“ناصر هادیان” در گفتوگو با “سازندگی”: عاقلانهترین کار، صبر و دخالت نکردن در وضعیت سوریه است. اگر تهدید ما کنار برود، تضاد منافع در سوریه شروع میشود. باید صبر کنیم و منتظر باشیم
سقوط بشار اسد در سوریه و استقرار عناصر تحریرالشام در دمشق بدونشک یکی از مسائل مهمی است که در سال ۲۰۲۵ میتواند ابعاد جدید به خود بگیرد؛ چراکه از یکسو، ترکیه بهعنوان بازیگر مهم و موثر در آن حاضر است و از منظری دیگر اسرائیل، اروپا و ایالاتمتحده نسبت به این نقش آنکارا با دیده تردید و تهدید مینگرند و بر همین اساس، تضاد منافع میتواند پدیدار شود.در چنین شرایطی، دونالد ترامپ ۲۰ ژانویه برای دومین بار وارد کاخ سفید خواهد شد و بدون تردید به خاورمیانه و حاشیه خلیجفارس نگاهی دیگر خواهد داشت که یکی از آنها میتواند فعال کردن دوباره چرخه توافق ابراهیم باشد. با تمام این تفاسیر، اینکه ایران در چنین شرایطی باید چگونه رفتار کند و چه راهبردی را در دستور کار قرار دهد، موضوعی است که در مورد واکاوی آن به گفتوگو با ناصر هادیان، استاد بازنشسته روابط بینالملل دانشگاه تهران نشستیم. او معتقد است که تهران باید در قبال دمشق سیاست «صبر عاقلانه» را در پیش بگیرد و درخصوص ترکیه هم باید برنامهریزی اساسی کند. وی همچنین در مورد راهبرد منطقهای آمریکای ترامپ در قبال ایران هشدار داد.
مشروح این گفتوگو به شرح زیر از نظر میگذرد:
با توجه به سقوط بشار اسد، اساسا بازیگر یا بازیگران جدید در سوریه را باید کدام کشور و چه کسانی بدانیم؟
در شرایط کنونی بازیگر اصلی در سوریه، ترکیه است. دیگران هم بازیگران نسبتاً مهمی هستند اما ترکیه نقش اصلی را دارد و به نظرم این ابتدای دردسر ترکیه است. چون وضعیت سوریه طوری است که منابع متعددی را از اسرائیل و ترکیه خواهد گرفت. از سوی دیگر، وقتی تهدیدی از جانب ما در سوریه ساطع نشود، عربستان و امارات نگران اخوانیها خواهند بود و این یعنی شروع یک رقابت جدید میان این کشورها با ترکیه.
بحث دیگر بر سر کردهاست که براساس اتحادی که با آمریکاییها دارند، این جریان بسیار برای واشنگتن مهم است و حتی میتوان گفت که کردها انرژی ترکیه را میگیرند و نمیدانند که چه کار کنند؛ چراکه نواحی شمالی سوریه بالاخره تهدیدی جدی برای ترکیه است و ترکیه هم نشان داده که نمیخواهد بر سر کردها کوتاه بیاید. تهدید سومی که آنجا بسیار مهم است، مواجهه ترکیه با آمریکاست. ترکیه بهرغم اینکه با واشنگتن اشتراک و اتفاقنظر دارد اما در مقابل مساله کردها برای ایالاتمتحده مهم است و از سوی دیگر همین حالا اروپا، آمریکا و اسرائیل درخصوص ترکیه احساس تهدید میکنند. آنها میترسند که ترکیه بهخصوص با دیدگاههای توسعهطلبانه اردوغان، یکهتاز سوریه شود و برای آنها دردسر ایجاد کند.
یعنی حتی اسرائیل هم چنین دیدگاهی نسبت به نقش ترکیه در سوریه دارد؟
دقیقاً همینطور است. اسرائیل از این موضوع خوشش نخواهد آمد و اخیراً هم وزارت خارجه اسرائیل علیه ترکیه بیانیهای داده بود که این مولفهها نشان میدهد که اسرائیل نسبت به اینکه ترکیه بخواهد یک قدرت مشخص در منطقه شود، واکنش منفی دارد و به آن تن نمیدهد. اگرچه اسرائیل با مناطقی که جدیداً اشغال کرده و عملیاتی که علیه ارتش سوریه و زیرساختهای آن انجام داده، جایگاه ارتش سوریه را تقریباً به نیروی پلیس کاهش داده و حتی تحریرالشام و دولت موقت سوریه، سلاح سنگین در اختیار ندارد. یعنی اگرچه تهدید سوریه برایش رفع شده اما نگران رفتار و عملکرد ترکیه در سوریه بوده و اعتقاد دارد که قدرت ترکیه در سوریه باید دائماً چک شود.
