رنگ‌زمینه

صفحه اصلی > فرهنگ : ما آخرین نسل ملی‌گرا هستیم؟

ما آخرین نسل ملی‌گرا هستیم؟

ایران‌ستیزان در تمام اصناف، باید از گردونه فرهنگی و اداری کشور بیرون انداخته شوند
به قلم؛ جواد رنجبردرخشیلر؛ شاهنامه‌پژوه

سایه جنگ از خود جنگ جانکاه‌تر است. این روزها سایه جنگ بر سر ایران افتاده است. جنگ واقعیتی تاریخی و ناگزیر است. تا جایی که ممکن است باید دورش کرد. اگر دور نشد، چاره‌ای جز جنگیدن با تمام توان نیست. این روزها تلخ‌تر از احتمال جنگ، تزلزل برخی افراد است که از آن می‌توان به «خیانت پیش‌دستانه» تعبیر کرد. پیش از آغاز جنگ پرچم خیانت را بالا بردن، نه عقلانی است نه سیاستمدارانه، نه ایران‌دوستانه و نه آزادی‌خواهانه. احتمالاً برای آنان «بودن یا نبودن ایران» بی‌اهمیت شده است.
بودن ایران مهم‌ترین موضوع است و به هر قیمتی، به نام یا ننگ، ایران باید بماند. نبودن ایران فدا شدن تاریخی دیرپا و فرهنگی پربهاست و عقل سلیم حکم می‌کند که تاریخ و فرهنگ را یکجا خرج مسائل سیاسی روزمره نکنیم.
تجربه تاریخی ما در برابر تهاجم‌های خارجی خاطرجمعی‌ای می‌آورد که هم امیدبخش است و هم ممکن است رهزن باشد. امیدبخش است چون در برابر چهار تهاجم بزرگ یعنی حملات اسکندر، عرب، مغول و متفقین و تهاجم‌های کوچک سربلندیم. با همه خسارت‌ها، مانده‌ایم و هنوز به زبان پارسی شاهنامه می‌خوانیم. رهزن است چون صرفاً نمی‌توان به اتکای تاریخ رفتار امروز را رقم زد. امروز باید در تداوم این تجربه‌های درخشان کمی تردید کنیم. احتیاط شرط عقل است. نظام بین‌المللی فعلی پیچیده‌تر از هر زمانی است و شبکه‌های اجتماعی و تحول نگرش‌ها در نسل‌های جدید، فضای سیاسی داخلی را تغییر داده است. تا چند دهه پیش، ایران واقعیتی بدیهی و انکارناپذیر بود. به همین دلیل هرگز در ایران، ملی‌گرایی از نوع ناسیونالیسم غربی شکل نگرفت. مثلا در مشروطه، ایرانی بودن آنچنان آشکار بود که کسی آن را موضوع کنش سیاسی نکرد. در نظام بین‌المللی کنونی و نیز در شرایط فعلی داخلی پس از انقلاب، ضروری است تحولی در مبانی بدیهی‌‌انگاری ایران صورت پذیرد و ملی‌گرایی ایرانی به ‌عنوان ضرورتی تاریخی به صورتی منسجم و کارآمد صورت‌‌بندی شود. این تحول اندیشه‌ای، مهم‌تر از تغییر دکترین دفاعی است که این روزها عده‌ای دانسته و ندانسته درباره آن سخن می‌گویند.
منظور از تحول اندیشه ملی تغییری در مناسبات با مهاجمان است. ایران قرن‌ها با مدارا و فرهنگ و صلح پایدار مانده است. بحران‌های فعلی بزرگ‌تر از بحران‌های تاریخی نیست اما پیچیده‌تر است. در یک دهه گذشته خائنان با نام و چهره خود در تلویزیون‌های ماهواره‌ای حاضر شده‌اند و از نابودی ایران آشکارا یا به اشاره سخن گفته‌اند. ما در طول تاریخ هرگز خود را در برابر دشمن نباخته‌ایم و همیشه سربلند مانده‌ایم. این بار مرز روشنی میان دوست و دشمن نیست و واقعاً برخی نمی‌دانند، اولویت چیست و دشمن اصلی کدام است. گویی تمام خرابی‌های دهه‌های گذشته یکجا بر سر ما آوار شده است. البته ناامید نباید شد. این بحران‌ها هم می‌گذرد و در نهایت ایرانی جدیدتر رخ خواهد نمود اما بر مبنای «احتیاط شرط عقل است» ضمن حفظ مدارا و صلح و فرهنگ باید تحولات بین‌المللی و نگرش‌های نسل‌های جدید را نیز در نظر گرفت و سه گام جدی را پیمود. نخست تقویت بنیه نظامی، دوم مجازات شدید ایران‌ستیزان و سوم تقویت وحدت ملی.

