور میکردم ایشان که میآید به عنوان یک آخوند نجفی و کسی که سالها یک مقام قضایی در جمهوری اسلامی بوده، ترش کند اما وقتی آمد، رفتارش خیلی متعارف بود و سر میز شام در فضای باز که نشسته بودیم، گفت در دانشگاهی در لندن کلاس داشته و با پرواز مستقیم به نیکوزیا آمده. در مدت حضور هیچ واکنش منفی ندیدم و برخلاف عکسهای منتشر شدهاش که خیلی جدی بود نه تنها عبوس نبود که با گارسن مزاح هم میکرد.
البته من یک اختلاف نظر با آیتالله بجنوردی در موضوع روایت ایشان از فتوای آیتالله منتظری درخصوص اعدام مفسد و محارب و تفاوت نظرشان با آیتالله خمینی داشتم بهویژه که ایشان در دهه۶۰ در جلسات هیات استفتای آیتالله منتظری در شبهای جمعه در قم شرکت میکرد و با دقایق نظرات ایشان آشنا بود که این تفاوت نظر را در کتابی نوشتهام ولی به طور کلی ایشان در مدتی که در دستگاه قضایی بود، نقش مثبتی در پیشبرد نگرشهای عدالتمحور داشت. مدافع استقلال کانون وکلا بود، در زمینه مورد مساله سلب حیات که به لحاظ دینی و حقوق بشری از دغدغههای اصلی من است، ایشان نقش مثبت و رویکرد تضییقی داشت. در کتاب حق حیات که یک بحث درون دینی و فقهی درباره مجازات اعدام است، دو رویکرد را درباره مجازات سلب حیات تعریف کردهام. رویکرد تضییقی که عبارت است از محدودسازی و به حداقل رساندن اعدام با منطق درون دینی و رویکرد حلی و بنیانکنی که حذف کامل اعدام با منطق و مبانی حقوق بشری و دینی است.
با توجه به اینکه ایشان مجازات قتل برای ارتداد یا سرقت در مرتبه چهارم را پذیرفته، ولی اثبات آن را سختتر از پیشینیان در نظر میگیرد یا سنگسار را به کلی رد میکند، میتوان ایشان را جزو اصحاب تضییق دانست. در موضوع رجم، پیشتاز اصلاح قانون بود. حتی از دهه ۶۰ میکوشید، جلوی آن را بگیرد. چه در گفتوگو با امام خمینی چه در شورای عالی قضایی. خودش میگوید: «امام به بنده فرمودند شما در زمینه قانون و قانوننویسی، مبانی من را میدانید. به این جهت در عرصه سیاست کمتر وارد شده و در عرصه قضا و قانون تلاش میکردم که بخش عمدهای از حقوق جزا بر مبنای روایات وارد شده است. امام برخی از احکام جزایی را فرموده بودند که اجرا نکنید. سال ۶۲-۶۱ که در شورای عالی قضایی بودم، خدمت امام عرض کردم که مساله رجم مهم است و دشمنان به اسلام هجمه میکنند و موجب وهن شده است. امام به من فرمودند که بگویید، دادگاهها حکم رجم را صادر نکنند. همچنین گفتند مواردی که با اقرار حکم صادر شده است، ارشادش کنند به توبه و پس از اینکه توبه نمود آزادش کنند».
گفتوگوهای ایشان در زمینه رجم هم در زمان خودش بدیع بود و بازتاب داشت و در متزلزل کردن این قانون مغایر با کرامت انسان موثر بود. در بحث مجازات اعدام من نسخهای از کتاب را برای علما و مجتهدین قم، تهران و شیراز فرستادم حتی برای آیتالله یزدی و شاهرودی (با عدهای از علما و آیات مثل آقای منتظری، آقای صانعی و آقای دستغیب در شیراز درباره حق حیات حضورا صحبت کردم که هر کدام حکایت خودش را دارد) خدمت حاج حسن آقای خمینی هم تقدیم کردم. یکی از آنها آیتالله بجنودی بود. در دانشگاه آزاد به دیدنشان رفتم (سال۱۳۸۹) که دپارتمانی را هم عهدهدار بودند. چون ایشان مقالهای داشت درباره جرم جاسوسی و خیانت به کشور که در آن تلویحاً مجازات مرگ برای جرم جاسوسی را پذیرفته بود، اشاره کردم که در این کتاب تک تک موارد از جمله جاسوسی مورد بحث قرار گرفته و استدلال کردهام که چرا مجازات اعدام برای جرم جاسوسی نباید صادر کرد. اما ایشان پاسخ نمیداد و بیشتر بر اصل لزوم محدود کردن مجازات تاکید داشتند. احساس میکردم هم موافق است هم ملاحظاتی دارند و احتیاط میکنند که نظر صریح بدهند چون من دنبال نظر مکتوب بودم. نمیدانستم چرا احتیاط میکنند تا اینکه در آگاهی نو جدید در شماره نوروزیاش، دیدم آقای حسن خمینی گفتهاند: «آقای بجنــوردی فتاوای روشنگری داشــت؛ اما از یک مقطعی به بعد، دیگر از این فتاوی نداشت. آقای بجنوردی استنباطش این شده بود که فتواهای ایشان به نفع دینداری جامعه تمام نمیشود، بلکه دارد باعث بیدینی هم میشود؛ یعنی اینطور نیســت که همه را به نوعی جذب کند. خیلــی فتواهای جدید در حوزههای مختلف داشت، ولی فتوا نمیداد. وقتی به این نتیجه رسید که اینها به نفع دینداری نیست، دیگر نگفت». البته حاج آقا ســراجالدین موســوی هم فیالمجلس گفتهاند ایشان: «وسواســش روی ملاحظــات حضرتعالی بود، از وقتی که جنابعالی با خانواده ایشان وصلت کردید، خیلی ملاحظات را در این شکل فتواها لحاظ میکرد».