در این شرایط ما باید چه کنیم و اصولا چه راهبردی را باید در سوریه پیش بگیریم؟
این به ابعاد سیاست خارجی ما برمیگردد که به نظرم در قبال سوریه باید «صبر عاقلانه» را در پیش بگیریم. بدونشک جریانهای حاکم بر سوریه با هم بر سر منافعشان درگیر میشوند، پس ما عاقلانهترین کاری که میتوانیم انجام دهیم این است که صبر کنیم و منتظر باشیم.
ما مطالبات حداقلی در سوریه داریم. بالاخره برای ما شیعیان حرم حضرت رقیه(س) و حرم حضرت زینب(س) مهم است و به نظرم کاملاً شدنی است که از دولت جدید سوریه یا ترکیه این قول را گرفت که آنجا را تخریب نکنند، یا امکان رفتوآمد به آنجا را فراهم کنند. با دولت جدید سوریه هم باید یک ارتباط عاقلانهای داشته باشیم که فکر نکند ما خصم او هستیم.
بنابراین من فکر میکنم که عاقلانه است که ما رابطه خوبی را با این دولت بنا کنیم و رقابتمان با ترکیه در سوریه را هم به خوبی مدیریت کنیم. بالاخره ترکیه از این فرصت استفاده کرد. یک فرصتی است و هر کشوری استفاده میکند. مثل اینکه آمریکا آمد، عراق و صدام را هدف قرار داد و ما از این فرصت استفاده کردیم و طبیعی بود که استفاده کنیم.
عاقلانهترین کار صبر و دخالت نکردن در وضعیت سوریه است. تهدید ایران یک عامل وحدتبخش برای بسیاری از نیروهای منطقهای بود. روسیه هم برای نیروهای بینالمللی مهم بود اما بیشتر برای نیروهای منطقهای تهدید ایران مهم بود. اگر تهدید ما کنار برود، تضاد منافع در سوریه شروع میشود و خود را نشان میدهد. به نظرم، ما باید کنار بنشینیم و سعی نکنیم که در امور دخالت کنیم.
در مورد عراق و لبنان چطور؟
لبنان و عراق برای ما ارزش ذاتی دارند. یعنی بنا به دلایل اعتقادی، ارزشی، امنیتی و ژئوپلیتیک مهم هستند. اما سوریه همیشه برای ما در جهت رسیدن به هدف، ارزش ابزاری داشته است. در مورد عراق ما باید بسیار هماهنگ با دولت بغداد سعی کنیم که به لحاظ امنیتی وضعیتی را به وجود آوریم که گروههای افراطی نتوانند آنجا قدرت بگیرند. امنیت و ثبات در عراق، بینهایت برای ما مهم است، وگرنه تهدیدات در داخل کشور ما سرریز خواهد شد. پس ما باید روی عراق سرمایهگذاری بسیار عاقلانهای با خود عراقیها انجام دهیم. وضعیت امروز ما این است که عمق استراتژیک ما تفاوت پیدا کرده است. عمق استراتژیک دیگر از بیرون ما عمدتاً به درون ما آمده است.
همانگونه که گفتید، ترکیه بازیگر اصلی این روزهای سوریه است. مدل مواجهه ما با آنکارا باید چگونه باشد؟
در ارتباط با ترکیه به عنوان رقیب اصلی ما و تهدیدی که علیه ما وجود دارد باید برنامهریزی اساسی داشته باشیم. تلویزیونی که آنها تاسیس کردند، بینهایت مهم است و سیگنال مهمی برای ما میفرستد. به خصوص صحبتهایی که اخیراً رئیس تی.آر.تی کرده بود بسیار مهم است و صریح میگوید میخواهم چه کار کنم. لذا باید عمل، متقابل باشد.
از طرف دیگر ترکیه و اسرائیل سرمایهگذاری زیادی روی آذربایجان کردهاند اما باید بدانند که هر اقدام آنها علیه منافع ما با هزینه سرسامآور روبهرو خواهد شد. به هر صورت ما باید درخصوص سیاست خارجی خود بازاندیشی کنیم و اساساً تهدیدهای اصلی این بار از سوی دیگر به سراغ ما میآیند.