نیروی نظامی قوام ملت است. به قول ماکیاولی بزرگ، قانون‌های خوب با سلاح‌های خوب تضمین می‌شود. بدون سلاح‌های قوی نمی‌توان موجودیت ملی را به‌ویژه در ژئوپولتیک غرب آسیا حفظ کرد. گام دوم کم از گام نخست نیست. پیاده‌نظام حقیر اسرائیل ه چند معدود، اما به هر حال زیر سایه قوم‌گرایی و … در خیابان‌های ایران رژه می‌رود. هر توهینی به ایران و مولفه‌های فرهنگی شاخص آن تیری است از جانب دشمن که هر چند ممکن است به هدف ننشیند، اما دست‌کم به ترس و تردید مردم منجر خواهد شد. فرهنگ ایرانی صرفاً معنویت یا تفنن و تزیین نیست. نمی‌توان فرهنگ را فرو نهاد و انتظار داشت امنیت و اقتصاد و جامعه به‌سامان بماند. فرهنگ در ایران به امنیت و سیاست پیوندی محکم خورده است. سرشت ما فرهنگی است و وقتی با آن می‌ستیزند دست در پنجه امنیت ما انداخته‌اند. بی‌تعارف، ایران‌ستیزان، در تمام اصناف آن، باید از گردونه فرهنگی و اداری کشور بیرون انداخته شوند. عجیب است که ایران‌ستیزی در ایران گناهی نیست. حتی در استخدام افراد توجهی به ایران‌ستیزی آنها نمی‌شود. به عبارت ساده‌تر، هر ماه بخشی از ثروت ملی به حساب کسانی واریز می‌شود که ایران را قبول ندارند و هر شب با رویای فروپاشی ایران به خواب می‌روند و روز از هر تلاشی برای تحقق رویای شب دریغ نمی‌کنند. این افراد که به اطلاعات هم دسترسی دارند بعید نیست در مقطعی خاص و بحرانی همچون مستر زینگر رمان سووشون در چشم به هم زدنی تبدیل به سرجنت زینگر بشوند. نظامی انگلیسی که ۱۷ سال در پوشش فروشنده چرخ خیاطی در شیراز زندگی کرده بود و ناگهان وقت جنگ «یک شبه لباس افسری پوشیده، یراق و ستاره زده…» تلخی ماجرا زمانی بیشتر می‌شود که در نظر بگیریم زینگر رمان سووشون به هر حال انگلیسی بود. اگر ایرانی بود خیانتش آزاردهنده تر و خفت‌بارتر بود.
یکی از پوشش‌های «مستر زینگر» ها امت‌گرایی است. گفتنی است که ایران‌دوستی با امت‌گرایی اسلامی، برخلاف سطحی‌نگری‌های رایج، نسبت تضاد و تباین ندارد. کسانی که ملت و امت را در برابر هم قرار می‌دهند درکی عمیق از هیچ کدام ندارند. دشمنان ملت ایران و امت اسلام فرصت خوبی از بدفهمی رابطه امت و ملت به دست آورده‌اند. ملت امری است معطوف به منافع عینی و امت عرصه همکاری‌های منطقه‌ای را فراهم می‌آورد. امت نیز معطوف به منفعت عینی است، با رویه‌ای معنوی و مذهبی، در گستره‌ای بزرگ‌تر، یعنی نظام بین‌المللی. وحدت ملی مقدم وحدت امتی است. وحدت ملی در شرایط کنونی جهان نیاز به تقویت و ارتقا دارد. مجازات و تحدید ایران‌ستیزان گامی از آن و تغییر رفتار حکومت در آزادی‌های اجتماعی و مبارزه با فساد و تبعیض گامی دیگر.
