درباره روز جهانی مبارزه با فقر به فقر فرهنگی و فقر مالی پرداختهایم

در هر تقویم جهانی، چند روز هست که بشر را نه به جشن که به تأمل فرا میخواند. یکی از آنها ۱۷ اکتبر است؛ روز جهانی مبارزه با فقر.
روزی که بر خلاف بسیاری از مناسبتهای سازمان ملل نه از دل سیاست بلکه از دل رنج برآمد. صبحهای پاییزی، همیشه رنگی از اندوه دارند؛ انگار فصل، خودش به یاد فقر افتاده باشد. وقتی باد سرد از میان برگهای زرد عبور میکند، گویی صدای میلیونها انسانی را میشنوی که هنوز در حاشیه شهرها در اتاقهای نمور و در صفهای طولانی نان ایستادهاند. جمعه پیش رو، جهان بار دیگر به یاد آنها میافتد؛ روزی که نامش در تقویم رسمی «روز جهانی مبارزه با فقر» است اما در واقع، یادآور شرمی است که تمدن مدرن هنوز از آن رها نشده است.
سنگی در پاریس و بیانیهای در نیویورک
ماجرای این روز از دل یک جنبش کوچک در فرانسه آغاز شد. ۱۷ اکتبر ۱۹۸۷ در میدان تروکادرو پاریس، جایی که اعلامیه جهانی حقوق بشر امضا شده بود بیش از صد هزار نفر گرد آمدند. نه سیاستمداران بلکه فقرا، کارگران، معلمان و فعالان مدنی. آن روز کشیشی فرانسوی به نام ژوزف ورسنسکی بر سنگی یادبود نوشت:«هر انسانی که در فقر زندگی میکند، توهینی به شأن انسانی است».
همان سنگ بعدها نماد جهانی شد. سازمان ملل چند سال بعد با الهام از این حرکت مردمی ۱۷ اکتبر را «روز جهانی ریشهکنی فقر» نامید. اما این پرسش باقی ماند که آیا این نگاه از ریشه چپگرایانه برمیخاست یا راستگرایانه بود؟ پاسخ پیچیده است.
اندیشه ورسنسکی رنگی از سوسیالیسم اخلاقی داشت؛ همان باور دیرین به برابری انسانها و نفی ساختارهایی که فقر را بازتولید میکنند. در نگاه او، فقر نه یک ناکامی شخصی بلکه شکستی اخلاقی برای جامعه بود. اما در سوی دیگر، سازمان ملل با زبان اقتصادی و میانهرو وارد شد؛ با شاخصها، نمودارها و هدفهایی قابل اندازهگیری. از آن پس فقر تبدیل شد به مفهومی که هم راست و هم چپ میتوانستند دربارهاش سخن بگویند اما نه الزاماً از یک موضع.
چپها آن را محصول نظام ناعادلانه سرمایهداری میدانستند. راستها آن را پیامد ناتوانی در کار، فساد یا سوءمدیریت. جهان در میانهی این دو، راه سومی را برگزید که آمارسازی، صدور بیانیه و وعدههایی بود که اغلب هرگز تحقق نیافت.
چهرهای چندگانه از یک رنج قدیمی
در ایران، فقر ریشهای عمیق دارد. فاصله طبقاتی نیز داستان امروز و دیروز نیست. به اندازه خود فقر، موضوعی کهن است. فقر دیگر به یک طبقه محدود نیست؛ سایهای است که بر چهره تمام طبقات افتاده است. در مترو، در بازار، در آپارتمانهای محقر و حتی در شبکههای اجتماعی، ردّش پیداست. واژههایی مثل «تورم»، «گرانی»، «حقوق ثابت» و «خط فقر» دیگر خشک و آماری نیستند؛ بوی زندگی میدهند، بوی نان سوخته صبحگاهی، بوی اضطراب اجارهخانه، بوی درمان نشدن اما فقر در ایران تنها اقتصادی نیست. میتوان از سه چهره فقر سخن گفت.
اول، فقر مالی که ناتوانی از تأمین نیازهای اولیه زیستن؛ نان، دارو و سرپناه است. دوم، فقر فرهنگی که تهی شدن از ذوق و آگاهی؛ بیمیلی به دانستن، بیحوصلگی برای فهمیدن است. سوم، فقر نهادی که به ساختارهای دولتی اشارت دارد که شعارشان عدالت است اما به دلیل سیاستهای اشتباه نابرابری تولید میکنند. در سالهای اخیر این سه فقر درهم تنیده شدهاند. مردی که از پس اجاره خانه برنمیآید، چگونه میتواند برای فرزندش کتاب بخرد؟ زنی که برای کار روزانه باید دو ساعت در صف بایستد، چگونه میتواند به مشارکت اجتماعی یا فرهنگی فکر کند؟ در نتیجه فقر، خواسته و ناخواسته یک حافظه جمعی شده است.
