درباره احمد شاملو
احمد شاملو از همان کودکی به آلمان علاقه داشت و شاید این تنها یکی از نقاط اشتراک او با امیرهوشنگ ابتهاج بود. او تحت تاثیر این علاقه در نوجوانی، سال سوم دبیرستان را رها کرد و با تغییر رویکرد به دبیرستان صنعتی رفت تا دوباره دبیرستان را از نو شروع کند و این علاقه برای او بیدردسر هم نبود و حتی اتهام جاسوسی به همراه داشت.
شاملو وقتی هنوز در دهه دوم زندگی خود بود، همراه پدر دستگیر شد و احتمالاً تأملات سیاسی او از همان دوران شکل گرفته بود و در طول زندگی چه آن زمانی که روزنامهنگاری میکرد، یا در دورهمیهای دوستانه حاضر میشد هیچگاه از سیاست دور نشد. اگرچه در جایی گفته بود که هرگز حاضر نیست در مسائل سیاسی که با کار هنری من منافات دارد، ابراز عقیده و سلیقهای کند اما همیشه بازتاب سیاست و اجتماع در اشعار او حضور داشت و حتی وقتی شعرهای لانگستن هیوز را با آن صدای خسته و محزون دکلمه میکرد انگار انقلابی در او در جوشوخروش بود. در واقع کار روزنامهنگاری برای او در واقع دریچهای به دنیای سیاست بود مثلاً وقتی در سال ۱۳۲۹ هفتهنامه روزنه را روانه پیشخوان مطبوعات کرد مورد سوءظن جانبداری از چپ و حزب توده قرار گرفت و چندی بعد صاحب امتیاز مجله آن را تعطیل کرد. اما شاملو طبق آنچه آیدا سرکیسیان در سایت رسمی او منتشر کرده، در سال ۱۳۳۲ عضو حزب توده شد و تنها دو ماه در آن دوام آورد. وقتی پس از ماجرای کودتای ۲۸ مرداد دستگیر شد و در زندان یکی از ماندگارترین آثارش، یعنی مرگ نازلی را سرود و سال ۱۳۳۳ وقتی مورد رفتار همبندهایش از حزب توده را دید از آن دلزده شد و نامه نفرت از این حزب را نوشت که مرداد ۹۷ برای نخستین بار منتشر شد. تصویر دستنوشته این نامه در سایت موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی موجود است. «در روزنامه فوقالذکر اینجانب فقط و فقط مسئول صفحه سوم آن که مطالبی در زمینه فولکور چاپ میکرد بودهام و غیر از آن تنها یکبار مقالهای نوشتهام که آن هم دارای امضاست و مطلب روشن است. با این وجود چنانچه امر میفرمایید به هر ترتیب حاضر به انزجار از حزب توده هستم» و یک روز بعد در نامه دیگری این حزب را جاسوس بیگانه و عامل خیانت و سوق دادن یاران به پرتگاه نابودی معرفی و رسماً کنارهگیری از آن را اعلام کرد.
منظور او فردی چون مرتضی کیوان، روزنامهنگار و فعال سیاسی بود که بعد از کودتای ۲۸ مرداد به اتهام خیانت دستگیر شد در مهر ۱۳۳۳ تیرباران شد و شاملو سالها غم او را در سینه داشت و حتی برای او شعری هم سرود. «به ياد آر/ عموهايت را میگویم/از مرتضی سخن میگويم».
او در پاسخ مکتوب به یکی از ۳۹ سوال کتابچه مشخصات و بیوگرافی مربوط به ساواک که بهمن ۱۳۳۸ انجام شد، گفته است: «از اینکه متهم به عضویت حزب توده هستم، احساس آدمی را دارم که تا گلو در لجنزاری فرورفته باشد» و در توضیح بیشتر نیز فقط به انتشار برخی از اشعارش در نشریات چپ اشاره کرده بود و با نام بردن از شعر «چین زیر چکمه سرخ» بر علیه آنها در روزنامه نسیم شمال هرگونه اتهامی در این باره رد کرده بود. اما نکته جالب ماجرا طبق گفتههای شاملو، عزتالله انتظامی هم یکی از نفراتی بود که به عنوان هنرپیشه متمایل به حزب توده، گرفتار زندان قصر شده و با او همبند بود.
در واقع پرسش و پاسخهایی که میان شاملو و ساواک شکل گرفت به دلیل قصد استخدامش در وزارت کشاورزی بود که با توجه به سابقههای زندان انجام شد و بعد از این ماجراها البته فشارها نسبت به او کمرنگتر شد. سال ۱۳۴۵ در جریان افتتاح کاخ جوانان از سایه، شاملو و کسرایی دعوت شد اما ماجرا مورد سوال شاه قرار گرفت. او با اشاره به سابقه این افراد در حزب توده، خطاب به نیکپی نوشت و با ارجاع گزارش به ساواک درخواست بررسی موضوع را مطرح کرد: «از چه نظر استفاده از این افراد را سالم دانستهاند و عیبی در این کار ندیدهاند؟» حدود یک سال بعد، نصیری، ریاست ساواک در گزارشی خطاب به ریاست دفتر مخصوص شاهنشاهی مشاهده فعالیت سیاسی مضره از سوی شاملو، کسرایی و ابتهاج را رد کرد و شرکت آنها در جلسات ادبی کاخ جوانان را «مبین علاقه آنان به همکاری با دستگاههای دولتی» دانست و حتی اعلام کرد: «شعرای یاد شده از طرف ساواک راهنمایی و هدایت گردیدهاند که در آینده از طریق اشعار خود علیه افکار گذشته خویش، تبلیغ و برنامههای انقلابی اخیر مملکت را به طور مستدل تایید نمایند».
شاملو، شاعر آزادیخواهی بود که به هر حال پیش از انقلاب سابقه همکاری با حزب توده را هرچند کوتاه داشت و پس از انقلاب هم به خاطر برخی دیدگاههایش مورد انتقاد بود. او در کتاب ترانههای کوچک غربت با ترانه «دهانت را میبویند» مورد حمله برخی انقلابیون قرار گرفت.