محسن حاجیمیرزایی، وزیر پیشین آموزشوپرورش
در ماههای اخیر گزارشی درباره مسائل آموزشوپرورش ایران منتشر شد و صاحبنظران را به گفتوگو درباره آموزشوپرورش و ارزیابی دقیقتر از وضعیت دعوت کرد و در انتها نیز پیشنهادهایی ارائه کرد که میتواند مورد نقد و بررسی صاحبنظران فرهنگی قرار گیرد. همزمان با این گزارش انتشار نتایج امتحانات نهایی پایه دوازدهم و افت شدید معدل دانشآموزان به ویژه در برخی از دروس مهم، نگرانیهایی را در سطوح گوناگون جامعه برانگیخت. دادههای این گزارش در شبکههای اجتماعی به سرعت بازنشر و در انتها منجر به این شد که رئیسجمهور محترم وزیر آموزشوپرورش را مامور کرد که به نگرانیهای خانوادهها پاسخ بدهد.
آموزشوپرورش عمومی دارای ظرفیت بینظیری برای ساخت هویت و شخصیت کودکان و نوجوانان است و نقش تعیینکنندهای در ساخت آیندهای بهتر بر عهده دارد و تازهترین دیدگاههایی که درباره توسعه بیان شده بر اهمیت این ظرفیت و ارزش والای این فرصت تاکید کردهاند بنابراین شایسته است که گفتوگو درباره آموزشوپرورش به یک گفتوگوی عمومی منجر شود.
در این نوشته و در مقام همراهی با متولیان امر و مشارکت در تلاش برای بهبود وضعیت به این نکته میپردازم که تحول کیفی در آموزشوپرورش چگونه حاصل میشود؟ و در پاسخ به این سوال بر نقش راهبران تحول که گروه مدیریتی آموزشوپرورش هستند، تمرکز میکنم و درصدد بیان این نکته هستم که نقش راهبران تحول در هدایت و راهبری تحول چیست؟
براساس ارزیابی و دریافتی که در طول فعالیت در بخش آموزش به ویژه طی قریب به دو سال وزارت در آموزشوپرورش به آن رسیدم و به تدریج با اتکا به اطلاعات، مشاهدات و گفتوگو با همکاران و صاحبنظران تعلیم و تربیت قطعیتر شد، تلاش میکنم که به این پرسش مهم پاسخ دهم. اگر کل نظام تعلیم و تربیت را به حرکت یک قطار بر ریل مشخصی تشبیه کنیم. زمانی که وزیر موفق به کسب رای اعتماد مجلس شورای اسلامی میشود و قدم به وزارتخانه میگذارد در اصل سوار این قطار میشود و لکوموتیوران این قطار درحال حرکت در ریل موجود میشود. عوامل گوناگون بر پایه فرآیندها و رویههای تعیین شده درحال ایفای نقش خود هستند. با استقرار لکوموتیوران (وزیر) در لکوموتیو سروصداهایی از درون قطار و در بین ارائهکنندگان خدمات و دریافتکنندگان آن شنیده میشود. سرنشینان نسبت به برخی امور از قبیل ایمنی، آرامش، کیفیت خدمات، نظافت، راحتی، سردی و گرمی واگنها و… اعتراض دارند و ارائهکنندگان خدمات نیز از موقعیت خود ناراضی هستند و حقوق بیشتر و امنیت شغلی بهتری را طلب میکنند و مطالبهگر وضعیت مناسبتر شغلی هستند. عدهای در بیرون قطار در جستوجوی شغل هستند و توقع دارند که به ارائهکنندگان خدمت در قطار افزوده شوند و جمعی از مسافرانی که باید سوار قطار میشدند و موفق به حضور در قطار نشدهاند در انتظار سوار شدن بر این قطار هستند. از لکوموتیوران انتظار میرود که راهی برای سوار کردن کسانی که سوار نشدند، پیدا کند، رضایت سرنشینان و ارائهکنندگان خدمت را فراهم کند و هر از چندی، جمع دیگری از جویندگان شغل که بیرون از قطار به انتظار استخدام نشستهاند را جذب کند، آموزش دهد و به کار بگیرد. این قطار برای حرکت در مسیر تعیین شده، نیازمند سوخت کافی و به موقع است و باید ضمن تعامل با ارائهکنندگان سوخت، سوخت مورد نیاز را در زمان مناسب آن دریافت کند.
هر یک از این دغدغهها بزرگ و تعیینکننده هستند و بخش مهمی از توجه لکوموتیوران و گروه همکارش را به خود اختصاص میدهد. در مقاطعی نیز سخنانی در قطار پیرامون لزوم تغییر ریل بیان شده و به دنبال آن تغییراتی هم انجام شده است که بهرغم مشکلات فراوان و آشفتگیهای بسیار که برای سرنشینان و متولیان راهبری قطار ایجاد کرده به تحول مورد انتظار منجر نشده است.
