یک سال از درگذشت غریبانۀ دکتر سیدجواد طباطبایی گذشت. او از جدیترین و جنجالیترین متفکران معاصر ایران بود و در نگاهی کلی، ادوار فکریاش را میتوان در سه دوره دستهبندی کرد؛ دورۀ زوالاندیشی، دورۀ مشروطهشناسی و دورۀ ایرانشهری. نکتۀ مهم دیگر تمایز بین نظریات و جدلیات طباطبایی است، هر چند که شاید نتوان این تمایز را بهطور کامل انجام داد و اصولاً جدلیاتش بیشتر باعث مطرح شدنش در رسانهها شده بود اما نباید طباطبایی را صرفاً به جدلیات و زبان تندش فروکاست. طباطبایی در گفتوگو با شمارۀ ۲۹ «مهرنامه» دربارۀ لحن تند نقدهایش گفته است: «این ایراد بسیار گرفته میشود [و] نوعی فرار از درگیر شدن در اصل بحث است. اگر لحن تند است و یک بار گفته شد از این حیث بحث تمام شده است. وقتی این را گفتیم و مسلم شد که لحن تند است باید به اصل بحث هم پرداخت. خواننده هم وقتی میفهمد که ایراد لحن درست است، منتظر این است که صاحب اثر جواب ایرادهای آن منتقد دارای لحن تند را هم بدهد. تا ابد که نمیشود این ادعا را تکرار کرد.»
زندگی و زمانه
جواد طباطبایی، شب ۲۳ آذر ۱۳۲۴ در تبریز به دنیا آمد؛ شبی که فرقۀ دموکرات، تبریز را اشغال کرد و قصد داشت با پشتیبانی شوروی کمونیستی، آذربایجان را از ایران جدا کند. در هشت سالگی پدرش را که یکی از بازاریان نامی تبریز بود از دست داد و در زمان تحصیل، در کنار آموزش عربی، زبان فرانسوی را آموخت و برای فراگیری فلسفۀ اسلامی، تابستانها به حوزۀ علمیۀ تبریز میرفت. طباطبایی بعد از اتمام تحصیلات متوسطه برای تحصیل در رشتۀ حقوق به دانشگاه تهران آمد و علاوه بر شرکت در کلاسهای سیدمحمد مشکات، محمود شهبابی، سیدحسن امامی و… در دانشکدۀ حقوق به عنوان مستمع آزاد در کلاسهای سیداحمد فردید هم شرکت میکرد. پس از اخذ لیسانس حقوق از دانشکدۀ حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران به فرانسه رفت و در دانشگاه سوربن به ادامه تحصیل پرداخت و در رشتۀ فلسفه سیاسی فارغالتحصیل شد. طباطبایی در سالهای حضور در فرانسه به حلقۀ لوئی آلتوسر، فیلسوف مارکسیست و فرانسوا شاتله فیلسوف هگلی- مارکسی وارد شد و همزمان با مشارکت فعال در حلقههای فلسفی- فکری چند یادداشت و مقاله از ژان وال، آلتوسر و… ترجمه کرد و سال ۱۳۶۳ با نوشتن رسالهای دربارۀ «تکوین اندیشه سیاسی هگل جوان» با دریافت درجه ممتاز دکترا در رشتۀ فلسفۀ سیاست به ایران بازگشت. پس از بازگشت به عضویت هیأت علمی دانشگاه تهران درآمد و معاون پژوهشی دانشکدۀ حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران شد. در همان حال سردبیری نشریه دانشکده را به عهده گرفت. او پس از مدت کوتاهی تدریس در دانشگاه با طرح اتهاماتی همانند لیبرال، لاییک و… اخراج شد. طباطبایی پس از اخراج به کار پژوهشی خود در مراکز دیگر ادامه داد. با امکاناتی که در مراکز پژوهشی فرانسه، آلمان و آمریکا فراهم آمد، پژوهشی دربارۀ تاریخ اندیشه در ایران را دنبال کرد. او در سال ۱۳۷۶ موفق شد جایزۀ نخل آکادمیک، عالیترین نشان علمی فرانسه و مدال نقرۀ تحقیقات در علم سیاست را از دانشگاه کمبریج کسب کند. او در ادامه عضو هیأت علمی دائرهالمعارف بزرگ اسلامی شد.
طباطبایی سال ۱۳۹۶ در کنار افرادی همچون محمدعلی قرهداغی، آیتالله شیخ محمدآصف محسنیقندهاری و محمود ایوب موفق به کسب مقام برگزیده در جشنوارۀ فارابی شد و از سال ۱۳۹۷ برای تکمیل پژوهشهای خود و درمان بیماری در آمریکا اقامت گزید و پس از قریب به ۴ سال دستهوپنجه نرم کردن با بیماری در ۹ اسفند ۱۴۰۱ چشم از جهان بست.
