آیا دولت آینده توان رویارویی با گروههای ذینفع را دارد؟
سعید خوشبین، خبرنگار سازندگی
ناحیه خودمختار سیسیل که در جنوب ایتالیا قرار گرفته با وجود ظرفیتهای اقتصادی قابل توجه همچنان فقیر مانده و توسعه نیافته است. یکی از دلایل اصلی عقب افتادن این ناحیه، فساد گسترده ناشی از فعالیت گروههای زیرزمینی است که اجازه نمیدهد این جزیره بزرگ به توسعه برسد.
در سیسیل، قدرت نهادهای دولتی به پایینترین حد خود رسیده و فساد سیاسی و اداری به بدترین شکل وجود دارد. در سیسیل تصمیمگیرندگان اصلی، خاندانها هستند که یا قدرت را در دست دارند، یا به عمق ساختار تصمیمگیری و نظام اداری نفوذ کردهاند. در نتیجه با وجود ظرفیتهایی که این ناحیه دارد نسبت به دیگر نواحی ایتالیا و اروپا به توسعه دست نیافته است.
جز «بنیتو موسولینی» که موفق شد خاندانها را به طور موقت سرکوب کند، هیچ دولتی موفق نشد از نفوذ آنها کم کند، بنابراین هرچه زمان گذشته بر ثروت و قدرت آنها افزوده شده است. در نتیجه، انتخابات در این ناحیه تا حد زیادی معنای خود را از دست داده و صندوق رای تبدیل به ابزاری برای پیروزی یک خاندان بر خاندان دیگر شده و برای رایدهنده تنها این مهم است که افرادی از خاندان خودش در انتخابات پیروز شود.
سیسیلی شدن یعنی چه؟
در سال ۱۹۵۸ ادوارد بنفیلد، استاد فلسفه سیاسی دانشگاه شیکاگو و هاروارد، کتاب «پایههای اخلاقی جوامع عقب افتاده» را براساس مطالعه منطقه سیسیل منتشر کرد. کتاب به طور مشخص به این موضوع میپردازد که چرا این ناحیه فقیرتر از سایر نقاط اروپای غربی است. در زمان مطالعه آقای بنفید، اقتصاد سیسیل عموماً مبتنی بر کشاورزی بود، مردم آن دچار مشکلات مزمن فقر و نبود فرصتهای آموزشی بودند. بنفیلد تلاش کرد، عواملی را کشف کند که مانع اقدامات دستهجمعی برای منافع عمومی میشوند.
بنفیلد در سال ۱۹۵۵ از جنوب ایتالیا بازدید کرد. او در آنجا جامعهای را مشاهده کرد که بر اساس خودمحوری و تمرکز بر خانواده شکل گرفته بود و به خاطر خویشاوندسالاری و منافع فوری خانواده، منافع عمومی را قربانی میکرد. بنفیلد بهعنوان یک آمریکایی شاهد چیزی بود که بعدها بهعنوان مافیای جنوب ایتالیا و سیستمهای قبیلهای خودمحور شناخته شد، سیستمی که رفاه خودیها را به رفاه عمومی ترجیح میداد. بنفیلد بیان کرد که عقبماندگی چنین جامعهای را میتوان «بیشتر اما نه کاملاً» با «ناتوانی روستاییان در همکاری برای منفعت عمومی یا در واقع برای هر هدفی فراتر از منافع مادی فوری خانواده و شخصی» توضیح داد. بنفیلد نتیجه گرفت که مشکل این منطقه در بیاعتمادی، حسادت و سوءظن بین ساکنان آن ریشه دارد. شهروندان از کمک به یکدیگر خودداری میکردند، مگر اینکه نفع کاملاً شخصیشان در میان بود. بسیاری تلاش میکردند، مانع موفقیت همسایگان خود شوند، زیرا معتقد بودند که خوشبختی دیگران حتماً به منافع آنها آسیب میزند. آنها زندگی خود را چیزی جز یک میدان نبرد نمیدانستند. در نتیجه، انزوای اجتماعی، فقر و ناتوانی در همکاری برای حل مشکلات اجتماعی مشترک یا حتی انباشت سرمایه و استعدادهای مشترک برای ساختن زیرساختهای اقتصادی مشترک، رواج داشت. ساکنان این منطقه، نه منحصربهفرد بودند و نه ذاتاً بیدینتر از سایر مردم. با این حال به دلایل مختلف تاریخی و فرهنگی، آنها چیزی را که بنفیلد «سرمایه اجتماعی» نامید، نداشتند. عادات، هنجارها، نگرشها و شبکههایی که مردم را به کار برای منافع عمومی تشویق میکند، در آنجا وجود نداشت. بنفیلد این تاکید بر خانواده مرکزی به جای منافع شهروندی را «خانوادهگرایی غیراخلاقی» نامید. او استدلال کرد که این احتمالاً به دلیل ترکیبی از شرایط خاص مالکیت زمین، نرخ بالای مرگومیر و نبود دیگر نهادهای سازنده جامعه ایجاد شده است.
