رنگ‌زمینه

زخم‌های دیده‌نشده

▫️تندروها با تلاشی هماهنگ برای تخریب فیلم “پیرپسر”، ساخته “اکتای براهنی”، فشار بر وزارت ارشاد را افزایش داده و خواستار توقیف این فیلم شده‌اند
▫️”سازندگی” ضمن نگاهی به فیلم، به بازخوانی رفتار افراطیون در سینمای ایران پرداخته است

 

تندروها بار دیگر مشغول کار شده‌اند. این بار، قربانی تازه‌شان فیلم پیرپسر است؛ ساخته‌ اکتای براهنی که چند هفته‌ای از نمایش آن می‌گذرد و اکنون با هجمه‌ای از سوی نیروهای افراطی و سایبری مواجه شده است تا توقیف و از پرده سینما پایین کشیده شود. این هجمه در دو مسیر همزمان پیش می‌رود: از یک‌سو فشار آشکار به وزارت ارشاد برای توقیف فیلم و از سوی دیگر القای این ایده که پیرپسر در حال توهین به افراد است و فیلمی «متعفن» است. تصویر آخرین سکانس فیلم نیز در شبکه‌های اجتماعی بین همین گروه خشن و تندرو دست به دست می‌شود تا ضمن لو دادن داستان فیلم، تاکید کنند «فیلم پر از الفاظ رکیک، آموزش تریاک‌کشی، لذت عرق‌خوری و… است».
این آخرین دستاویز آنها برای تلاش توقیف یک فیلم است. آن هم پس از جنگ ۱۲ روزه. جنگی که اگرچه ابعاد خسارت‌بار مختلفی داشت اما ایران را یک‌صدا کرد و میهن‌پرستی را به اوج رساند. اکنون این عده که از یک سو در نقد رئیس جمهور بی‌پرواتر شده و خواستار ترور او شده‌اند و از دیگر سو نامه در مجلس علیه رییس جمهور می‌نویسند، در ابعاد دیگر به دنبال بگیر و ببند و سانسور و حذف هستند و می‌خواهند در بر همان پاشنه سابق بچرخد و چنانکه در دولت پیشین نیز رفتار کردند با فشارهای مختلف سیاسی، اجتماعی و فرهنگی وضعیت را به دلخواه خود که یک جامعه بسته است دربیاورند.
در واقع، آنچه این گروه‌ها نمی‌خواهند ببینند یا وانمود می‌کنند که نمی‌فهمند، این است که هنر، به‌ویژه سینما، جای زیباسازی و بزک‌ کردن واقعیت نیست. فیلمی مانند پیرپسر، چه خوشایند باشد و چه نه، نگاه بخشی از جامعه است؛ جامعه‌ای که سال‌هاست با بحران معنا، فروپاشی اخلاقی، سردرگمی ذهنی و خشونت پنهان زندگی می‌کند. صدایی که اگر نشنویم، گم نمی‌شود؛ فقط خشمگین‌تر و خشن‌تر بازمی‌گردد. پس حتی اگر فرض غلط گروه‌های تندرو را بپذیریم، پاسخ به آن توقیف نیست بلکه تأمل، مکالمه و شهامتِ شنیدن است؛ چیزی که ظاهراً این روزها از قامت فرهنگ رسمی ما رخت بربسته است.
تندروها از صراحت و خشونت عریان فیلم و حرفی که می‌زند، نگران هستند. نه به این دلیل که آن را غیرواقعی می‌دانند بلکه چون کاملاً واقعی است. اینان نمی‌خواهند جامعه تصویر خودش را ببیند. آنها از همین «آیینه» وحشت دارند. از زنی که قربانی است اما در روایت رسمی «مقصر» معرفی می‌شود. از پسری که به جای حمایت به طرد کشیده می‌شود. از پدری که خشمش نه روان‌پریشی فردی بلکه بازتاب ساختار بیمار جامعه‌ای است که در آن زندگی می‌کنیم.
این نوع روایت‌ها، در دولت پیشین و وزارت ارشاد آن، با سد سخت‌تری روبه‌رو شدند. توقیف برادران لیلا و تشکیل پرونده برای سینماگران و بازیگران، نمونه‌ای است تا نشان دهد آن دولت در برابر هنر با سانسور و توقیف می‌ایستاد و سینماگران را به‌مثابه تهدیدی امنیتی می‌نگریست.
