سیدمهدی علایی طالقانی، فرزند آیتالله طالقانی یکشنبه اول بهمن به علت بیماری ریوی – تنفسی در آی.سی.یو بیمارستان خاتمالانبیا تهران درگذشت.
مهدی طالقانی متولد ۱۳۲۹ و از مبارزان و زندانیان رژیم پهلوی بود. از دوران جوانی در بیت و دفتر پدر، همراه و كمك دست آیتالله طالقانی بود و اطلاعات و خاطرات فراوانی از پدر و تصمیمات او بهخصوص از دوران بعد از انقلاب داشت و در چهار دهۀ اخیر به بازنمایی و تبیین افکار و آراء پدر میپرداخت. او در گفتوگویی با خبرگزاری فارس گفته: «از همان بچگی آقا ما را با دنیای خودش و ضرورتهای آن آشنا کرد. حتی ما از سنین کودکی شریک مبارزههای پدر شدیم. رازدار بودن پای ثابت خواستههای پدر از ما بود. حدود ۵ سال داشتم که آقا رازداری را به من یاد داد. آقا بیش از هر چیز به تربیت عملی اعتقاد داشت. میگفت از حرف زدن و دهان چرخاندن کسی به جایی نمیرسد. یک بار یادم میآید، مهمان مهمی داشتند و از ما که خیلی سن کمی داشتیم، خواستند دربارۀ مهمانشان رازداری کنیم.»
چپها را نجس نمیدانست
مهدی طالقانی که در جریان اكثر رفت و آمدها و مذاكرات گروههای مختلف ازجمله چپها با پدرش بود در گفتوگو با شمارۀ ۳۱ مجلۀ «مهرنامه» (مهر ۱۳۹۲) برخی از خاطراتش از ارتباطات آیتالله طالقانی با گروههای مخالف و نظرات او را دربارۀ حقوق مخالفان بازگو کرده بود. مهدی طالقانی در این گفتوگو دربارۀ رابطۀ آیتالله طالقانی با گروههای چپ میگوید: «مرحوم طالقانی از معدود زندانیهای مذهبی بودند كه رابطه خوبی با چپها داشتند، حداقل میبینیم كه خصمانه نبوده، بعضاً دوستانه بوده و ملاطفت داشتند. ایشان برخلاف بعضی مذهبیها كه با چپها همغذا نمیشدند، سر یك سفره مینشستند. مرحوم طالقانی نه فقط با چپها بلكه اساساً با مخالف، مشكلی نداشت چون معتقد بود، منطق اسلام آنقدر قوی است كه ما میتوانیم با همۀ طیفها بحث و گفتوگو كنیم. بر همین اساس او در زندان هیچ ابایی نداشت كه با چپها نیز هم سفره شود. او سالهای ۴۲ تا ۴۶ وقتی در زندان قصر بود برخلاف برخی توصیهها، از جانب عدهای از روحانیون و مذهبیها و حتی بعضی از دوستان نهضت آزادیاش، سفرهاش را جدا نمیكرد چون مانند آنها، چپها را نجس نمیدانست. آقای ادیب برومند نقل میكرد كه وقتی در زندان قزل قلعه بودند گاهی صدای موسیقی از یك بند میآمد، آقای بازرگان گوشش را میگرفت و میرفت اما آقا میایستاد و گوش میكرد و میگفت، بنده خدایی میخواند و صدای خوشی هم دارد، چرا آدم گوش ندهد. آقا خیلی منعطف بودند. برخوردشان با چپها نیز متأثر از این روحیهشان بود. آقا معتقد بودند باید با چپها گفتوگو كنند تا جذبشان كنند.» او میگوید، آیتالله طالقانی حتی پس از علنی شدن تغییر ایدئولوژی مجاهدین خلق با آنها هم ارتباطش را حفظ کرده بود: «مرحوم طالقانی در حیاط پشت اوین دائم با سازمانیهای تغییر ایدئولوژی داده صحبت میكرد و با آنها به بحث و گفتوگو میپرداخت. ایشان اساساً معتقد به تعامل با مخالف بودند و به همین دلیل هم وقتی بحث شوراها را در فیضیه قم مطرح كردند مورد سوال قرار گرفتند كه ممكن است در این شوراها كمونیستها و چپها رخنه كنند. آقا میگفتند چه اشكال دارد، شورایی كه قرار است ۱۵ نفر عضو آن باشند، سه چپ هم در آن رخنه كنند. اصلاً همۀ چپها در آن رخنه میكنند، شما مسلمانها سعی كنید، بهتر كار كنید كه مردم در دوره بعد به شما رأی دهند.» مهدی طالقانی میگوید پس از پیروزی انقلاب هم درِ خانۀ آیتالله طالقانی روی همه اقشار و گروههای انقلابی اعم از چپ و راست، باز بود و تا زمانی كه مجاهدین خلق مسلح نشده بودند و مسلحانه به خیابان نیامده بودند، مرحوم طالقانی این گروه را هم مثل همه میپذیرفت.
طالقانی اصولگرا
برخلاف مرحوم اعظم طالقانی که جزو نیروهای ملی ـ مذهبی بود و با اصلاحطلبان قرابت داشت و طاهره طالقانی که کاندیدای اصلاحطلبان برای مجلس ششم و نمایندۀ مجلس ششم بود، مرحوم مهدی طالقانی به گروهها و افراد اصولگرا نزدیکی بیشتری داشت. او در بخش پایانی گفتوگو با مهرنامه دربارۀ اختلافات فرزندان آیتالله طالقانی با یکدیگر و بهویژه اختلافات خودش با اعظم طالقانی میگوید: «ما زمانی كه بچه بودیم، با هم خوب بودیم. اعظم خانم و سایر بچههای همسر دوم آقا با ما خیلی خوب بودند و ما خانۀ آنها میرفتیم و همهشان واقعاً به ما محبت داشتند. در مجموع ۱۰ برادر و خواهر بودیم، ۵ تا ما بودیم، ۵ تا آنها. اختلافی هم نبود. ولی بعدها شاید به قول شما من به دولتی بودن معروف شدم و اعظم خانم و طاهره خانم به اصلاحطلب بودن. اما واقعاً اینگونه نیست. من سعی كردم از برخی امكانات استفاده كنم برای نشر آثار و كتابهای آقا اما نه رانتی از این دولت خوردم، نه چیزی گیرم آمده است. من مدیون هیچ گروه و دستهای نیستم و به همین دلیل هم راحت میتوانم حرفم را بزنم اما فكر میكنم، میتوان از برخی امكانات استفاده كرد تا كارها و صحبتهای آقا منتشر شود و در دسترس عموم قرار گیرد. اعظم خانم طور دیگری فكر میكند، اشكالی هم ندارد. من اینگونهام.»