بسیاری معتقد بودند، سیسیل که مهد بسیاری از تمدنهای باستانی است و در زمان فردریک دوم بهعنوان «تعجب جهان» شناخته میشد نباید بهعنوان یک گورستان از جهانی شدن قرن بیستویکم محسوب شود.
توصیف بنفیلد از شرایط شهر و سیاستمداران اینگونه بود: آنها از هر کسی که خوششان بیاید، ارتقا میدهند و از هر که خوششان نیاید، خردش میکنند. رابطه مردم با قدرت بستگی به این دارد که از قدرت منافعی دریافت کردهاند یا نه. اگر چیزی از قدرت مرکزی نصیبشان شده باشد، دنبالهرو او هستند. به عقیده بنفیلد با وجود فقر همهگیر، بسیاری از مردم از موقعیتشان نهایت سوءاستفاده را برای منافع شخصی خود میبرند.
بسیاری از مردم معتقد بودند هرگز در زندگی به جایی نخواهند رسید، جدا از اینکه چقدر سخت کار کنند. این موضوع بهخصوص در چنین جامعهای دردآور بود که در آن جلو افتادن و زرنگی و تحت تاثیر قرار دادن بقیه مرکز توجه افراد است. بنفیلد فرهنگ اصلی این جامعه را قبیلهگرایی غیراخلاقی نامید که در آن افراد تنها به دنیال حداکثر کردن منافع مادی کوتاهمدت قبیله یا گروه سیاسی خود هستند و این تصور را دارند که بقیه هم همین کار را میکنند. آنچه بنفیلد توضیح داد با منفعتگرایی فردی که اقتصاددانان مطرح میکنند، تفاوت داشت. در جامعه قبیلهگرای غیراخلاقی هیچکس علاقهای به گروه یا جامعه ندارد مگر اینکه برایش منفعتی شخصی داشته باشد. به زبان ساده، علاقه به مسائل عمومی تنها معطوف به منافع مادی شخصی است. در چنین جامعهای افراد کمی در فعالیتهای عمومی شرکت خواهند کرد و اینکه شهروندی به طور جدی به مشکلات عمومی علاقهمند باشد، غیرطبیعی و حتی ناموجه به نظر میرسید.
از نظر آنها صندوق رای وسیلهای برای دنبال کردن منافع مادی کوتاهمدت بود. رایدهنده ممکن است در مورد منافع عمومی نظری داشته باشد اما اگر منافع کوتاهمدت «خاندان» در میان باشد دیگر اهمیتی ندارد. حتی ممکن است بعضی علیه اقداماتی رای دهند که بهنفع سایرین در جامعه باشد چون اگر برای او نفعی نداشته باشد، نمیخواهد بهبود شرایط همسایهاش را نسبت به خودش ببیند.
بنفیلد در مطالعات خود به این نتیجه رسید که اعتماد به نهادهای سیاسی در سیسیل بسیار پایین است. تصور قالب رایدهندگان این بود هر گروهی که در قدرت باشد، فاسد بوده و برای منافع خودش تلاش میکند و مقامات دولتی درحال پرکردن جیب خود به قیمت مردم هستند. بسیاری معتقدند که رژیم سیاسی خوب ناشی از شانس است و نه تلاش و از خودگذشتگی. در چنین جامعهای خوب یا بد بودن به هوا و هوس اهل قدرت بستگی دارد بنابراین هیچ اصل ثابتی برای درونیسازی و مبنای وجدان جمعی قرار گرفتن وجود ندارد. در فقدان یک اصل درونی شده، افراد برای هدایت رفتارشان تنها به قول پاداش و تهدید مجازات وابسته هستند. به عقیده بنفیلد، عقب افتادگی سیسیل را میتوان تا حدود زیادی با ناتوانی مردم در همکاری گروهی برای منافع عمومی و فراتر رفتن از منافع فوری خانواده توضیح داد. به عقیده او بدبختی مردم این شهر ریشه در عدم اطمینان، حسادت و سوءظن در روابط بین مردمش داشت. آنها از کمک به یکدیگر امتناع میکردند مگر اینکه منافع شخصی خاندانشان به خطر میافتاد. بسیاری بر سر راه موفقیت همسایه خود مشکل ایجاد میکردند زیرا معتقد بودند، خوش اقبالی او در نهایت به معنی بداقبالی خودشان خواهد بود. آنها زندگی روستایی خود را چیزی شبیه جنگ میدیدند که نتیجه آن ایزوله بودن اجتماعی، زندگی فقیرانه و ناتوانی در همکاری گروهی برای حل مشکلات مشترک یا حتی استفاده از منابع و استعدادهای مشترک برای ایجاد زیرساختها بود.
