گزارش شب “داریوش شایگان”
به مناسبت نودمین سالروز تولد دکتر داریوش شایگان، هشتصدویازدهمین شب از سلسه شبهای مجلۀ «بخارا» با همکاری نشر فرزان روز به نقد و بررسی زندگی و آثار دکتر شایگان و رونمایی از کتاب «داریوش شایگان، سلوک در کنارهها» نوشتۀ محمدمنصور هاشمی اختصاص یافت. در این نشست که با عنوان «شب همراه با داریوش شایگان و اندیشههایش» ساعت ۵ بعدازظهر یکشنبه ۷ بهمن در تالار فردوسی خانۀ اندیشمندان علوم انسانی برگزار شد، دکتر ژاله آموزگار، نهال تجدد، مقصود فراستخواه، محمدمنصور هاشمی، تورج اتحادیه و علی دهباشی سخن گفتند.
علی دهباشی در ابتدای این برنامه با اشاره به اینکه سخن گفتن از داریوش شایگان امر دشورای است، گفت: «همۀ ما از آشنایان دیرین تا کسانی که حتی یک بار افتخار دیدار با او را داشتند از خرمن مهر و فضل و صفای او بهره بردند.» پس از سخنان ابتدایی دهباشی، تورج اتحادیه، مدیر انتشارات فرزان روز دربارۀ دوستیاش با داریوش شایگان وانتشار آثار او توسط این نشر گفت: «من و داریوش شایگان دوستان بسیار نزدیکی بودیم. رفاقتمان دور از تظاهر و تکلف بود. گفتار و نوشتار شایگان جوششی بود از درون خودش. مردی یکتا بود که برای من و دوستانش جایگزین ندارد. امسال ۹۰ سالگی داریوش شایگان و مصادف با ۳۰ سالگی نشر فرزان روز است که داریوش شایگان آن را در سال ۱۳۷۳ به اتفاق دکتر هرمز همایونپور، استاد بهاالدین خرمشاهی و استاد کامران فانی با مدیریت دکتر همایونپور تأسیس کردند و در سال ۱۳۷۵ به عنوان ناشر سال انتخاب شد. اما چون به قول داریوش شایگان کار نشر علاوه بر مسائل فرهنگی، کاری تجاری هم هست با تشویق شایگان من با پیشینۀ فعالیت تجاری به هیأت مدیره این نشر پیوستم.» اتحادیه در ادامه به مجموعهها و عناوین کتابهایی که در این سالها نشر فرزان روز منتشر کرده، پرداخت.همچنین به نشر ۱۱ عنوان از آثار تألیفی و ترجمهای داریوش شایگان توسط این نشر اشاراتی کرد.
صاحبنظر صاحبدل
ژاله آموزگار، پژوهشگر حوزۀ فرهنگ و زبانهای باستانی، دیگر سخنران «شب همراه با داریوش شایگان و اندیشههایش» بود که کلامش را با یادآوری روز تلخ دوم فروردین ۱۳۹۷ آغاز کرد که روز درگذشت شایگان بود. آموزگار در ادامه گفت: «اگر در این ۶ سال زنده بود، چه ارمغانی برای ما داشت؟ مسلماً چنانکه به اطرافیانش گفته بود، پس از «جنون هوشیاری» که در آن دربارۀ اندیشه و هنر شارل بودلر قلمفرسایی کرده بود و پس از «فانوس جادویی زمان» که به مارسل پروست پرداخته بود، با دیدگاهی موشکافانه و با قلمی شیرین به سراغ میشل دو مونتنی میرفت و مقالاتی از او را تجزیه و تحلیل میکرد تا شناختی جدید از سه شخصیت مهم و تأثیرگذار ادبیات فرانسه را در دسترس علاقمندان قرار دهد. به نقل از دهباشی و دوستان نزدیکش، میخواست کتابی در بارۀ فروپاشی ساختارهای سنتی در پی ظهور روش علمی بنویسد. اگر این سالها زنده بود، ذهن وقاد او از تکاپو باز نمیایستاد. باز هم میخواند، باز هم مینوشت، باز هم غم ایران را میخورد و باز هم از جایگاه والای زبان فارسی سخن میگفت و کارنامۀ درخشانش را درخشانتر میکرد. کاش آن حملۀ قلبی به سراغش