رنگ‌زمینه

دچار موریانه غربت

به یاد عباس معروفی در سومین سال‌گرد درگذشتش

۱۰ شهریور امسال، سومین سال‌گرد درگذشت غریبانۀ عباس معروفی از ستارگان درخشان رمان فارسی بود که به قول سیدمهدی شجاعی، غربت و تنهایی او را از پا درآورد: «علی‌رغم این‌که تلاش می‌کرد سرپا بماند اما موریانۀ غربت از درون می‌خوردش و به سوی فرو ریختن می‌بردش… عباس اساساً قصد رفتن نداشت. تمام صبوری و سماجتش را برای ماندن به کار گرفت اما عزم این سو برای راندنش، جزم بود. باید بین کشته شدن و گریختن یکی را انتخاب می‌کرد، راه سومی وجود نداشت. زنجیر قتل‌های زنجیره‌ای دور خانه‌اش و خودش حصار کشیده بود و هر لحظه این محاصره تنگ‌تر می‌شد. می‌گفت هر بار که رادیو و تلویزیون آلمان می‌گوید: «عباس معروفی نویسندۀ تبعیدی از ایران» دلم گُر می‌گیرد … آن‌قدر در حسرت بازگشت به وطن سوخت تا خاکستر شد. از این‌سو خیلی تلاش شد برای این‌که کُفرش را در بیاورند و علم کنند اما ریشۀ باورهای او محکم‌تر از آن بود که هجمه‌ها و دسیسه‌ها بتواند از جا درشان بیاورد.»