وقتی فقر از جیب به ذهن میرسد
فقر مالی، ابتدا با معده شروع میشود، بعد به ذهن سرایت میکند. در کشورهایی با فقر گسترده، تصمیمگیری عقلانی جای خود را به بقا میدهد. فقر یعنی زوالِ آیندهنگری. وقتی مردم فقط به امروز فکر میکنند، جامعه وارد چرخهای میشود که در آن سیاست، پوپولیستیتر و اقتصاد، کوتاهمدتتر میشود. در مقابل، فقر فرهنگی نوع دیگری از تهیدستی است. جامعهای که کتاب نمیخواند، موسیقی نمیشنود، شعر نمیخواند و یا فیلم خوب نمیبیند، نمیتواند خوب و بد را تفکیک کند و دیر یا زود به دام سادهانگاری میافتد. درمانِ دو فقر، اقتصادِ عادلانه و فرهنگِ آزاد است. راه مبارزه با فقر مالی، روشن است اما دشوار است. سیاستهای بازتوزیعی، مالیات بر ثروتهای بزرگ، حمایت از طبقه متوسط، شفافیت در هزینههای عمومی و سرمایهگذاری در آموزش و زیرساختهاست اما هیچ اقتصاد پایداری بدون فرهنگِ آزاد دوام نمیآورد. برای رفع فقر فرهنگی باید انسان را دوباره به مرکز بازگرداند. به سوی آزادی رسانهها، دسترسی به دانش، استقلال نهادهای فرهنگی، گسترش کتابخانهها و مدارس و تقویت اندیشه انتقادی در آموزش رفت. جامعهای که بیاموزد چگونه فکر کند، دیر یا زود یاد میگیر که چگونه ثروت بیافریند.
تصویر فقر در آینده
فقر در آینده احتمالاً چهرهای پیچیدهتر و چندوجهیتر خواهد داشت. ما حتما با فقر دیجیتال هم روبهرو خواهیم شد. زیرا با رشد سریع فناوری، دسترسی نابرابر به اینترنت پرسرعت، مهارتهای دیجیتال و هوش مصنوعی میتواند، شکاف جدیدی از محرومیت ایجاد کند. کسانی که به این ابزارها دسترسی ندارند از فرصتهای شغلی و آموزشی آینده نیز محروم خواهند ماند. فقر ناشی از تغییرات اقلیمی، فقر جدیدی است که با آن روبهرو هستیم. بحرانهای زیستمحیطی و تغییرات اقلیمی (مانند خشکسالی، سیل و مهاجرت اجباری) به طور نامتناسبی بر جوامع فقیر و آسیبپذیر تأثیر میگذارد و چرخههای فقر را شدیدتر میکند. مبارزه با فقر در آینده تنها با ارائه پول نیست؛ بلکه مستلزم تغییر دیدگاه است تا فقر به عنوان انکار کرامت انسانی تلقی شود. هدف، ایجاد سیستمهایی خواهد بود که نه تنها نیازهای اولیه را تأمین کنند بلکه توانمندسازی واقعی افراد برای مشارکت کامل در جامعه و شکلدهی به آینده خودشان را نیز تضمین کنند. آینده بدون فقر، آیندهای است که در آن، کرامت برای همه یک واقعیت قابل لمس باشد نه یک آرزوی دستنیافتنی.
جهان، هنوز در صف نان
جمعه که بیاید، بیانیههای سازمان ملل در توئیتر منتشر میشود. سیاستمداران وعده میدهند، خیریهها کمپین راه میاندازند و اقتصاددانان از رشد ۲ درصدی سخن خواهند گفت. اما در گوشهای از جهان، زنان و مردانی همچنان غوطه در فقر هستند و کارتنخوابی میکنند. یا هنوز در صف مرغ و غذا ایستادهاند. در بمبئی، کودکی در خیابان میخوابد؛ در قاهره، پیرمردی از سر ناچاری دارویش را نصف میکند؛ و در لندن، مردی با حقوق ثابت، قبض برق را با دلهره باز میکند. فقر، جهانی است. اما شرم هنوز خصوصی است.

