سعید خوشبین، خبرنگار سازندگی
معمولاً عادت داشتیم، نامش را کنار ناصر شرافتجهرمی ببینیم و چهرهاش را کنار محمود احمدینژاد. سالها همسنگر اولی بود و مدتی هم معاون اول دومی. پرویز داودی هم رفت و نسل ما را با دهها پرسش بیپاسخ تنها گذاشت. او تئوریسین اقتصاد سیاسی دولت محمود احمدینژاد بود و پیش از آنکه دار فانی را وداع کند باید به ما میگفت که میلیاردها دلار درآمد نفتی دهه ۱۳۸۰ چه سرنوشتی پیدا کرد. باید درباره اقتصاد سیاسی آن سالها توضیح میداد که در سال ۱۳۸۴ چه تغییری رخ داد که جای برندگان و بازندگان سیاستهای اقتصادی تغییر کرد و چرا از این تاریخ به بعد، سلطه گروههای ذینفع بر اقتصاد ایران افزایش یافت.
از سال ۱۳۸۴ به بعد حکمرانی اقتصادی در کشور ما از شکل متعارف خود دور شد و مردم که برندگان سیاستهای اقتصادی پیش از این دوره بودند با روی کار آمدن محمود احمدینژاد به بازندگان سیاستها تبدیل شدند.
مهمترین ویژگی آن دوره این بود که کشور در عرصه بینالمللی در قامت جنگجویی ظاهر شد که داعیه مدیریت جهان را داشت و ادبیاتی برگزید که نقضکننده بدیهیترین قواعد دیپلماسی بود. در عرصه داخلی هم تابلوی عدالت اجتماعی با رویکرد توزیعی در دست گرفته شد و چون درآمدهای نفتی زیاد بود، اقتصاد سیاسی دولت حول توزیع منابع شکل گرفت. نتیجه این بود که همه ظرفیتهای اقتصاد در سبد توزیع قرار گرفت از همین دوره بود که بانک مرکزی وظیفه اصلیاش، یعنی تنظیم سیاست پولی و ثبات اقتصاد کلان را کنار گذاشت و دستور کارش توزیع ارز با قیمتهای مختلف شد، وظیفهای که تا به امروز هم ادامه یافته است. از همین دوره بود که بانک مرکزی به مرجعی برای تخصیص سیاسی ارزی تبدیل شد که از دل آن رانتهای بیشماری به وجود آمد و به تدریج کل نظام حکمرانی اقتصادی ما درگیر همین مساله شد. آقای داودی باید پیش از ترک این دنیای فانی، برایمان توضیح میداد که اصرار او و همفکرانش بر تداوم سیطره دولت بر امور اقتصادی به چه دلیل بود؟
پرویز داودی که بود؟
پرویز داوودی در سال ۱۳۳۱ در تهران زاده شد. او نیز مثل برخی اقتصاددانان در آمریکا تحصیل کرد اما برخلاف تحصیلکردههای غرب که هیچکدام عاقبت خوبی پیدا نکردند، از زمانی که وارد دولت شد تا زمانی که درگذشت مورد اعتماد بخشهای مهم نظام حکمرانی قرار داشت. مرحوم داودی فارغالتحصیل رشته اقتصاد از دانشگاه آیووا بود. احتمالاً پای او نخستین بار توسط محسن نوربخش به اقتصاد ایران باز شد. مرحوم داودی در دولت ششم، سکان معاونت اقتصادی وزارت امور اقتصادی و دارایی را در دست داشت و در دولت اصلاحات نیز چنین نقشی را ایفا کرد. داودی آن روزها مدافع اقتصاد آزاد بود و شانه به شانه نیلی، نجفی و نوربخش از برنامه سوم دفاع کرد اما زمانی که از دولت کنار گذاشته شد، در کسوت یک منتقد جدی نقش ایفا کرد. تا آنجا که در فاصله سالهای ۱۳۸۰ تا ۱۳۸۳ به عنوان معاون اقتصادی قوه قضائیه مقابل تیم مدافع اقتصاد آزاد ایستاد. نام پرویز داودی اخیراً در محافل اقتصادی زیاد شنیده شد شاید به این دلیل که ۲۰ سال پس از درگذشت مرحوم نوربخش به نقش خاص او در پرونده علیه