ایشان گرچه در فتوا دادن قاطع در برخی موضوعات احتیاط میکرد اما مبانی عقلگرایانهای داشت که اگر ما به لوازم و نتایج آن پایبند باشیم به همانجایی میرسد که در عرف ناصحیح موجود ممکن است حمل بر بیدینی شود. ما میدانیم که مفسرین و قرآنشناسان و فقها میگویند، عمده احکام دینی و برخی گویند بیش از ۹۰ درصد احکام دینی، امضایی هستند و آقای بجنوردی میگوید: «در مسائل عقلایی که اسلام مؤسس نیست و آن را امضا کرده ما باید دنبالهرو عقلا باشیم، چون اسلام اصطلاح جدیدی نیاورده و همان حکم عقلایی و عرفی را امضا کرده است. در این موارد باید دید عرف و عقلا در این جا چه میگویند… یک سری مسائل هم وجود دارد که اسلام مؤسس آن نیست، سیره و روش عقلا را امضا کرده است. در اینجا دیگر تعبد پذیرفته نیست». این نکته مهمی است که غالب علما هم نظرات را قبول دارند، ولی عملاً بدان ملتزم نیستند و آقای بجنوردی چون ملتزم بود به راهی میرفت که میدانست هم متهم به دینی میشود هم سنتیها تحمل نمیکنند. این حرف بدیع نیست اما نتیجهگیریاش مهم است. آقای بجنوردی با همین مبنا به حقوق بشر میرسد و میگوید: «وقتی ما این بنای عقلاً را پذیرفتیم، نمیتوانیم از این روشها و بناها دوری کنیم. ریشه این قواعد در شریعت ما هست مثلاً اسلام همین مساله عدالت و مساله اعلامیه حقوق بشر را پذیرفته و بیشتر از آن هم گفته، ما میتوانیم تمام مواد همین اعلامیه حقوق بشر را با یک سری قواعد تطبق بدهیم».
هر چند به خاطر دلبستگیهای سنتی خود در برخی مصادیق مقاومت میکرد. مثلاً در بحث ارتداد تا اینجا میآید و از سنتیها فاصله میگیرد که میگوید: «من معتقدم که مرتد را به صرف ارتداد نمیتوان کشت، بلکه علاوه بر ارتداد باید شروع به خرابکاری هم بکند چون در روایات آمده است: «من جحد نبوة خاتمالانبیاء و کذّبه» این «کذّبه» چیزی اضافه بر عقیده است؛ یعنی مرتد شروع کند به کتاب نوشتن، سخنرانی کردن، مقاله نوشتن و آن عقیده فاسد خود را در جامعه تزریق کند».
درحالی که آیتالله منتظری، بیان عقیده را جرم نمیدانست و میگفت، ارتداد اگر منضم به جرمی مثل قتل و محاربه شود، مجازات دنیوی دارد، ولی اگر صرف جحد و انکار باشد آن هم مشروط به اینکه از روی لجاجت باشد، عقاب اخروی دارد. به هر حال آیتالله بجنوردی جزو فقهای عقلی مشرب بود به همین دلیل قادر بود به روز شود و امروزه جای چنین فقیهانی بسیار خالی است. آنان که از فرط سنتگرایی به دامان بنیادگرایی بیفتند یا از فرط تجددگرایی به انکار اصول و سنت بیفتند، راه را برای جامعه دور و دشوار و پرهزینه میکنند.
روانش به مینو جهان شاد باد
به نیکی از او (و شما) در جهان یاد باد.
***متن کامل سخنرانی عمادالدین باقی در همایش بزرگداشت آیتالله بجنوردی به مناسبت چهلمین روز درگذشت.