عباس در دور گردون
عباس معروفی ۲۷ اردیبهشت ۱۳۳۶ در تهران متولد شد. زمانی که او ۷ ‌ساله بود به خانۀ جدیدی نقل مکان کردند اما عباس را در خانۀ مادربزرگ جا گذاشتند تا پیرزن تنها نباشد. همین تنهایی و دوری از خانواده سبب شد تا عباس معروفی به آدم خیال‌پروری تبدیل شود و خیالاتش را هم روی کاغذ بیاورد. از کودکی به نوشتن علاقه داشت و گاهی با تغییر نام آثار نویسندگان بزرگ، سعی می‌کرد اثری بیافریند. عباس معروفی در دبیرستان در رشتۀ ریاضی درس خواند اما در دانشگاه، ادبیات دراماتیک را انتخاب کرد. قبل از آن‌که زندگی کاری و هنری او دچار فراز و نشیب‌های فراوان شود ۱۱ سال معلم ادبیات دبیرستان خوارزمی و هدف بود. سال ۱۳۵۴ یعنی زمانی که ۱۸ سال داشت، با محمد محمدعلی (نویسندۀ معاصر) آشنا شد. ۴ سال بعد و در سال ۱۳۵۸ پس از تلاش‌های فراوان برای برقراری ارتباط با هوشنگ گلشیری، توانست با او ملاقات کند و نمونه‌ای از نوشته‌هایش را به او نشان دهد. بعدها با جلب رضایت گلشیری و اجازه برای شرکت در کلاس‌های داستان‌نویسی‌اش، راه حرفه‌ای شدن در نویسندگی را در پیش گرفت. در همین سال با محمد سپانلو (شاعر) آشنا شد و زیر نظر او به نوشتن ادامه داد. آشنایی با محمدعلی سپانلو سبب عضویتش در کانون نویسندگان ایران و معاشرت با چهره‌های مشهور دیگری در ادبیات ایران شد. احمد شاملو، باقر پرهام و محمد مختاری از جمله کسانی بودند که عباس معروفی به واسطۀ عضویت در کانون نویسندگان با آنان آشنا شد. در تابستان ۱۳۶۰ ساختمان کانون نویسندگان توسط دادستانی انقلاب پلمب شد. عباس معروفی زیر نظر هیأت دبیران کانون (احمد شاملو، هوشنگ گلشیری، باقر پرهام، محمد محمدعلی و محمد مختاری) با شکستن پلمب، اسناد کانون را به جای امن رساند تا خطری متوجه اعضای کانون نشود. معروفی در سال ۱۳۶۶ به عنوان مدیر اجراهای صحنه‌ای، مدیر ارکستر سمفونیک تهران و مدیر روابط عمومی (سه سال‌ونیم) بیش از ۵۰۰ کنسرت موسیقی از هنرمندان مختلف کشور را به اجرا درآورد و مجلۀ موسیقی «آهنگ» نیز به سردبیری او در همین دوران انتشار یافت. معروفی در پاییز ۱۳۶۹ مجلۀ ادبی «گردون» را پایه‌گذاری کرد و در پیوند با این مجله «جایزۀ قلم زرین گردون» شکل گرفت. این جایزه در پرورش و تشویق نویسندگان جوان نقش چشم‌گیری داشت. یکی از مهم‌ترین اقدامات «گردون» طرح موضوع فعالیت دوبارۀ کانون نویسندگان ایران بود. سال ۱۳۶۹ جلسات سومین دورۀ کانون نویسندگان ایران آغاز شد و در سال ۱۳۷۳ به انتشار متن «ما نویسنده‌ایم» انجامید. معروفی سال ۱۳۷۰ به تحریک نیروهای تندرو توسط دادگاه انقلاب بازداشت و به اعدام محکوم شد. اما این حکم پس از دیدار او با دادستان انقلاب وقت، سیدابراهیم رئیسی نقض شد. معروفی پس از تبرئه از زندان آزاد شد و از فروردین ۱۳۷۲ دورۀ دوم انتشار «گردون» را آغاز کرد و کار خود را تا اسفند ۱۳۷۴ ادامه داد اما مشکلات او هم‌چنان ادامه داشتند و در سال ۱۳۷۴ با شکایت‌های مختلف به شلاق و زندان و دو سال ممنوعیت از نوشتن محکوم شد. با توقیف «گردون» در سال ۱۳۷۴ فشارهای سیاسی بر معروفی افزایش یافت و او نهایتاً به آلمان مهاجرت کرد. فعالیت‌های ادبی معروفی در آلمان، مدیریت خانۀ «هاینریش بل»، راه‌اندازی کتاب‌فروشی هدایت و از سر گرفتن کار دوبارۀ «گردون» بود اما مشکلات آن‌قدر زیاد بود که نتوانست بیش از چند شماره منتشر کند. کتاب‌فروشی عباس معروفی محلی برای گردهمایی‌های دوست‌داران زبان و ادبیات فارسی شد و او کلاس‌های داستان‌نویسی‌اش را هم همان‌جا برگزار می‌کرد. معروفی در شهریور ۱۳۹۹ به سرطان مبتلا شد. مدتی را به درمان گذراند. در طول این ایام از طریق صفحۀ اینستاگرامش از حال خودش خبر می‌داد و در نهایت ۱۰ شهریور ۱۴۰۱ درگذشت و در برلین به خاک سپرده شد.
سمفونی عباس