در این شرایط وضعیت موازنه قدرت و بازدارندگی در منطقه به کدام سمتوسو میرود؟
حدود ۱۰-۱۲ سال پیش بحثی را پیرامون این مطرح کردم که ما یک ناموازنه در خاورمیانه و یک موازنه در خلیجفارس داشتیم که هر دو مورد به خاطر حمله آمریکا به افغانستان و عراق تغییر کرد که البته برنامه موشکی و هستهای ما هم در آن دخیل بود. به عبارتی دیگر یک موازنهای بین ایران و عراق وجود داشت و بعد از رفتن صدام یک ناموازنه شکل گرفت که ما باید به شکل یک ابرقدرت در خلیجفارس عمل میکردیم و یک ناموازنه در خاورمیانه وجود داشت که اسرائیل مثل یک ابرقدرت در خاورمیانه عمل میکرد.
در ناموازنه منطقهای که اسرائیل به صورت یک ابرقدرت عمل میکرد به دلیل برنامه هستهای و موشکی ما دریافت ناموازنه تبدیل به یک موازنه شد و در مجموع هم در خلیجفارس و هم در خاورمیانه قدرت ما افزایش پیدا کرد. اسرائیل و آمریکا به شدت به دنبال بازگشت وضعیت قبل بودند و در واقع آنها میخواستند، نظم قبل را برقرار کنند که به نظر من تا حدود بسیار زیادی در سطح خاورمیانه انجام میشود و اسرائیل مانعی برای قدرتش در خاورمیانه نمیبیند و میتوانیم بگوییم ناموازنه در سطح خاورمیانه توسعه پیدا کرده است. البته آمریکا و اسرائیل به دنبال این خواهد رفت که موازنهای در خلیجفارس بین قدرت ما و عربستان ایجاد کند.
راهبرد ما باید در این نقطه چگونه باشد؟
در اینجا دیپلماسی ما بسیار مهم است و ما باید با عربستان به نحوی برخورد کنیم که به سمت موازنه کردن همدیگر نرویم.
چرا؟
ماه دیگر که ترامپ بیاید به احتمال زیاد مجدداً پیگیری و اجرای پیمان ابراهیم را در دستور کار قرار میدهد و این بار ائتلافی را نه براساس یک تهدید جدی بلکه براساس مفهوم Convenient Enemy یا دشمن شیک و راحت ایجاد میکنند که عامل وحدتبخش برای آنها علیه ما شود تا این تهدید ما برای آنها یک تهدید جدی قلمداد شود. لذا Convenient Enemy منافع بسیار زیادی برای آنها دارد. عربستان و سایر کشورهای عربی از این طریق میتوانند داخل خود را توجیه کنند و میگویند ایران تهدید نزدیک است و اسرائیل را کمهزینهتر از ما برای خودشان قلمداد میکنند و آنها به سمت این میروند که ما را به عنوان تهدید اصلی قلمداد کنند چون منافع و مزایایش برایشان زیاد است. از سوی دیگر بهرغم اینکه این بار برخلاف دفعه قبل اسرائیل تهدید اساسی را از جانب ما در مقابل خودش نمیبیند اما باز مزیتی که ما را به عنوان تهدید اعلام کند برایش بسیار زیاد است.
در گذشته این بازدارندگی چگونه تفسیر شد؟
به هر صورت تز بازدارندگی بر این اساس بود که وقتی ما تهدیدات را علیه خودمان درجهبندی میکنیم، تهدید شماره یک آمریکاست، تهدید شماره دو اسرائیل است، تهدید شماره سه هرجومرج منطقهای که داعش و … بود و چهارمی هم نظم جهان است که ما آن را علیه خودمان تهدید میدانیم پس بر این اساس، عمق استراتژیک ما لبنان، سوریه و فلسطین بود.
بر همین اساس به دنبال این بودیم که آنجا یک کمربند بازدارندگی موثری ایجاد کنیم تا در نهایت با ایجاد بازدارندگی علیه اسرائیل، آمریکا را هم مهار کنیم؛ چون بازدارندگی علیه اسرائیل بسیار راحتتر از آمریکا بود.
به چه دلیل؟
بالاخره آمریکا یکسری پایگاه و ناو دارد و بازدارندگی علیه آن سخت است؛ نه اینکه نشود اما بسیار سختتر است تا اینکه بخواهیم علیه اسرائیل بازدارندگی ایجاد کنیم. بنابراین دلیل اصلی که ما آنجا بودیم، ایجاد یک موقعیت دفاعی یا به قول غربیها Defensive Posture بود. ما برای دفاع از خود این کار را انجام داده بودیم. لذا بحث عقلانیاش این بود که اگر این تهدید کاهش پیدا کند یا از بین برود این حضور ما معنای چندانی به خود نگیرد.
