رنگ‌زمینه

دنبال دردسر نیستم

آلفرد یعقوب‌زاده در گفت‌وگو با سازندگی مطرح کرد:

دنبال دردسر نیستم

آلفرد یعقوب‌زاده، عکاس بین‌المللی ایرانی پس از ۱۶ سال به ایران آمده است. او در تمامی این سال‌ها اخبار ایران را دنبال می‌کرده و چندان هم از فضای کشورش جدا نبوده است. در این سال‌ها اتفاقات زیادی در کشور رخ داده که می‌توانست برای او به عنوان یک عکاس بین‌المللی جذاب باشد اما او می‌گوید در طول تمامی این سال‌ها علاقه‌ای به عکاسی بدون مجوز نداشته و دوست دارد به راحتی و با فراغ بال به عکاسی بپردازد تا به دور از هرگونه نگرانی و استرس، کار خود را انجام دهد و عکس‌های مورد علاقه‌اش را بگیرد.
یعقوب‌زاده در این ‌باره می‌گوید: در ایران در این سال‌ها اتفاقات زیادی رخ داد مثل حوادث طبیعی اما من زلزله را اصلاً دوست ندارم؛ یک عده انسان می‌میرند و خرابی بسیاری به‌وجود می‌آید اما از من چه کاری برمی‌آید؟ عکاسی هم در چنین صحنه‌هایی هیچ خلاقیتی ندارد. تا حالا از سه زلزله عکس گرفته‌ام: در ایران، گلباف و رودبار؛در ترکیه و در پاکستان هم بودم اما عکاسی در این موقعیت برایم خیلی دلپذیر نیست. زلزله ترکیه خیلی بد بود. در اتاقم بودم که زلزله آمد و در خواب فکر کردم، روی کشتی هستم. به خودم آمدم دیدم کشتی نیست؛ چشم‌هایم را باز کردم، دیدم همه‌ چیز دارد روی سرم می‌ریزد. بعد رفتم از زلزله عکس گرفتم؛ واقعاً خیلی دردناک بود. اما حقیقتش را بخواهید، نمی‌توانم بدون مجوز عکس بگیرم. برای چه خودم را به دردسر بیندازم؟ چراکه عکاسی بدون مجوز اذیتم می‌کند.
یعقوب‌زاده در پاسخ به اینکه انتخابات ریاست جمهوری و حواشی‌اش در ایران هم برای او جذابیت ندارد، می‌گوید: این اتفاقات فقط در صورتی برای من جذاب خواهد بود که آن شخصیت از نظر بین‌المللی شناخته شده باشد. مثلاً زمانی که احمدی‌نژاد انتخابات داشت چون خیلی سروصدا کرد، جالب بود.
اما یکی از تجربه‌های مشابه او در این زمینه، عکاسی از بی‌نظیر بوتو، نخست‌وزیر فقید پاکستان بود. یعقوب‌زاده در این باره می‌گوید: یکی از انتخاباتی که خیلی روی آن کار کردم، انتخابات بی‌نظیر بوتو بود؛ چون اولین زن مسلمان بود که نخست‌وزیر شد. حتی اولین بار که می‌خواستند، ترورش کنند و موفق نشدند من همچنان همراهش بودم. درواقع از روزی که نخستین‌بار از تبعید انگلستان برگشت و کار سیاسی‌اش را شروع کرد، من همراهش بودم. بعد نخست‌وزیر شد. او همیشه به من می‌گفت، من را می‌کشند و پیش‌بینی‌اش هم درست بود. زمانی که ترور ناموفق او اتفاق افتاد، من در اتوبوس محافظانش بودم. دیدم یک ماشین به طور مشکوکی حرکت می‌کند. رفت جلوتر و منفجر شد. حدود ۷۰ نفر کشته شدند. کمی طول کشید تا خودم را به آنجا برسانم. بعد فرار کردم و آمدم طرف اتوبوس. بادیگاردها همه فرار کرده بودند. من مانده بودم چه کنم. سریع یک موتور پیدا کردم و به او ۱۰۰ دلار دادم که مرا به خانه ببرد. وقتی دوباره می‌خواستم برای عکاسی از او بروم به من ویزای پاکستان نمی‌دادند. زمانی ویزای من صادر شد که تصاویری از تشییع جنازه‌اش از تلویزیون پخش می‌شد.
او که به دعوت جشنواره جهانی فیلم فجر به ایران آمده، برگزاری این رویداد را برای ایران بااهمیت می‌داند و می‌گوید: برگزاری چنین رویدادی برای ایران مهم است. تمام فعالیت‌های فرهنگی برای هر کشوری لازم است. خب اینها همه جذابیت ایجاد می‌کند. برند می‌سازد، برای اقتصاد خوب است، لازم است. همیشه نمی‌شود سیاسی نگاه کرد؛ این یک فعالیت اقتصادی-فرهنگی است. کشور پیشرفت کرده و چیزهایی برای نشان دادن دارد. ایرانی‌ها از نظر فرهنگ و هنر خیلی پیشرفته هستند. اینجا بسیاری هنرها از فیلم، نقاشی، موسیقی و مجسمه‌سازی واقعاً عالی است. پس باید کارشان را نشان بدهند. کسی که خوب کار می‌کند، نمی‌تواند چهار تا تابلو بکشد و بگذارد توی خانه‌اش. زمانی که رقابت هست، کیفیت کار بالا می‌رود. رقابت سالم؛ نه رقابت بازی، نه پارتی‌بازی؛ از این نظر این رقابت‌ها به پیشرفت کمک می‌کند. او که دهه ششم زندگی‌اش را می‌گذراند در پاسخ به این پرسش که علاقمند به زندگی در ایران نیست، می‌گوید: مسئله دوست داشتن نیست. بعضی مواقع شما تصمیم نمی‌گیرید؛ زندگی درباره شما تصمیم می‌گیرد. من خانواده دارم. قرار نیست از صفر شروع کنم. اینجا بیایم، کار ندارم. الان در این سن، کجا می‌خواهم بروم، کار کنم؟ آنجا حقوق بازنشستگی دارم. اگر بخواهم زندگی را تغییر بدهم، نمی‌توانم به‌ راحتی تصمیم‌گیری کنم اما ممکن است هم این اتفاق پیش بیاید. می‌دانید ممکن است فردا وضع سیاسی فرانسه خراب‌تر شود که دارد خراب می‌شود. الان مهاجران در این کشور آنقدر زیاد شدند که اوضاع را به هم ریختند. تعداد زیاد عرب و افغانی و سیاه آمده‌اند، اصلاً سیستم زندگی را به هم زده‌اند و دیگر آن فرانسه قدیم نیست که در ذهنم بود. اما نمی‌توانم زندگی خانواده‌ام را به‌ خاطر نوستالژی خودم از بین ببرم. می‌دانید باید واقع‌بین باشم؛ و به خودم می‌گویم، تو نمی‌توانی با سرنوشت دیگران بازی کنی».

sazandegi

پست های مرتبط

اقتباسی هوشمندانه

نگاهی به سریال بامداد خمار ساخته نرگس آبیار با پخش سریال «بامداد…

مسئولیت ایرانی بودن

نگاهی به روایت ژاله آموزگار از وطن‌دوستی و هویت ایرانی در هشتادوششمین…

شروین مجاز شد

اولین آلبوم رسمی شروین حاجی‌پور منتشر می‌شود نخستین آلبوم رسمی شروین حاجی‌پور،…

۱۲ آذر ۱۴۰۴

دیدگاهتان را بنویسید