درباره نمایش “بونکر”
«بونکر»، جدیدترین کار و اجرای جلال تهرانی در مجموعه نمایشی تازه تاسیس لبخند، آبان ماه جاری بر صحنه آمد که بخش نخست از سهگانهای به همین نام است. نمایشی با دو کاراکتر که بدونشک میتواند برای علاقهمندان به او و مکتب تهران، یادآور خاطراتی از اجراهای پیشین در سالهای گذشته باشد. جلال تهرانی همچنان با تکیه بر تاثیر و اعجاز کلمات به سراغ موضوعی بر همین محور رفته و فضایی از اتاق روانکاوی در جنوب شهر را در نظر گرفته که دو فرد، یکی درمانگر و دیگری بیمار در آنجا با یکدیگر ملاقات میکنند. چنین برمیآید که فضا قرار است، ردوبدل کردن اطلاعات از زندگی شخصی و خصوصی و نوعی اعترافات در دنیای مدرن باشد که دیگر نیازی به اتاقکی در کلیسا نیست و شنونده کشیشی که در مقام ارزشگذاریهای دینی و عقیدتی، راهنما و منهی باشد، حضور ندارد بلکه آنچه درحال اتفاق و تبادل است کاملاً انسانی و مرتبط با دنیای انسانهاست. هرچند گرایشهای اخلاقی و توجه به ارزشهای آن مورد نظر است اما در تمام طول گفتوگو و بار سنگین و معنادار کلمات و جملات، هیچ ردی از برتریجویی یک عنصر یا توسل به استعلای یک موجودیت در مقام تعیینکننده کل دیده نمیشود. قضاوت، توصیهها و حتی سرزنشها در همان دایره انسان زمینی است که قرار است با عملکرد خود و تاثیراتش روبهرو باشد. صراحتی در زشتی و زیبایی و رویارویی با درون خود. دایرهای از سن چرخان که طراحی صحنه را از همان ابتدای ورود به سالن و تا زمان قرار و نشستن تماشاگران بر صندلیهایشان، مناسباتش را با ذهن و درک آنان برقرار میکند. دو صندلی فلزی و یک ویلچر، سه ضلع فرضی رویارویی، روبهروی هم بر صفحهای آهنی که با سرعت بسیار کندی درحال چرخش است، قرار دارند. نورپردازیهایی که ثابتاند و کاراکترها طی چرخش زمانی از برابر آن نورها عبور میکنند، چنانکه گاه در سایه و گاه در برابر مستقیم نور قرار میگیرند، جزئی متحرک از طراحی صحنه.
اجرا با مکالمه و گفتوگوی زنجیرهای دو کاراکتر آغاز میشود. دختری جوان پس از یک سال برای دریافت مشاوره به درمانگر خود مراجعه کرده تا به پاسخهایی برسد.
بهرغم آنکه بونکر به نظر میرسد، جنبه واقعی و رئال دارد اما میتواند، غیرواقعی و انتزاعی باشد و اگرچه به نظر میرسد، اتفاقات در یک مطب روانکاوی نهچندان فعال رخ میدهد اما وجه دیگر میتواند این باشد که این مطب یک جایگاه نمادین است. جایگاهی از روان انسان. فضایی درحال چرخش و تغییر، جایی در میان ذهن و افکار، جایی در میان تخیل و روان. بونکر، مخزنی چرخان، مکان گفتوگوی یک روانپزشک و یک مراجعهکننده به طور مطلق و معمول نیست، گفتوگوی دو انسان دردمند مکمل و پیچیدهای است که از قضا هر دو نیازمند آن هستند و قرار است در یک مکالمه و گفتوگو به ظاهر پزشکی، یکدیگر را بفهمند و کامل کنند؛ نقاط ابهام و دردهای یگدیگر را پیدا کرده و برای هر کدام راهی پیشنهاد بدهند. به همین دلیل حتی نوع رابطه آن دو چون بیمار و پزشک به طور رایج نیست و مانند رابطه موجود و روال بین درمانگر و مراجعهکننده در مطبهای روانکاوی تابع قراردادهای مرسوم و چارچوببندی شده ازجمله عدم هرگونه قضاوت یا خطمشی ندادن قرار نمیگیرد. چنانکه بارها دکتر درمانگر به صراحت عقیده و نظر شخصیاش را بیان میکند، یا در کارها و تصمیمات دختر همکاری و مشارکت نشان میدهد. بنابراین نمیتوان تفسیر این رابطه را به شکل قراردادی در نظر گرفت و لاجرم باید از فضای آن ساختارهای ثابت دور شد، هرچند در ظاهر و برای انسجام کلیت اجرا، آن رابطه برقرار باشد.