نیامده بود. کاشها همیشه باری از حسرت دارند ولی خوشبختانه تا بود، بودنی تأثیرگذاری داشت. او فیلسوفی بود نظریهپرداز، ادیبی خوش ذوق و ایراندوست، روشنفکری بیعقده و بیتعصب، در حال تحول. او عقیده داشت که نادانان (البته او واژۀ احمقها را به کار برده بود) متحول نمیشوند و باور خود را تغییر نمیدهند. شایگان، نادرهای چندمنظوره بود و یکسونگر نبود. برعکس برخی متخصصان دوران جدید که فقط در مسیر مستقیمِ تخصصی خود به پیش میروند و به بهانۀ اینکه وقتشان تلف میشود که رمان بخوانند یا فیلم ببینند یا تئاتر بروند، سراغ اینها نمیروند. امیدوارم شما هم مانند من حوصله کرده باشید که کتاب بیش از هزار صفحهای «یادنامۀ داریوش شایگان» را که به همت خستگیناپذیر آقای دهباشی در سال ۱۴۰۰ منتشر شده است از نظر بگذرانید و اظهارنظرهای شخصیتهای مختلف را با دیدگاه خاص خودشان دربارۀ داریوش شایگان بخوانید. تحلیل این دیدگاهها برای شناخت شخصیت همهجانبۀ او بسیار مفید است. آشنایی بیشتر من با دکتر داریوش شایگان که بعداً به دوستی عمیقتری انجامید، زمانی آغاز شد که او در سال ۱۳۴۸ همکار ما در گروه فرهنگ و زبانهای باستانی دانشکدۀ ادبیات دانشگاه تهران شد و همزمان عضویت گروه فلسفه را هم داشت. دانشجویان از تخصص او در هندشناسی و فلسفه و یادگیری زبان سانسکریت بسیار بهره بردند. من شخصاً از کتاب ادیان و مکتبهای فلسفی هندِ او بیشتر بهرهمند شدم چون هنوز جامعترین اثری است که در این حوزه نوشته شده است. سایر نوشتههای او را هم با علاقهمندی تمام خواندهام و بسیار از او آموختهام. کتاب «پنج اقلیم حضور» او به گمانم بیشتر از دیگر کتابهایش خوانده شده. این کتاب تصویری متفاوت از محبوبترین شاعران ما ارائه میدهد. شایگان صاحبنظری را با صاحبدلی همراه داشت. او نه تنها در ایران بلکه در کشورهای دیگر هم جایگاه ممتازی به دست آورده بود ولی هرگز به جایگاه و دانشش غره نشد و تساهل و تسامح بیمانندی داشت. هرگز ایران را از یاد نبرد و به قول کامران فانی، ایران خانۀ وجود او بود.»
زیر آسمان شایگان
نهال تجدد، نویسنده و پژوهشگر، دیگر سخنران مدعو به شب «همراه با داریوش شایگان» بود که بهخاطر ناراحتی کلیه و تحت درمان بودن در این مجلس حضور نیافت، ولی پیام صوتیاش را به جمع ارسال کرد و گفت: «خیلی دلم میخواست در آن جمع حضور میداشتم اما نمیتوانم و پزشکم هم نمیگذارد و مانع میشود. گفتم حالا که نمیتوانم در این مجلس حضور پیدا کنم، پس چند صفحه از «ایرانیتر»م که با موضوع داریوش شایگان است را برایتان میفرستم که در مجلس بزرگداشت شایگان بخوانید و متنی که ژان کلود (همسر نهال تجدد) در روز رفتنِ داریوش شایگان نوشت.» علی دهباشی، صفحات «یک چشم به شرق و یک چشم به غرب» از اتوبیوگرافیکِ «ایرانیترِ» نهال تجدد را برای حاضران قرائت کرد و پس از آن نوبت رسید به سخنرانی مقصود فراستخواه، جامعهشناس. او دربارۀ داریوش شایگان گفت: «شایگان را ستایش میکنیم. شایگان، متنی است که در آن به سر میبریم. شایگان، آسمان بلندی است که ما زیر آن آسمان نفس میکشیم و میاندیشیم؛ و به بودن خود ادامه میدهیم و اصرار به زیستن داریم.»