رئیسکل فقید بانک مرکزی اشاره شد. مرحوم نوربخش در سال ۱۳۸۱ از سوی نهاد قضایی احضار شد و زمانی که پشت میز بازجویی نشست، معاون سابقش همراه با یکی از استادان همکارش در دانشگاه شهید بهشتی، مقابلش نشستند و او را استنطاق کردند. کمتر کسی از ماجرا با خبر بود تا اینکه ایمان و محمد نوربخش- دو پسر مرحوم نوربخش- هفته گذشته در محفلی فاش کردند که پدرشان در یک سال آخر زندگیاش به شدت تحت فشار بود و ازجمله به جاسوسی و فساد مالی متهم شده بود. مجید تفرشی، پژوهشگر تاریخ در یکی از اتاقهای گفتوگو در کلاب هاوس گفت: «نکاتی در مورد زندگی مرحوم نوربخش وجود دارد که به آن اشاره نشده است؛ قبل از فوت وی یک پرونده جاسوسی برایش درست شد. این پرونده قبل از فوت ایشان مختومه شد ولی تاثیر زیادی بر جسم ایشان داشت. به دروغ این اتهام به او وارد شد که پدرش ساواکی بنابراین خودش هم نفوذی است و از قبل هم با افرادی در آمریکا ارتباط داشته است».
و در همین نشست، فرزندان مرحوم نوربخش یادآوری کردند که به جز اتهام جاسوسی در مورد کنترل نرخ ارز هم برای پدرشان پرونده درست شده بود. در یک برهه زمانی با نظارت بانک مرکزی به منظور کنترل نرخ ارز در بازار آزاد دخالت میشد. این پرونده قرار بود بعد از نوروز ۸۲ دنبال شود که بعد از فوت محسن نوربخش مختومه شد. در مورد ضرب سکهها هم برای مرحوم نوربخش پرونده تشکیل شد؛ میگفتند چند میلیارد تومان در بانک مرکزی اختلاس شده است. حتی پروندهای هم به بهانه اسراف در چاپ کارت تبریک برای ایشان تشکیل شد. در تشکیل این پروندهها پرویز داودی و ناصر شرافتجهرمی نقش موثر داشتند. نقطه ناراحتکننده زمانی رخ داد که نوربخش در اتاق بازجویی با ناصر شرافتجهرمی و پرویز داودی مواجه شد.
فارغالتحصیلان آمریکا
نام پرویز داودی از ناصر شرافتجهرمی جداییناپذیر است. همانطور که نام حسین صمصمامی مزرعهآخوند از پرویز داودی جداییناپذیر است. نه فقط به این دلیل که دکتر داودی را دایی حسین صمصامی میدانند به این دلیل که تفکر این افراد در یک امتداد قرار دارد. وقتی از فارغالتحصیلان اقتصاد از دانشگاههای آمریکا سخن میگوییم، انتظارمان است که تا حدودی مدافع جریان اصلی علم اقتصاد باشند اما این یک معمای پیچیده است که چطور مهمترین سیاستگذاران پولی در کشور ما در آمریکا درس خواندهاند اما برخلاف دانشی که آموختهاند، قرائتهای چپگرایانه را در ایران رواج دادهاند. به طور مشخص میتوان از ناصر شرافتجهرمی، پرویز داودی و ایرج توتونچیان نام برد که در دانشگاههای آمریکا تحصیل کردند اما با ایدههای کاملاً چپگرایانه به کشور بازگشتند. وجه مشترک این افراد، رواج ایدههای سوسیالیستی در لباس اقتصاد اسلامی بوده است. شرافتجهرمی سالها عضو شورای پول و اعتبار بوده است، داودی به تئوریسین اقتصادی جبهه پایداری تبدیل شد و ایرج توتونچیان یکی از تئوریسنهای بانکداری بدون ربا به حساب میآید و نقش مهمی در تدوین قانون عملیات بانکداری بدون ربا ایفا کرده است. این افراد همچنین بیشترین نقش را در بیاعتبار کردن نظریههای اقتصادی نزد سیاستمداران داشتند و به بهانه ترویج