مردم این ناحیه به دلایل تاریخی و فرهنگی دارای سرمایه اجتماعی یعنی عادات، نورمها، طرز تفکر و شبکه لازم برای انگیزه دادن به مردم جهت همکاری برای اهداف مشترک نبودند.
مشخصا آنالیز بنفیلد حتی امروز هم میتواند کاربرد داشته باشد و البته او توصیههایی برای اصلاح دیدگاه کلی برای حرکت به سمت توسعه اقتصادی و سیاسی هم ارائه میدهد.
اول اینکه به نظر او منافع شخصی مادی باید به شکل جامعتری تعریف شوند مثل کسی که بعضی از منافع کوتاهمدت خود را نادیده میگیرد تا بتواند بهعنوان یک تاجر، اعتبار و خوشنامی کسب کند و این حسن شهرت بیشک در درازمدت بهنفع او خواهد بود.
دوماً او به اهمیت افرادی که دارای ظرفیت اخلاقی برای ایفای نقش رهبر leader هستند، اشاره میکند. لازم نیست چنین افرادی دست به اقدامات نوعدوستانه بزنند، بلکه در جایگاه خود در سازمانها به نقش خود در تشویق اخلاق به طور مسئولانه عمل کنند و در نهایت اینکه مقامات و رایدهندگان باید در مقابل وسوسه نابود کردن و تضعیف نهادها به دلیل رقابتهای درونگروهی مقاومت کنند.
جمعبندی
همانطور که اشاره شد، ادوارد بنفیلد، استاد فلسفه سیاسی دانشگاه شیکاگو و هاروارد، کتاب «پایههای اخلاقی جوامع عقبافتاده» را براساس مطالعه شهری در منطقه سیسیل ایتالیا منتشر کرد. موضوع کتاب این بود که چرا این ناحیه فقیرتر از سایر نقاط اروپای غربی است. اقتصاد شهری که آقای بنفیلد مطالعه کرد عموماً مبتنی بر کشاورزی بود و مردم آن شهر گرفتار فقر در همه ابعاد آن بودند. بنفیلد تلاش کرد، عواملی را کشف کند که مانع اقدامات دستهجمعی برای منافع عمومی میشوند. او دریافت که مردم این ناحیه به دلایل تاریخی و فرهنگی دارای سرمایه اجتماعی یعنی عادات، رفتارها، طرز تفکر و شبکه لازم برای انگیزه دادن به مردم و تلاش برای رسیدن به اهداف مشترک نیستند.
این روزها بعضی از دوستانی که نگران آینده کشور هستند از اینکه اقتصاد و سیاست ایران در مسیر سیسیلی شدن گام بردارد، هراس دارند. در سالهای گذشته شرایط کشور بهگونهای پیش رفته که جایگاه دولت از یک نهاد سیاستگذار به یک نهاد اجرایی منفعل تنزل یافته است. درحال حاضر شکافی که میان بخش مهمی از جمعیت کشور با حکمرانی سیاسی به وجود آمده، خطرات زیادی را متوجه کشور کرده است. کماثر شدن نقش دولت در تصمیمگیریها که با گسترش دایره نفوذ ذینفعان به سیاستگذاری تشدید شده، ناامید شدن اکثریت جامعه را به دنبال داشته است. به همین دلیل این روزها برخی تحلیلگران سیاسی از مثال سیسیلی شدن زیاد استفاده میکنند و معتقدند، سیاست و اقتصاد در کشور ما در مسیر سیسیلی شدن قرار گرفته است.
برخی معتقدند، انتخابات پیشرو فرصت بسیار مناسبی است که ایران از مسیر سیسیلی شدن دور شود. در سالهای گذشته، گروههای ذینفع بسیاری از قواعد اقتصاد ایران را رقم زدهاند و کشور را در مسیری خطرناک قرار دادهاند. انتخابات پیشرو میتواند بهترین فرصت برای انحراف از این مسیر و بازگشت به مسیر صحیح باشد.