عبور از آلتوسر و لوکاچ
یکی از نکات قابل توجه حیات جواد طباطبایی حضور فعال و ارتباط وثیق با اندیشمند برجستۀ مارکسیست فرانسوی یعنی لویی آلتوسر است. بهرغم نزدیکی به آلتوسر و تأثیرپذیری از لوکاچ، طباطبایی در اندیشه و افکارش راهی دیگر را برمیگزیند که آن هم رجوع به فیسلوف ایدهآلیست آلمانی، گئورگ ویلهلم فریدریش هگل است. او در گفتوگو با شمارۀ ۲۹ مهرنامه پیرامون این چرخش میگوید: «دیدگاه من در آغاز بسیار لوکاچی بود. بخش نخست [رسالۀ دکتریام] به تکوین اندیشۀ سیاسی هگل جوان مربوط میشد و فصلهایی از آن تا حد زیادی [تحت] تأثیر کتاب لوکاچ با عنوان هگل جوان نوشته شده بود. یک سالی پیش از انقلاب بهویژه پس از سال ۵۷ به تدریح به ایرادهایی که دیدگاه مارکسیستی- یا بهتر بگویم مارکسی- در تاریخنویسی اندیشه داشت، پی برده بودم. ماههای پیش و پس از انقلاب بهنوعی دورۀ تجدید تأمل دربارۀ این مباحث بود و هر چه پیش میرفتم بیشتر متوجه ایرادهایی که بر نوشتۀ من وارد بود، میشدم. ناچار همۀ آن فصلها را بر باد سپردم و مطالعه را از سر آغاز کردم. با تعطیلی دانشگاه [منظور تعطیلی دانشگاه در مقطع انقلاب فرهنگی است] به پاریس بازگشتم و توانستم تنها بخشی از آن رساله را دوباره بنویسم و دفاع کنم.»
ادوار فکری
جواد طباطبایی از همان دوران آغاز به تحصیلات آکادمیک تا واپسین روزهای حیاتاش، مشغول نگارش، تحلیل و اندیشهورزی بود. همانطور که ابتدا اشاره شد، آثار تألیفی طباطبایی را میتوان به ۳ دوره تقسیم کرد؛ دورۀ نخست شامل آثار دهۀ ۶۰ و ۷۰ او میشود- یعنی چهار کتاب «تاریخ اندیشه سیاسی در ایران»، «زوال اندیشه سیاسی در ایران»، «خواجه نظامالملک» و «ابنخلدون و علوم اجتماعی»- آثار این دوره بیشتر دارای رویکردی متنگرا بوده و بر خودبسندگی متون و کشف منطق درونی میان متنهای مختلف استوار است. مفهوم کلیدی آثار این دوره «زوال» است که ویژگی اندیشه است.
دورۀ دوم نیز شامل سه رساله «دیباچهای بر نظریۀ انحطاط»، «مکتب تبریز» و «حکومت قانون در ایران» در دهۀ ۸۰ میشود که دارای رویکردی زمینهگراست؛ یعنی فهم متون در بستر تاریخی بر مبنای زمینههای ایدئولوژیک و تاریخی درونی هر دوره است. این دوره را میتوان دورۀ التفات طباطبایی به مشروطه و تمرکزش برای ارائۀ خوانشی متفاوت از مشروطه دانست که با خوانش مسلط روشنفکران از مشروطه تفاوت دارد و بیش از نقش روشنفکران مشروطهخواه به نقش روحانیون مشروطهخواه بهویژه آخوند خراسانی و میرزای نائینی توجه دارد. طباطبایی مشروطه را آغازگاهی نو در تاریخ ایران میدانست اما معتقد بود، روشنفکران ایرانی در دام ایدئولوژیها گرفتار شدهاند و نتوانستهاند، فهمی عمیق از مشروطیت و تحولی که به واسطۀ آن پدید آمده، ارائه کنند. طباطبایی در این مقطع در آثاری چون «جدال قدیم و جدید در الهیات و سیاست» و «نظامهای نوآئین در اندیشۀ سیاسی» به بازخوانی و معرفی رادیکال و انتقادی اندیشۀ سیاسی غربی در ایران هم پرداخت و خوانشهایی که از این متفکران در ایران صورت گرفته بود را به چالش کشید.
دورۀ سوم که آثار متأخر طباطبایی در دهۀ ۹۰ را شامل میشود، دورۀ «ایرانشهری» تفکر اوست و شاید بتوان آن را سنتزی از دو دورۀ پیش دانست. ظهور و بروز این دوره بیشتر در مقالاتش در مجلههای «مهرنامه» و «سیاستنامه» و جدلیاتش با افرادی چون یوسف اباذری، حاتم قادری، داود فیرحی همچنین مقدمههای تجدید چاپ آثار سابقش قابل ردیابی است. علاوه بر آن بخشی از مقالات دورۀ سوم در سه کتاب ملت، «دولت و حکومت قانون»، «ملاحظات دربارۀ دانشگاه» و «تأملی در ترجمۀ متنهای اندیشۀ سیاسی» بازنشر و مدون شدهاند.طباطبایی در تبیین نظریۀ «ایرانشهری» مینویسد: «آمیختگی سیاست به همه اموری که به نوعی با کشورداری پیوند میداشته از ویژگیهای اساسی ایرانشهری است زیرا در دورۀ باستانی ایران، تأمل در امور سیاسی و فرمانروایی با هرگونه اندیشهای درباره کشورداری به معنای گسترده آن پیوندی ناگسستنی مییافته و این امور در درون اندیشهای فراگیر که میتوان آن را «سیاسی» توصیف کرد، فهمیده میشده است.» زندهیاد طباطبایی در سالهای پایانی عمرش، کوشید نشان دهد که تاریخ و فرهنگ ایران در طول قرون و بهرغم فراز و نشیبهای گوناگون تداوم داشته است. او معتقد بود، فهمی خاص و منحصر به فرد از ایران در میان ایرانیان به ویژه نزد متفکران و اندیشمندان ایرانی اعم از شاعران و فیلسوفان و سیاستمداران دیوانسالار وجود داشته که در طول سدهها موجب این تداوم فرهنگی و تمدنی شده است. متاسفانه پروژههای فکری طباطبایی در خصوص تبیین تاریخ اندیشه در ایران و غرب به دلایل مختلف از جمله بیمهریهایی که به او شد، بیماری و گستردگی اصل کار و وسواسهایش ناتمام ماند و باید منتظر ماند و دید چه کسانی چه میوههایی از اندیشههای او میچینند.