فراستخواه ابتدا ابراز خرسندی کرد برای انتشار کتاب «داریوش شایگان، سلوک در کنارهها» که نویسندهاش محمدمنصور هاشمی هم در جمع حضور داشت. فراستخواه سپس این پرسش را طرح کرد: «آیا این مؤلفاناند که مفاهیم را میسازند؟ آیا مؤلفاناند که متنها را تألیف میکنند؟ یا خود مؤلفان هم، تألیف اجتماعی میشوند؟ یک فرض کوجیتوی دکارتی به ما القا میکند، نخبگان ما در یک وضعیت استعلایی هستند. میاندیشند، پس هستند و بر فراز ابرها اندیشههایی به دست میدهند. اما گویا چنین نیست. نخبگان ما فارغ از کنش معرفتزا و همۀ خلاقیتهای فکری و ابداعات شان بهشدت بافتمند و موقعیتمند هستند.» فراستخواه با طرح این پرسش که شایگان از کدام بافت برخاست؟ در مقام مقایسۀ تطبیقی دو جهان و بستر رشد و پرورش شایگان و شریعتی برآمد و گفت: «شایگان از یک بافت خانوادگی طبقۀ متوسط ایرانی، لایههای بالایی، نجبا و اشراف ایران، مادری گرجی و پدری از سلماس و تبریز، دو مذهب متفاوت سنی و شیعی با معلم ارمنی و پزشک زرتشتی، آموزش زبان فرانسه و انگلیسی در سنین ابتدایی، از مدرسۀ سن لویی ایران تا رشد دورۀ کودکی در اروپا. یک نوستالژی، یک تحسر، حس حسرت به فرهنگ و تاریخ ایران و یک موقعیت شغلی در سکوتِ دنج پژوهشگاهی در جوار دولت، در رأس مرکز ایرانی مطالعۀ فرهنگها، تحت حمایت و با همکاران و مخاطبان دانشپژوه و فرهیخته. حالا مقایسه کنید با شریعتی. از لایههای پایین طبقۀ متوسط برخاسته، معلمی از کویر، سنت خانوادگیاش متفاوت، دیناندیشی تجددخواه، کانون نشر حقایق اسلامی، رؤیاهای فروخوردۀ جنبش ملی، حسابهای تسویهنشده با دولت و به جای مکانهای پژوهشگاهی، در مجامع بسیار پرتب و تاب دانشجویی در حسینیه ارشاد، در یک فضای اجتماعی متفاوت و با یک فرهنگ رشتهای دیگر. پس شایگان و شریعتی، هر دو با متنهایشان به صورت اجتماعی ساخته شدهاند. به مناسبت اقتضاء امشب، برمیگردم به شایگان. تألیف اجتماعی شایگان، خطی نبود. شایگان در امواج زمانه و زمینه، افتان و خیزان آمد. شایگان، مدام ویرایش اجتماعی شد. نسخۀ نخست شایگان طی دهۀ ۴۰، یک توریست فرهنگی است در پی حکمت معنوی آسیا. رسالۀ دکتریاش دربارۀ آیین هند و و عرفان اسلامی با ایزوتسو از شرق و هانری کربن از غرب محشور است. تنشِ کربن چیست؟ او از یک جامعۀ مدرن توسعه یافتۀ اروپایی برخاسته و حالا تنش معنوی دارد. اشباع از مدرنیته، اشباع از توسعه و پیشرفت و ترقی و موفقیت و کامیابی؛ و بعد، یک تنش معنوی. عجیب این است که شایگان ما در یک جامعۀ هنوز توسعه نیافته، تحتتأثیر این تنشها قرار میگیرد. شایگان از دوگانۀ رنج و ملال، یک ملال فرهنگی و معرفتی است. رنج آن، نصیب اروپای فراموش شدۀ پاییندست جامعه بود. آنان رنج میبردند و سهم شایگان، ملال بود. ویراستِ دوم شایگان در نیمۀ دوم دهۀ ۵۰ کژتابیهای این حس ملال نوستالژیک بود. اینجا شایگان «آسیا در برابر غرب » و «بتهای ذهنی و خاطرۀ ازلی» را مینویسد. مرزهای بسیار باریک لغزندهای میبینیم میان نسخۀ «آسیا در برابر غرب» شایگان با نسخۀ دولتی «به سوی تمدن بزرگ». همین طور مرزهای مبهمی هم هست میان تنش شایگان در این نسخۀ دوم خود نسبت به نیستانگاری و تهیشدگی در غرب با نسخۀ سنتگرایی نصر، با نسخه غربزدگی فردید و آل احمد، با نسخۀ بازگشت به خویشتن خویش شریعتی و با نسخۀ بومیگرایی نراقی. ملالهای رنگارنگ روشنفکری در تأویل و خوانش اجتماعیاش، مقدمه و اسباب یک هویتسازی برای دولت دینی شد. با شوک انقلاب متن شایگان باز هم تألیف مجدد و منقحتر شد. ویرایش سوم شایگان را در دهۀ ۶۰ و در «نگاه شکسته» و «انقلاب مذهبی چیست؟» میبینیم. نسخۀ سوم شایگان قرین قبض و فروبستگی است تا اینکه مقارن با جنبشهای نوپدید دهۀ ۷۰ بار دیگر دورۀ بسط و گشودگی مجدد شایگان فرا میرسد. ویراست چهارم شایگان، تفکر سیار و هویت چهل تکه است. مطابق این نسخۀ شایگان، آگاهی ما چندبُنی است و استعارهاش به جای دیگر ذوب ظرف سالاد است. شایگان در ویراست چهارم مهذبتر شد و از زبان شماتت نیهلیسم غربی اندکی پایینتر آمد و زبانش مهذبتر شد و در این دوره به تعطیلات تاریخی ایران اشاره میکند. اما در دهۀ ۸۰ و در بازخیزش پوپولیسم ویراست پایانی و پنجم شایگان، پناه بردن از فلسفه به ادبیات بود. ادامۀ سلوک شایگان، تقلایی برخلاف قاعده در پای فضیلت تفکیک و تحلیل بود. شایگان، تقلایی ناتمام.»