اکنون سوال اصلی این است که با بهرهگیری از استعاره لکوموتیو و لکوموتیوران، ارزیابی ما از نقش راهبران تحول در آموزشوپرورش چیست؟ از میان تنوع مطالباتی که توجه راهبران را طلب میکند به کدام انتظار پاسخ دادهاند؟ آیا راهبران تحول توانستهاند، شناخت درستی از محتوای نقش تحولی خود داشته و گامهای درستی در مسیر تحول بردارند؟
لکوموتیورانهایی که در دهههای گذشته به هدایت و راهبری این قطار پرداختهاند درباره این سطح از نیازها و توقعات و انتظارات، گامهایی برداشتهاند و رضایت نسبی سطوح گوناگون دریافتکننده و ارائهکننده خدمت را به دست آوردهاند. گزارش اقداماتی که انجام دادهاند معمولاً در گزارشهای سالانه یا پایان دوره مسئولیت به خوبی منعکس شده است. جامعه فرهنگیان کشور نیز از هر یک از وزرا ارزیابی متفاوتی درباره کیفیت ایفای این نقشهای مهم دارند.
اما درباره این قطار موضوعات و مسائل دیگری هم هست که باید مورد توجه لکوموتیوران و گروه همکارش بهویژه با تمرکز بر نقش راهبری تحول قرار بگیرد. موضوعاتی از قبیل اینکه مقصد این قطار کجاست؟ تا چه حد این مقصد به درستی تعیین شده است؟ تحقق این مقصد با چه دستاوردهایی همراه است؟ چه مشکلی را حل میکند و به چه نیازهایی پاسخ میدهد؟ مسیر تعیین شده برای نیل به مقصد تا چه حد معتبر است؟ آیا این قطار در مسیر درست و به سمت مقصد معین شده درحال حرکت است؟ ارزیابی موقعیت کنونی و روند حرکت در دهههای گذشته چیست؟ آیا این قطار توانسته است، مسافرین خود را به مقصد درست برساند؟ چه حقایق و شواهدی رسیدن به مقصد را نشان میدهد؟ چه کسی تضمین میکند که این قطار در مسیر درست و به سوی مقصد درست درحال حرکت است؟
ارزیابیها و مشاهدات من حاکی است که بهرغم اهمیت راهبردی مقصد و مسیر، اینگونه دغدغهها سهم کمتری در سبد توجهات لکوموتیورانها و گروههای همکارانشان (راهبران تحول) داشته است. اگر هیچ دلیلی بر این مدعای بسیار بزرگ جز این نباشد که امروز مهمترین مجهولات و کاستیهای نظام تعلیم و تربیت مربوط به مقصد و مسیر است و بخش مهمی از اسناد تحولی ناظر به همین دغدغه است به باور من کافی است تا بدانیم که نقش راهبری تحول در آموزشوپرورش با کاستیهای راهبردی فراوانی روبهرو بوده و پاسخگویی به مطالبات عاجل در عمل، ذهن، تدبیر و برنامههای مدیران را از توجه عمیق به این دغدغهها باز داشته است.
تجربه کوتاه من در آموزشوپروش این حقیقت را آشکار کرد که ارزیابی دقیقی از مقصد و مسیر وجود ندارد و سازوکاری برای کسب آگاهی و اطمینان درباره صحت مقصد و مسیر و کسب اطمینان از تحقق آن تعریف نشده است. ارزیابی منظم و مستمری از میزان تحقق اهداف غایی و کیفی نظام تعلیم و تربیت انجام نمیشود و برای آگاهی از میزان تحقق اهداف دورههای تحصیلی منحصراً به آزمون نهایی پایه ششم دبیرستان بسنده شده است و یافتههای حاصل از این امتحانات سراسری و یکسان نیز منحصراً به مرتب و مقایسه کردن نمرات دانشآموزان در هر درس با استانهای دیگر و سالهای قبل محدود شده و حتی بر پایه این اطلاعات بسیار جزئی و کم اثر نیز سیاست مداخلهای موثر در بهبود کیفی وضع نشده است.
آزمونهای بینالمللی تیمز و پرلز و پیزا نیز که هر چهار یا پنج سال در سطح پایههای چهارم و هشتم انجام میشود و میتواند تا حدودی بیش از اطلاعات داخلی ما از کیفیت یادگیری دانشآموزان و تحقق اهداف دورههای تحصیلی خبر بدهد و طی ۲۵ سالی که ایران به این آزمونها پیوسته و همواره نمرهای کمتر از متوسط کشورهای شرکتکننده داشته نیز کمتر موضوع سیاستگذاری، برنامهریزی و اجرای طرحهای مداخله مفید قرار گرفته است.
