درباره “وینستون چرچیل”
وینستون چرچیل، سیاستمدار و نخستوزیر بریتانیایی نخستین کسی بود که در سال دوم جنگ جهانی دوم، خطر هیتلر و عقبنشینی در برابر نازیها را درک کرده بود و در نهایت هم در سال ۱۹۴۳ به همراه روزولت و استالین به تهران آمد تا برای پایان جنگ تصمیماتی گرفته شود. در آن زمان کشور ایران از شمال و جنوب در اشغال متفقین بود و حتی پس از توافق هم خروج آنها از ایران حدود دو سال زمان برد. سالها بعد وینستون چرچیل به عنوان طراح اصلی اشغال ایران، دست به قلم برد و درباره اشغال ایران نوشت:«برای شروع جنگ علیه ایران نگرانیهایی داشتم ولی دلایلی که در توجیه آن وجود داشت، قویتر از نگرانیها بود». ۳۰ نوامبر زادروز این چهره سخنور بریتانیایی در تاریخ سیاست است و سازندگی به همین مناسبت به بخشی از زندگی، اقدامات او در سیاست به ویژه در ایران پرداخته است.
آغاز مسیر
نوامبر ۱۸۷۴ میلادی به دنیا آمده بود، پدرش از قضات کنتنشین دوردست و از سلطنتطلبان دوآتشه بود. وینستون در دوران کودکی لجباز و یکدنده بود و در دوران تحصیل تمام قوانین و مقررات وضع شده از سوی معلمان را نقض میکرد. از همان زمان به ورود به عرصه نظامی علاقه داشت و اگرچه دو بار در امتحان ورودی مدرسه نظامی مردود شد اما در نهایت با آموزشهای خصوصی وارد نیروی نظامی انگلستان شد. او در نخستین ماموریت خود به روزنامهنگاری روی آورد و به عنوان خبرنگار جنگی به نوشتن مقاله در روزنامه «دیلیگراف» مشغول شد. چرچیل در چندین جنگ شرکت کرد بنابراین رخدادهای جنگ بهعنوان موارد اولیه ناب یک اثر دوجلدی برای او به ارمغان آورد و همزمان برای ورود به پارلمان خیز برداشت. او به نوعی همزمان درگیر امور سیاسی در دو حزب لیبرال و محافظهکار بریتانیا شد و تا قبل از جنگ جهانی دوم تجربه حضور در چندین وزارتخانه را هم پیدا کرد.
درخشش در جنگ جهانی دوم
۸ ماه پس از جنگ جهانی دوم، وینستون چرچیل به مقام نخستوزیری در انگلستان رسید. سیاستهای بریتانیا تا آن زمان در برابر هیتلر، مماشات بود اما چرچیل مسیر دیگری را در پیش گرفت. به خوبی میدانست، افرادی در دولت طرفدار هیتلر هستند یا به واسطه غرور بیش از حد نیازی به مبارزه نمیبینند. استعداد چرچیل در سخنوری اینجا هم به کمکش آمد و با تبیین این موضوع که در صورت اشغال بریتانیا چه فجایعی در کشور رقم خواهد خورد به قهرمانپروری و ایجاد انگیزه در میان مردم پرداخت. او برخلاف چمبرلین، رهبر سیاسی پیشین بریتانیا معتقد بود که مقابله و ایستادگی برای توقف ماشین جنگی هیتلر، راهکار موثرتری است. چرچیل در مقام سیاستمداری که مدافع جنگ و مبارزه با هیتلر بود، خطاب به مردم کشورش گفت: «چیزی برایتان ندارم جز خون و اشک و عرق و کار سخت». سال ۱۹۴۰ بیشترین سخنرانیها را درباره جنگ انجام داد و با وجود تلخی جنگ، توانست میان انگلیسیها وحدت ملی ایجاد کند.