آیا بازدارندگی ما در شرایط فعلی منطقه، صرفا ریشه خارجی دارد یا اینکه در داخل هم مولفهای در این جهت وجود دارد؟
همانطور که در گذشته گفتم، بازدارندگی دو بعد بازدارندگی نرم و بازدارندگی سخت دارد. در دور اول، به دلیل حمایت از اسد آن را از دست دادیم و باعث شد تا در افکار عمومی عربها، بازدارندگی نرم را از دست بدهیم و به هر صورت بازدارندگی سخت را داشتیم اما در ۲ – ۳ ماه گذشته بازدارندگی سخت ما به نحو قابل ملاحظهای کاهش پیدا کرد. به همین دلیل است که میبینید، نیروهای جدیدی که در سوریه مستقر شدهاند، شدت مخالفتی که با ما دارند با اسرائیل، آمریکا و حتی روسیه ندارند و این به خاطر از دست دادن قدرت نرم ماست.
قدرت سخت دو بخش دارد: ۱- اقتصادی و ۲- نظامی. پس در داخل قدرت سختمان باید چابک شود، یعنی همزمان هم نیروی نظامی و هم اقتصادمان باید بهبود پیدا کند. با این وضعیت و این اقتصاد شما نمیتوانید بازدارندگی را ایجاد کنید که موثر واقع شود. پس ما باید اقتصاد خودمان را تقویت کنیم. بهرغم اینکه مدیریت، اولویتبندی و جنگ و دعوای داخلی مهم است اما تحریمها از همه این مسائل مهمتر است. البته من همیشه میگویم، رفع تحریمها میتواند کمک کند و مشکلات را رفع کند اما میتواند روی حماقتها و عدم تشخیص اولویتها سرپوش بگذارد.
رفع تحریمها میتواند به ما کمک کند و بدون آن جامعه از هم میپاشد. امید من این است که این بار با رفع تحریمها درست عمل کرده و درست اولویتبندی کنیم. مدیران را براساس شایستگی انتخاب کنیم، نه براساس وفاداری و باورهای ایدئولوژیکشان. بنابراین خیلی مهم است که ما اقتصادمان را سروسامان بدهیم و نیروی نظامیمان را براساس تهدیدات جدید چابک کنیم و براساس تهدیدات جدید باید به نیروی نظامی خودمان سامان دهیم.
اما در مورد بازدارندگی نرم مساله بهگونهای دیگر است. آزادی، تقویت جامعه مدنی و عدالت خیلی خوب است و فیالنفسه ارزشهای خوبی هستند اما باید این مسائل را به امنیت ملی ربط دهیم. امروز میخواهم بگویم همبستگی اجتماعی ضرورت امنیت ملی ماست.
در این راستا باید به «تنهایی استراتژیک»، مفهومی که استاد محیالدین مصباحی، استاد روابط بینالملل دانشگاه بینالمللی فلوریدا آن را مفصلبندی کردهاند، اشاره کنم. ما در سر بزنگاههای تاریخی تنها هستیم. یعنی تنهایی استراتژیک محصول تاریخ و جغرافیای ماست و پدیدهای متعلق به امروز و ۵۰ سال یا ۱۰۰ سال پیش نیست. ما باید این را بدانیم و بر این اساس امنیت ملی خودمان را سامان دهیم نه براساس توهمات و خیالات. اگر ما امنیت ملی را میخواهیم باید این کارها را انجام دهیم. امروز انتخابات آزاد، همبستگی اجتماعی، آزادی داشتن حجاب، دیگر بحث امنیت ملی است. مساله حجاب اجباری صریحاً به امنیت ملی ربط پیدا میکند و ما باید بتوانیم این را مفصلبندی کنیم.
کار ما مفصلبندی کردن این موضوع است که امروز دیگر به امنیت ملی ربط دارد، بهرغم اینکه خودش فیالنفسه ارزش است. به هر ترتیب باید بتوان همبستگی اجتماعی و حتی مشارکت قومیتها و اقلیتها به خصوص اقلیتهای مذهبی را گسترش داد. افراد باید بدون در نظر گرفتن جنسیت، نژاد، مذهبشان برابری حقوقی داشته باشند و امروز این مسائل از ملزومات تامین امنیت ملی است.