با این حال فیلم پیرپسر در دولت مسعود پزشکیان نه تنها با سانسور روبه‌رو نشد بلکه به صورت کامل به نمایش درآمد. این فیلم با جسارتی که از سنت‌های ناتورالیستی می‌آید روایت تازه‌ای از سینمای اجتماعی ارایه می‌دهد که ممکن است با مضمون آن، طولانی بودن فیلم و سنت‌های ناتورالیستی فیلم موافق باشیم یا نباشیم اما آنچه هست باید دید و جوابش نه سانسور بلکه پاسخ از جنس فیلم و سینماست.
سینمای ایران اگر می‌خواهد زنده بماند باید از این زخم‌ها نترسد. باید به یاد داشته باشیم که در روزگاری که صداقت جرم است، دروغ‌ گفتن فضیلت نمی‌آورد.
اکتای براهنی، فرزند رضا براهنی یکی از مهم‌ترین چهره‌های روشنفکری معاصر ایران است. پدرش نویسنده، شاعر، منتقد بود. اما اکتای در پیرپسر به جای آنکه پیرو راه پدر باشد و از مکتب رئالیستی پدر بهره ببرد، خواسته و ناخواسته به سوی صادق چوبک چرخیده است و از آن ادبیات بهره جسته است. اکتای براهنی نشان داد که علاقه‌ای به قصه‌های مرسوم ندارد. او دنبال نمایش چهره‌ای سانسور نشده از انسان ایرانی در جهان مدرن است؛ انسانی که زیر فشار اقتصاد، سیاست، سنت و اخلاق دوگانه، پوست انداخته و در حال مسخ است. در پیرپسر این مسخ با قدرتی غریزی و غیرقابل مهار روی پرده ظاهر می‌شود. براهنی در این فیلم به نوعی پیوند سینمایی با ناتورالیسم ادبی برقرار کرده که بی‌تردید یکی از مهم‌ترین الهام‌بخش‌های او صادق چوبک است؛ نویسنده‌ای که ناتورالیسم را در ادبیات فارسی نهادینه کرد. چوبک برخلاف بسیاری از نویسندگان هم‌دوره‌اش که درگیر درام‌های اخلاقی، عشق‌های آوانگارد یا نمایش طبقه متوسط بودند مستقیماً به سراغ طبقات فرودست و افراد زخم خورده، جامعه‌ای خشن و حاشیه‌نشین‌ها رفت. انسان‌هایی که اغلب اسیر غرایز، محیط، فقر و بی‌سوادی‌اند و راهی برای رستگاری ندارند. آنها قربانیان خاموش ساختارهایی بودند که آنها را له کرده بود.
اکتای براهنی نیز دقیقاً همین مسیر را در سینما بازخوانی کرده. شخصیت‌های پیرپسر همچون قهرمان‌های چوبک دچار بی‌پناهی مطلق‌اند. نه کسی نجات‌شان می‌دهد، نه خودشان توانی برای نجات دارند. این آدم‌ها در منجلاب‌هایی از تنهایی، عقده‌های جنسی، بی‌معنایی، مرگ‌خواهی و خشونت دست و پا می‌زنند. نگاه اُکتای در این میان نه ترحم‌آمیز است و نه ایدئولوژیک؛ او نمی‌خواهد برای طبقات فرودست قهرمان‌سازی کند یا با چپ‌اندیشی، آنها را به نیرویی انقلابی بدل سازد. او فقط می‌خواهد نشان دهد چه بلایی سرشان آمده، همین.
در واقع، ناتورالیسم برای اُکتای تنها یک سبک هنری نیست؛ بلکه نوعی رویکرد فلسفی است. او به تأثیرات بیرونی بر رفتار انسان باور دارد؛ به اینکه سرنوشت آدم‌ها نه با اراده فردی بلکه با مجموعه‌ای از نیروهای اجتماعی، روانی، اقتصادی و تاریخی شکل می‌گیرد. این نگاه، ضد رمانتیسم است و از قضا، در سینمای امروز ایران که عمدتاً درگیر موقعیت‌های شعاری، نصیحت‌محور یا شعف‌زده از خانواده‌گرایی است، نوعی شورش زیبایی‌شناسانه نیز محسوب می‌شود.