همه این مقدمات به این پرسش مهم می‌رسد: آیا ملی‌گرایی زمانش سر آمده و ما آب در هاون می کوبیم؟ آیا همچنان که ایران در برابر صدام بعثی متحد شد در برابر اسرائیل یهودی نیز متحد خواهد شد؟ عده‌ای آشکارا از دشمن حمایت می‌کنند. زبان‌ها آشفته و فکرها پریشان است. اگر به ظاهر بسنده کنیم کار ملی‌گرایی و ایران‌دوستی تمام است. ولی اگر کمی از ظاهر بگذریم و به عمق نزدیک‌تر شویم چهره‌ای متفاوت خواهیم دید. خائنان همیشه بوده‌اند. آسیب‌ها زده‌اند، اما در نهایت، مفتضحانه حذف شده‌اند. سرنوشت پیشه‌وری بهترین مثال برای آخر و عاقبت خائنان است. گویا تقدیر ما زیستن در کنار خائنان است و شاید همین خائنان چون میکروب‌هایی ضعیف شده، خود عامل زنده نگه داشتن خوی و خصلت ایران‌خواهی ما شده باشند. ایران واقعیتی است که خود را بر هر نظریه‌ای تحمیل می‌کند. نمی‌توان در پایتخت ایران نشست و ایران‌ستیزی کرد. نتیجه سخت مصیبت‌‌تر خواهد شد. در ایران هیچ برنامه توسعه یا حتی اداره عادی امور، در سطحی قابل قبول، بی‌مبنای پخته و سفته ایران‌دوستی به نتیجه نخواهد رسید. تا جهان بر این مدار می‌چرخد ایران را ایران‌دوستان فرهیخته و متخصص می‌توانند بسازند. همراهی با «واقعیت ایران» به رشد و رفاه می‌انجامد و در افتادن با آن به شکست و پریشانی و ویرانی. هر چه از میزان ایران‌دوستی ما کم شود به طور مستقیم از سطح توسعه و رفاه ما کاسته خواهد شد و حتی گذران عادی امور نیز دچار مشکل خواهد شد. ما آخرین نسل ملی‌گرایی در ایران نیستیم، چون ما آخرین نسلی نیستیم که آبادانی و آزادی و اعتبار جهانی ایران برایشان مهم است. تا زمانی که انسان با عقل زندگی می‌کند، رفاه و توسعه مهم است، فرهنگ اهمیت دارد و صلح‌فهمی و صلح‌طلبی دغدغه بشر است، ایران‌دوستی باقی خواهد ماند. ما آخرین نسل ملی‌گرایی ایرانی نیستیم، چون ملی‌گرایی ایرانی از طبیعت زندگی انسان برخاسته است. نه ایدئولوژیک است، نه سابقه‌ای نکوهیده دارد و نه با آرزوها و دغدغه‌های جهانیان در تعارض است.

sazandegi

پست های مرتبط

جهانگشای ایرانی

درباره “نادرشاه افشار” نادرشاه افشار کار خود را به عنوان یک جنگاور…

۳۰ آبان ۱۴۰۳

قهرکرده‌ها بازگردند

درخواست وزیر ارشاد از سینماگران جشنواره فیلم فجر امسال قرار است، جایی…

استعفا در اوج

“احسان محمدحسنی” از اوج رفت احسان محمدحسنی با اعلام استعفای خود از…

دیدگاهتان را بنویسید