ایدههای اقتصاد اسلامی به ترویج روشهای سوسیالیستی پرداختند. این افراد به طور مشخص، منکر اثر نقدینگی بر تورم بودند. تئوری مزیت نسبی را رد میکردند و خود را مدافع تولید داخل میدانستند و به همین دلیل مسیر واردات کالاهای خارجی را مسدود کردند. این گروه همچنین اقتصاد را اسلامی و دولتی میخواستند و مدافع کاهش نرخ بهره بودند. ما امروز بخشی از این تفکرات را در نظرات گروه موسوم به «دلارزدایان» یا گروههای عدالتخواه یا مدافعان اقتصاد اسلامی میبینیم و میشنویم. محمدرضا باهنر، نایبرئیس پیشین مجلس نقل میکرد که پرویز داودی، معاون اول رئیسجمهور در دولت نهم برای تزریق پول پرقدرت حاصل از درآمدهای نفتی به اقتصاد اینگونه استدلال میکرده است: «یعنی شما میگویید ما پول داشته باشیم اما برای مردم کار نکنیم؟ حالا که خدا این پولها را رسانده، چرا کار نکنیم؟»
پرویز داودی هرگز مخالف تحریمهای اقتصادی نبود و همواره با پیوستن ایران به FATF مخالفت میکرد. در کلاسهای خود همواره علیه بخش خصوصی سخن میگفت و زمانی که دستی در سیاستگذاری داشت به دنبال انحلال بانکهای خصوصی بود.
دانشگاه شهید بهشتی
«اقتصاد اسلامی»، «بانکداری بدون ربا»، «عدالت اجتماعی» و «محرومیتزدایی» کلیدواژههایی از مهمترین اصول فکری هستند که اساتید اقتصاد دانشگاه شهید بهشتی در چند دهه گذشته به دانشجویان خود آموختهاند. واژههایی آشنا که مردم ایران از ابتدای انقلاب با تئوری آن آشنا شدند و از سال ۱۳۸۴ به بعد نسخه عملی آن را دیدند. از مدتها پیش دانشگاه شهید بهشتی را به دلیل نقشی كه در تربیت دانشجویان و آمادگی آنها برای اداره نهادهای مهم كشور دارد به مدرسه حقانی اقتصاد میشناختند.
حسین صمصمامی سالها پیش درباره اصولی که در دانشگاه شهید بهشتی به دانشجویان آموخته میشود، گفته بود: «در دانشگاه شهید بهشتی روی موضوع عدالت تاكید زیادی میشود. یعنی هر ابزاری كه بتواند ما را به عدالت رهنمون کند، مفید است. در همین ارتباط وقتی به اقتصاد آزاد میرسیم این پرسش تاریخی را مطرح میكنیم كه آیا اقتصاد آزاد میتواند به عدالت اجتماعی منجر شود. اما در اقتصاد اسلامی اگر تمام سازوكارهای مورد تاكید اسلام مثل خمس، زكات و مالیاتهای اسلامی به درستی عمل كنند، رسیدن به عدالت غیرقابل انتظار نیست. اقتصاد صدر اسلام، اقتصادی مبتنی بر آزادیهای اقتصادی بود اما به این دلیل كه مالیاتهای اسلامی، رأفتهای اسلامی، انفاق و ایثار مورد تاكید در قرآن در آن وجود نداشت نسبت به دوره پیامبر اكرم ناكارآمد بود. اگر این مسائل را از اقتصاد آزاد حذف كنید منجر به عدالت اجتماعی نخواهد شد. به همین دلیل است كه سفارش میشود، دولتها در اقتصاد دخالت كنند. بنابراین خلاصه میگویم كه دانشگاه شهید بهشتی بر اقتصاد آزاد تاكید دارد اما با این فرض كه مجهز به ابزارهای اسلامی و اجتماعی برای رسیدن به عدالت باشد». برخلاف اقتصاددانان مدافع بازار آزاد که در برخی دولتها حضور داشتند اما دیدگاهشان مورد پسند سیاستمداران نبود، اساتید دانشگاه شهید بهشتی همواره در زمره تصمیمگیران اصلی و جهتدهنده به سیاستهای اقتصادی بودهاند.