عباس معروفی سال ۱۳۵۵ در مسابقۀ داستان‌نویسی مجلۀ «کیهان نوجوانان» شرکت کرد و مقام اول را به دست آورد و یک سال پس از ملاقات با سپانلو (۱۳۵۹) اولین داستان کوتاه خود را با نام «روبه‌روی آفتاب» منتشر کرد اما با انتشار «سمفونی مردگان» (۱۳۶۷) بود که نامش به عنوان نویسنده تثبیت شد و سال ۲۰۰۱ برندۀ جایزۀ بنیاد ادبی فلسفی «سورکامپ» آلمان شد. معروفی کتاب «نام تمام مردگان یحیاست» را سال ۱۳۹۷ منتشر کرد، زمانی که ۶۱ ساله بود. قرار بود آن را به دوست دیرینش، محمدعلی سپانلو، تقدیم کند اما در مقدمۀ کتاب از زندگی‌اش و بلاهایی می‌گوید که بر سرش آمده و پیش از انتشارش سپانلو درگذشت. در نهایت این کتاب را با این نوشته به بچه‌ها تقدیم کرده است: «نوشتن این رمان ۳۰ سال طول کشید. با آن عاشقی کردم، گریستم، نوشتم و خوش بودم. با اجازۀ سپان، این رسالۀ عشق را به بچه‌ها تقدیم می‌کنم. «بی‌خود نترس ای بچۀ تنها نام تمام مردگان یحیاست». «سمفونی مردگان» که معروفی برای نوشتن آن از تکنیک جریان سیال ذهن استفاده کرده در مورد خانواده‌ای ۶ نفره است که در اردبیل سکونت دارند و تمام داستان در این شهر اتفاق می‌افتد و یک حادثه را از منظر چند ناظر روایت می‌کند. شخصیت اصلی داستان شاعر جوانی است که گرفتار خشم پدر سنتی خود می‌شود. معروفی در این کتاب دردسرهای یک روشن‌فکر سال‌های ۱۳۱۰ تا ۱۳۳۰ را از منظر دید چند شخصیت مختلف داستان روایت می‌کند. جابر اورخانی یک بازاری متمول و بسیار سخت‌گیر و متعصب است که صاحب سه پسر و یک دختر است. پسر ارشد او که یوسف نام دارد در خلال جنگ جهانی دوم فکر پرواز به سرش می‌زند و خود را از پشت بام به پایین می‌اندازد و فلج می‌شود. پس از یوسف چشم امید پدر به آیدین دومین فرزند خانواده است اما آیدین فردی روشن‌فکر است. شب‌ها کتاب می‌خواند و گاهی شعر می‌نویسد و علاقه‌مند به ادامه تحصیل است و نمی‌خواهد، شغل پدر را ادامه دهد اما پدر همواره سد راه او قرار می‌گیرد و به او فشار وارد می‌کند تا جایی که آیدین مجبور به ترک خانه می‌شود. آیدا قل دیگر آیدین است که مانند تمام زنان آن دوران در حاشیه قرار دارد و دیده نمی‌شود. در ۱۷ سالگی ازدواج می‌کند و به آبادان می‌رود اما چند سال بعد خبر خودسوزی او در روزنامه‌ها پخش می‌شود. اورهان فرزند آخر خانواده با سیاهی و سردی دوران کنار آمده و شیوۀ پدر را در پیش گرفته است و به دلیل حرص و طمع بیش از حد می‌خواهد تنها وارث پدر باشد، پس بعد از فوت پدر و مادرش تصمیم به کشتن یوسف و دیوانه کردن آیدین می‌گیرد. «سال بلوا» رمان بعدی معروفی سال ۱۳۷۱ منتشر شد و داستانش دربارۀ زنانی است که در جو مردسالار زندگی می‌کنند، قربانی می‌شوند و همیشه در حاشیه‌اند. نوش‌آفرین دختر یک نظامی سخت‌گیر است که در دلش عاشق جوانی کوزه‌گر شده است اما پدر برنامۀ دیگری برای آیندۀ دخترش دارد. «پیکر فرهاد» هم سال ۱۳۸۱ انتشار یافت. این کتاب از زبان زن اثیری است که در داستان بوف‌کور صادق هدایت آمده است؛ همان زنی که نقاشی روی یک قلمدان بود. عباس معروفی این داستان را برای صادق هدایت نوشته و نوعی ادای دین به هدایت است. «پیکر فرهاد» سال ۲۰۰۲ جایزۀ سال بنیاد کتاب آرنولد تسوایگ را از آن خود کرد. «فریدون سه پسر داشت» هم یک سال بعد و در سال ۱۳۸۲ به چاپ رسید. عباس معروفی در این داستان که بر اساس واقعیت نوشته شده از زندگی یک جوان مبارز سیاسی سخن می‌گوید. ماجراهایی که او و خانواده‌اش را تحت‌تأثیر قرار می‌دهد در این کتاب بیان شده است. سبک نوشتاری عباس معروفی آمیخته‌ای از واقع‌گرایی تلخ، زبان شاعرانه و ساختارهای دراماتیک است. آثار او اغلب روایت‌هایی از فروپاشی خانواده، عشق‌های نافرجام و جامعه‌ای گرفتار سنت، استبداد و سکوت‌اند. نثرش آهنگین، پرتصویر و آکنده از نماد و استعاره است اما در عین حال با لحنی صمیمی و روایتی گیرا، خواننده را با خود همراه می‌کند.

sazandegi

پست های مرتبط

اقتباسی هوشمندانه

نگاهی به سریال بامداد خمار ساخته نرگس آبیار با پخش سریال «بامداد…

مسئولیت ایرانی بودن

نگاهی به روایت ژاله آموزگار از وطن‌دوستی و هویت ایرانی در هشتادوششمین…

شروین مجاز شد

اولین آلبوم رسمی شروین حاجی‌پور منتشر می‌شود نخستین آلبوم رسمی شروین حاجی‌پور،…

۱۲ آذر ۱۴۰۴

دیدگاهتان را بنویسید