فقدان شناخت روشن از تحول و چگونگی پیگیری و تحقق آن، تمرکز بر موضوعات جنبی و غفلت از دغدغههای اصلی سردرگمیهایی را سبب شده است. به عنوان نمونه اگر معلم را مهمترین رکن تحول بدانیم، سوال اساسی این است که آیا طی دهههای گذشته روشها و شیوههای جذب، آموزش و به کارگیری معلمان به افزایش معلمان با صلاحیتتر، انگیزهمندتر و تواناتر منجر شده یا روند کیفی و انگیزشی جذب و به کارگیری معلمان نزولی بوده است؟ بررسی سریع و مبتنی بر اطلاعات دقیق و کاملاً آشکار، حکایت از تعارضهای شدید سیاستی در این مقوله بسیار مهم است. از یک سو به اتکای سند تحول بنیادی، دانشگاه فرهنگیان تاسیس میشود تا زمینهساز جذب و تربیت بهترین معلمان باشد و از سوی دیگر قریب به ۴۸ درصد از معلمانی که طی ۱۰ سال اخیر جذب شدهاند از مسیر دیگری غیر از مسیر دانشگاه فرهنگیان جذب شده و به دلیل پاسخگویی به تعهداتی که مجلس ایجاد کرده است، ناگزیر از جذب افرادی با سنین بالا و رشتههای تحصیلی غیرمرتبط و عدم اطمینان از صلاحیتهای حرفهای آنان شدهاند. قرار داشتن این دو سیاست در کنار یکدیگر نتیجه آشفتگی در سیاستگذاری و درک ناقص از مفهوم تحول و اقتضائات بنیادی آن است و نقش مدیران، بازی کردن در این زمین بازی معیوب و نادرستی است که گشوده شده و تلاش موثری برای اصلاح این تعارض سیاستی به عمل نیامده یا مقرون به نتیجه نشده است. وجه دیگر کاستی در ایفای نقش راهبری تحول به برنامه درسی مربوط میشود. برنامه درسی در آموزشوپرورش مبنای همه تحولات است. بر مبنای برنامه درسی است که محتوای آموزشی تعیین میشود؟ صلاحیتهای معلمان تعیین و احراز میشود، محتوای آموزش معلمان مشخص میشود، تعیین شاخصهای نیل به مقصود میسر و حصول اطمینان از تحقق آن ممکن میشود.
مهمترین سوالاتی که در برنامه درسی باید با پاسخهای دقیق و معتبر همراه باشد این است قرار است، دانشآموزان ما در پایان دوره آموزش عمومی چه شایستگیهایی را کسب کرده باشند؟ چرا باید این شایستگیها را کسب کنند؟ و چگونه میتوانیم مطمئن شویم که این شایستگیها کسب شده است؟
بدون تردید یکی از محورهای مهم در اسناد تحولی، پاسخ به این سوالات بوده است. مرور اسناد تحولی و به طور خاص آخرین آن سند تحول بنیادین آموزشوپرورش هر چند سعی کرده است که شایستگیهای بسیاری را برای دانشآموزان در پایان دوره آموزش عمومی مورد تصریح قرار دهد اما نتوانسته است درباره چرایی این شایستگی نسبت آن با نیازهای پایه و اساسی زیستن، استمرار یادگیری و ایفای نقش فعال و موثر در زندگی اجتماعی تبیین دقیقی ارائه کند. همچنین نتوانسته به روشنی بیان کند که چگونه این شایستگیها محقق میشود و چگونه میتوان از تحقق آن اطمینان حاصل کرد؟
وجه دیگر راهبری تحول، مستلزم توجه به پیوند نظام آموزشوپرورش با سایر نظامهاست. این نظام همانند سایر نظامها در یک همکاری و پیوند مشترک و معماری شده تحقق اهداف ملی را پیگیری میکنند. تعاملات و تبادلات میان این نظامها بسیار اهمیت دارد. اینکه مناسبات میان این نظامها چگونه است و مفصلبندی آن چیست؟ و چگونه حرکت مستقل هر یک از این نظامها، یکپارچگی و انسجام کلی را ایجاد و به تحقق اهداف کل کمک میکند؟ از مهمترین مسئولیتهای راهبران تحول است که متاسفانه دغدغههای بزرگ و جاری آموزشوپرورش مانع از توجه شایسته و درخور به این جنبه بسیار مهم نقش راهبری تحول شده است. این بحث را بعدا با معرفی مهمترین نقشهای راهبران تحول پی میگیریم.