زیر ذرهبین
با وجود درخششی که چرچیل در زمان جنگ جهانی دوم در برابر هیتلر و مبارزه با نازیسم داشت اما کارنامهاش خالی از نقاط ضعف نیست. در دهه ۱۹۳۰ او با ایده استقلال هند مخالف بود، از ادوارد هشتم که فردی خودشیفته، ضعیف و مستبد بود حمایت میکرد و به اعتقاد بسیاری متکبر بود و اصول و عقاید را فدای منفعت میکرد. رفتوبرگشت او میان دو حزب محافظهکار و لیبرال همواره از سوی صاحبنظران به ویژه حزب محافظهکار مورد انتقاد بود اما در پاسخ به منتقدان میگفت: «همه میتوانند خیانت کنند ولی خیانت مجدد ابتکار و مهارت میطلبد». همچنین رفتار او به عنوان یک وزیر هم گاهی مورد نقد قرار میگرفت. هفتهنامه آمریکایی نیوریپابلیک در این باره نوشته است: «در زمستان ۱۹۱۱ زمانی که پلیس یک گروه آنارشیست را در خیابان سیدنی لندن محاصره کرد، چرچیل- که در آن زمان وزیر کشور بریتانیا بود- شخصاً در صحنه حاضر شد و در میان خطوط پلیس ایستاد تا با کلاه ابریشمی و یقه پوستی پالتویش جلب توجه کند. این ماجرا تمایل چرچیل به جلب توجه را نشان میدهد همچنین نمایانگر علاقه او به دعوا و درگیری است. کسانی که پیش از آغاز جنگ جهانی و در ابتدای جنگ به چرچیل نزدیک بودند این موضوع را ترویج دادند که او فردی جنگطلب است. این ایده به آسانی باورپذیر بود زیرا دلایل کافی برای اثبات آن وجود داشت». چرچیل حتی در اوج محبوبیت هم به خاطر سرکوب اعتصاب کارگران معدن در دوران وزراتش مورد تنفر جنبش کارگری بود، اگرچه هیچگاه شهرت او به عنوان سخنور را نمیتوان کتمان کرد. چرچیل به سیاست استعماری بهخصوص در کنیا و مالایا ادامه داد چراکه قصد نداشت، جنبشهای قدرتمند ضدامپراتوری در مستعمرهها را به رسمیت بشناسد و نمیتوانست به تاثیر مخرب ادامه استعمار بر شهرت و آوازه بریتانیا پی ببرد. زمانی که نماینده دولت در نیروی دریایی بود هم او را به واسطه شکست نیروهای متفقین در جنگ گالیپولی در برابر نیروهای عثمانی مقصر میدانستند. نقاط تاریک کارنامه چرچیل اما باعث نشد که تاثیرش در جنگ جهانی دوم نادیده گرفته شود و تا همین امروز نیز از شهرت جهانی او کاسته نشده است. ژانویه سال ۱۹۶۵ وقتی از دنیا رفت همه مردم در مراسم بدرقه او شرکت کردند، در مسابقات فوتبال به احترام چرچیل دو دقیقه سکوت اعلام شد؛ بیش از ۳۲۰ هزار نفر در سه روز از جنازه او دیدن کردند، ۱۹ گلوله سلام نظامی شلیک شد و هواپیماهای نیروی هوایی سلطنتی بریتانیا هم به احترام او به پرواز درآمد.
چرچیل و اشغال ایران
اما رویارویی نظامی بریتانیا در ایران تحت اتحاد متفقین هم در دوره نخستوزیری چرچیل و به نوعی با طراحی او در شهریور ۱۳۲۰ اتفاق افتاد، آن هم در شرایطی که ایران اعلام بیطرفی کرده بود و هیچ اقدام تحریکآمیزی هم انجام نشده بود. از نظر چرچیل مهمترین مساله درخصوص اشغال ایران، انتخاب میان دو گزینه بود: مقابله با کشورگشایی نازیها و متحدانشان یا تن دادن به قواعد و عرف بینالمللی و مراعات جوانب سیاسی و اخلاقی و انسانی ماجرا. او در خاطراتش مینویسد: «تاثیر اقدامات ما باید با در نظر گرفتن افکار عمومی جهان و شهرت خودمان مورد توجه قرار گیرد. ما برای کمک به قربانیان تجاوز آلمان و بر اساس اصول میثاق جامعه ملل دست به اسلحه بردیم. هر اقدامی که از لحاظ فنی مغایر با قوانین بینالمللی شناخته میشود تا زمانی که با رفتاری خلاف انسانیت همراه نشود، نمیتواند موجب از بین رفتن حسننیت کشورهای بیطرف باشد و در نتیجه تاثیر سویی هم بر ایالاتمتحده آمریکا یعنی بزرگترین کشور بیطرف نخواهد داشت. ما بر این باوریم که آنها میتوانند این موضوع را به نحو احسن به نفع خودمان تمام کنند و در این زمینه از خلاقیت چشمگیری هم برخوردارند». از دید او این اشغال نه تنها با ضرورتهای استراتژیک و مقتضیات جنگ سرنوشتسازی چون جنگ جهانی دوم قابل توجیه است بلکه به باور او حتی میتوان از آن به مثابه وظیفهای اخلاقی یاد کرد درحالی که هیچگاه حقانیت آن به اثبات نرسید.