به همین دلیل بونکر بهرغم آنکه به نظر میرسد در مورد مشاوره و بررسی ناهنجاری و اختلالات روانی و تروماهای یک دختر بهعنوان مراجعهکننده باشد اما در عین حال قرار است در فضای تخیل، بیمرزی و شکست ساختار پیش برود مانند روان و ناخودآگاه انسان که لایهلایه باید کنار زد و به عمق آن وارد شد حتی به نظر برسد هر آنچه درحال وقوع است، ذهنی و انتزاعی است. در ادامه اجرا که با ردوبدل شدن کلمات و جملات رگباری و مرتبط پیش میرود، کد زیادی نیز میدهد، کدهای او چیزهایی است که کمکم به کشف و تایید این فضای انتزاعی کمک میکند. بونکری که ماشین حمل سیمان و بتون است و در شهر به راحتی تردد میکند، ویلچر درمانگر که گاه از روی آن بلند میشود و قدم میزند و حتی قرار است رانندگی کند، درحالی که جایی اشاره به فلج بودن او میشود یا رم و بردی که به بدن دختر متصل است و حافظه دارد. برقراری نوعی رابطه عاطفی و درگیری احساسی درمانگر با مراجعهکننده که خط قرمز این جلسات است.
تمام اتفاقها و گفتگوها روی یک سن چرخان مانند بونکر میگذرد. تمام آنچه که میتوان از چرخش این اتاق در نظر گرفت، متکثر و متعدد است. نورپردازی به شکلی است که حین چرخش، هر بازیگر رو به نور و یا پشت به آن قرار میگیرد و این نشانی از زوایای تاریک و روشن و پیدا و پنهان روان و کاراکتر فرد است و گذر زمانی که مدام درحال حرکت و تغییر است و این تغییر ورودیها و خروجیهای روان را نیز به همراه دارد. سن چرخان، نمادی از عدم ایستایی روان انسان است که چون ماشین بونکر که باید مدام بچرخد تا مواد درون آن سفت نشود و کارایی لازم را داشته باشد، تابع مکانیسمی است که میل و لذت و درد و غرایز و رانهها را درهم میآمیزد تا در جهت حفظ بقا در جریان باشند و اگر این ماشین روان از کار بیفتد یا ثابت بماند، اختلال و ناهنجاریها بروز میکند.
از طرفی حرکت سن چرخان یعنی با وجود دادهها و دریافتها که حاوی معانی و مفاهیم، ذهنی و عملی است، هیچ فردی در لحظه پیشین خودش نیست و در لحظه بعدی نیز تغییری دیگری دارد حتی اگر در ظاهر ملموس نباشد. کارکرد کلمات نیز همین نقش را دارند، ربط و ارتباط با دیگری و از انبوه کلمات و معانی. خلقوخو و روان هر فرد نیز در همین مسیر متغیر است. میتواند از لحظه آرامش به لحظه بعدی خشونت، تغییر کند و برعکس. حکایت انسان امروز که در محاصره وضعیت پلشتی، خشونت، زمختی، مقاومت، جنگ و جدال و بسیاری دیگر در تلاش برای بقا، مدام دست به گریبان است و در عین حال عشق و عاطفه میتواند او را از این حجم دنائت و خشونت نجاتبخش باشد و آرام کند و او را از یک اوباش چاقوکش سطح یک اراذل به فردی عاشقپیشه و رئوف بدل کند که نه تنها آن خشونت را کنار گذاشته و دیگر دست به چاقو نمیبرد بلکه بدهیهای فرد خلافکاری را که عاشقش شده نیز بپردازد و از آن سطح اعتبار به یک راننده بونکر در کارخانه بسنده کند. بونکر وضعیتی برای انسان امروز است که اگر در زیست خود مدام درحال جریان و تغییر نباشد، سفت میشود، زخمت میشود و هویت انسانیاش از بین میرود و چیزی که میتواند او را ورز بدهد، چرخ بدهد و تغییر دهد کلمات، معانی، اندیشه و چیزی شبیه عشق و عاطفه است.
دختر جوان به روانکاو-دوست خود، پیوندی عاطفی دارد و این پیوند عاطفی او را چنان در جریان زندگی و عشق قرار میدهد که احساس زندگی و آرامش میکند. با این وجود و با وجود تروماها و وضعیت رشدی و زیستیاش در خانواده و محیط زندگی در موقعیتهای سخت و خشن، او همچنان درگیر تصمیماتی خشونتبار است. چنانکه آنجایی که عشق از او لحظهای دریغ میشود، چون بونکری است که ایستاده و چاقو را بالا میبرد و در جایی فرو میآورد و زخمی میکند. حال شانه دوستی باشد یا پیکر دیگری. مکانسیمها و ماشینهای روانی انسان مدام درحال کار است و مدام درحال جابهجایی، تغییر، حرکت، پنهان شدن، عیان شدن، انکار و اغراق است. چیزی وارد میشود و چیزی خارج. میلی بروز میکند و میلی سرکوب میشود. این جهانی از تداخل و تقابل روانها و اعمال افراد است.
بونکر شمایلی از لایههای روان انسان و ترسیمی از تاثیر موقعیت زیستی و محیطی اوست و نمایشی تماماً روانکاوانه که میتواند دقایقی تماشاگر را با اعجاز کلمات و جملات مرتبط و منسجم و شبیهسازی روان انسان و خشونتهای دنیای معاصر، مواجه و روبهرو کند.