ناتورالیسم برخلاف رئالیسم کلاسیک که به نوعی زیبایی‌شناسی از واقعیت قائل است، واقعیت را به شکلی خشن، گاه تهوع‌آور و بی‌رحم به تصویر می‌کشد. در ناتورالیسم، انسان همچون حیوانی در قفسِ سرنوشت، مقهور شرایط است؛ نه آزادی دارد، نه اراده‌ای برای گریز. انگیزه‌ها اغلب غریزی‌اند و محیط، بی‌رحمانه بر سرنوشت فرد سایه می‌افکند. در ادبیات، امیل زولا در فرانسه و چوبک در ایران این شیوه را پیش بردند؛ و در سینما فیلمسازانی مانند فون تریه و برادران داردن. براهنی با اقتباس از این سنت، فیلمی ساخته که اگرچه تماشایش آسان نیست اما بی‌شک ضروری است. ضروری چون نشان می‌دهد که جامعه‌ چه چهره‌ای دارد و ضروری است چون زنگ خطر را به‌ موقع به صدا درمی‌آورد.
ادای دین اکتای براهنی به ناتورالیسم فقط در فرم و روایت نیست؛ بلکه در شهامت او برای دیدن و نشان‌ دادن است. همان‌طور که چوبک در دهه‌ ۳۰ از لایه‌هایی حرف زد که در ادبیات رسمی جایی نداشت، براهنی در دهه‌ ۱۴۰۰ نیز سعی کرده، پرده‌هایی را کنار بزند که از نظر رسمی نباید بالا بروند. هنر، به‌ویژه در فرم‌های جسورانه و تلخ، باید بتواند تلنگر بزند. وظیفه‌ سینما، خوش ‌آمدن قدرت نیست. وظیفه‌اش انعکاس صادقانه‌ جامعه است. اگر قرار است سینمای ایران هنوز زنده باشد، اگر هنوز قرار است نسل تازه‌ای از فیلم‌سازان بتوانند روایت‌هایی بیرون از خط قرمزها بسازند، اگر قرار است هنر در این سرزمین آینه باشد باید در برابر این موج تحریف ایستاد. باید گفت که جامعه، بیش از هر چیز، به صداهای متفاوت نیاز دارد؛ به آنها که واقعیت را فریاد می‌زنند، نه آنها که از پشت پرده، نسخه سانسور شده‌ای از «ایران رؤیایی» می‌فروشند.
اینکه بخواهیم با سانسور، اندیشه را خاموش کرد، نه فقط خام‌دستانه، که اشتباه بزرگی است. تجربه‌ همه‌ سال‌های گذشته نشان داده که توقیف، نتیجه‌ای جز خشم انباشته، مهاجرت نخبگان و نارضایتی گسترده ندارد. سینما اگر نقد نکند به تبلیغات‌چی بدل می‌شود؛ و اگر تنها مجاز باشد گل و بلبل نشان دهد، مردم از پنجره خانه‌هایشان واقعیت را خواهند دید. جامعه با محصولات صداوسیمای فعلی و سینمای ارگانی رستگار نمی‌شود؛ بلکه با شنیدن صداهای متکثر، با پذیرفتن دردها و با مواجهه‌ بی‌پرده با واقعیت است که به‌ سوی بهبودی می‌رود. سینما آینه است، نه دشمن. و پیرپسر، اگرچه آینه‌ای تلخ و سیاه است، اما شاید از معدود آینه‌هایی‌ است که هنوز راست می‌گوید.

sazandegi

پست های مرتبط

اقتباسی هوشمندانه

نگاهی به سریال بامداد خمار ساخته نرگس آبیار با پخش سریال «بامداد…

مسئولیت ایرانی بودن

نگاهی به روایت ژاله آموزگار از وطن‌دوستی و هویت ایرانی در هشتادوششمین…

شروین مجاز شد

اولین آلبوم رسمی شروین حاجی‌پور منتشر می‌شود نخستین آلبوم رسمی شروین حاجی‌پور،…

۱۲ آذر ۱۴۰۴

دیدگاهتان را بنویسید