درباره خائنکشی “مسعود کیمیایی”
مسعود کیمیایی در ۸۳ سالگی همچنان خبرساز است. با اینکه او در سالهای اخیر کمتر در مراسم رسمی حضور پیدا کرده و مقابل دوربینها ظاهر میشود اما در همین سالها یا نمایشگاه نقاشی برگزار میکند یا فیلمش را به اکران عمومی میگذارد یا اینکه در تدارک ساخت فیلم تازهاش است.
با اینکه انرژی و توان سابق را ندارد اما انگار همچنان نمیخواهد خود را بازنشسته کند. او هنوز سر پرسودایی دارد و با علاقه وافرش به سینما میخواهد کنار دوربین و فیلمبردارش، قابهای خاص خود را بسازد و بازیگرانش را آنطور که دوست دارد، هدایت کند. همین چند روز گذشته خبری درباره آغاز پیشتولید فیلم تازهاش و رساندن آن به جشنواره فجر منتشر شد که بعید به نظر میرسد با وسواس و سختگیری که کیمیایی در کار به خرج میدهد، چنین اتفاقی امکانپذیر باشد. «خائنکشی» یک هفته است که روی پرده رفته. تنها اثر کیمیایی که پیش از اینکه رنگ پرده را ببیند در شبکه خانگی به نمایش گذاشته شد و طبیعی است که هر فیلمی اینطور به نمایش درآید، اکرانش در سینما با استقبال چندانی روبهرو نخواهد شد. به خصوص برای تماشاگرانی که این روزها به سختی حاضر میشوند برای تماشای فیلمهای سینمای اجتماعی به سینما بروند و این آثار را در سالن بزرگ و روی پرده به تماشا بنشینند. آنها به تلویزیون خانگی و کاناپهای که روی آن برای تماشای فیلمها لم میدهند، خو کردهاند و به سختی زحمت بیرون رفتن از خانه و خرید بلیت سینما و ماندن در ترافیک را به خود و خانوادهشان میدهند. به همین دلیل است که فروش نسخه نمایش خانگی بسیاری از فیلمها بیش از اکران سینماهاست و حتی تهیهکنندگان هم روی آن حساب بیشتری باز میکنند. داستان «خائنکشی» درباره گروهی است که میخواهند از بانک ملی دزدی کنند. مهدی، شاهرخ، گیو، اطلس و دیگرانی دزدان ظاهری بانک هستند. اما این پول را برای قرضه ملی مصدق میخواهند. مصدق بر سر این مساله اصرار میورزد که نفت ایران باید ملی شود. از سویی سرکرده این گروه دلباخته زنی است؛ اما در درگیریهایی که در جلوی بانک با پلیس بالا میگیرد، او تیر میخورد و باقی فرار میکنند و هر یک دچار سرنوشت متفاوتی میشوند و به یک کافه پناه میبرند. پیش از ساخت فیلم شایعاتی درباره تمایل کیمیایی به ساختن فیلمی درباره مهدی بلیغ یکی از بزرگترین سارقان ایرانی منتشر شد که پس از نمایش فیلم، معلوم شد او تنها از بخشی از داستان بلیغ برای نوشتن و ساختن «خائنکشی» وام گرفته است. کیمیایی در این فیلمش، مصدق را هم با بازی فرهاد آئیش جلو دوربین فیلمش آورد. آئیش به واسطه چهرهپردازی محسن دارسنج شباهت زیادی به مصدق پیدا کرده و با حرکات و نوع راه رفتنش، تلاش کرده به این شخصیت نزدیک شود. هرچند او حضور زیادی در فیلم ندارد اما در یکی دو سکانسی که کیمیایی به مصدق پرداخته بزرگی، منش و حتی حقانیت او به خوبی به نمایش گذاشته شده و شمایلی که کیمیایی از او تصویر میکند به واقعیت نزدیک است.
«خائنکشی» واجد همان شمایل آشنایی است که کیمیایی در تمامی فیلمهای خود به شکلی آنها را دنبال میکند. کاراکترهایش با آن کلاهشاپوها و پالتوهای بلند همان کاراکترهای آشنای سینمای او هستند که اتفاقا بیشباهت به شمایل این روزهای خود فیلمساز نیستند. کاراکترهایی که خود را درگیر مصائب و سختیهایی کرده و بعد چون راه فراری ندارند، تبدیل به قربانیانی میشوند که تماشاگر باید برایشان دل بسوزاند و با آنها همذاتپنداری کند.
هرچند تماشاگر امروز با چنین شخصیتها و داستانهایشان به سختی همراه میشود و اصلا آنها را نمیفهمد اما کیمیایی اصرار دارد چنین قصههایی را با همین آدمها در زمانهای مختلف تعریف کرده و به تصویر بکشد. خب چه میشود کرد. او علاقهمند به چنین کاراکترها و داستانها و سرنوشتهایشان است. هم در کتابهایش، هم در اشعارش و هم در تابلوهایش از همینها میگوید، مینویسد و میکشد. او نزدیک به ۴۰ سال است که این کار را انجام میدهد و آنقدر به اینها خو کرده و به این آدمها علاقمند است که دیگر نمیتوان او را از آنها جدا کرد. انگار فیلمساز در یک دوره زمانی با دغدغهها و علایقی خاص ساکن شده و خیال ندارد از آنها عبور کند. حتی وقتی کاراکتری امروزی را هم در فیلمهایش به تصویر میکشد، واجد همان ویژگیها، صفات و رفتارهای مردمان دهه ۴۰ است و انگار گذشت زمان، تاثیری بر آدمهایش نمیگذارد. او شیفته یک دوره و یک شیوه و مرام در زندگی است و به چیزی غیر از آنها دل نبسته است. چه بخواهیم و چه نخواهیم، چه از فیلمها و آثار کیمیای خوشمان بیاید و چه نیاید، او کار خودش را میکند. حتی اگر مثل سابق فیلمهایش تماشاگر نداشته باشد و منتقدانش بیش از موافقانش باشد. او شیفته شکلی از زندگی و مرام و مسلک آدمهاست که از او جدانشدنی هستند.