از میان اساتید سرشناس دانشگاه شهید بهشتی که به سیاستگذاری راه یافتند، ناصر شرافتجهرمی همچنان طرف مشورت سیاستمداران قرار میگیرد. پرویز داودی نیز علاوه بر حضور در دولت محمود احمدینژاد، سالها مشاور اقتصادی سعید جلیلی بوده است. پرویز داودی شاگرد خلف «ناصر شرافتجهرمی» بود که مثل استاد خود در آمریکا تحصیل کرد و پس از انقلاب به کشور بازگشت و به مدارج بالا رسید. ناصر شرافتجهرمی هم با مصطفی چمران و مرتضی محمدخان سابقه رفاقت داشت و مثل آن دو در آمریکا فعالیت سیاسی میکرد. حسین نمازی که از سال ۱۳۶۲ بهعنوان وزیر اقتصاد انتخاب شد، ناصر شرافت را بهعنوان معاوناش انتخاب کرد به این ترتیب شرافت اولین مسئولیت دولتیاش را تجربه کرد. در سال ۱۳۶۴ شرافت بهعنوان سرپرست وزارت اقتصاد دولت سوم انتخاب شد. در زمان دولت اول هاشمی که سیاستهای تعدیل اقتصادی اجرا میشد، وی از دولت کناره گرفت که به او امکان داد به دانشگاه بازگردد و در تربیت دانشجویان خود نقش ایفا کند. در دولت دوم هاشمی در سال ۱۳۷۴ با توقف برخی سیاستهای اقتصادی، زمینه بازگشت او به دولت فراهم شد و به این ترتیب او بهعنوان قائممقام وزیر وقت اقتصاد برگزیده شد. با آغاز دولت اصلاحات حسین نمازی برای بار دیگر بهعنوان وزیر اقتصاد انتخاب شد و وی بهعنوان مشاور در کنارش فعالیت میکرد. با آغاز دولت دوم اصلاحات پرویز داودی و ناصر شرافتجهرمی از قوه مجریه به قوه قضائیه نقل مکان کردند. در دولت محمود احمدینژاد این رویه به طور کامل تغییر کرد و پرویز داودی به معاون اولی رسید و شرافتجهرمی عضو شورای پول و اعتبار شد. در این تیم، نام حسین صمصامی نیز دیده می شود. صمصامی در دولت نهم پس از عزل داود دانشجعفری، سرپرستی وزارت اقتصاد را برعهده گرفت. او زاده نجف است و گفته میشد، خواهرزاده پرویز داودی است. او تا مقطع کارشناسی ارشد در دانشگاه شهید بهشتی به تحصیل پرداخت اما هنگامی که این فرصت را یافت که برای ادامه تحصیل به خارج از کشور سفر کند به دلیل بحران شدید ارزی از این سفر باز ماند و به این ترتیب به یکی از منتقدان سیاستگذاری ارزی در دولت سازندگی تبدیل شد. او پیش از دستیابی به سرپرستی وزارت اقتصاد، دبیر کمیسیون اقتصادی دولت بود.