امیرعباس نخعی، دبییرگروه جهان
پاداش شکست
حسرت جام آسیا برای ایران نزدیک به نیم قرن شد. این دوره هم به توسعه در قطر باختیم، نه به فوتبال قطر، به توسعه به سرمایهگذاری به کشوری که درهای خود را به روی سرمایهگذاران خارجی و تمام دنیا باز کرده و همچون سایر کشورهای عربی ساحل جنوبی خلیجفارس چهارنعل توسعه متوازن و نه سرطانی تنها در یک عرصه را طی میکند. اینکه به قطر باختیم یک سوی ماجراست، اینکه چه درسهایی از این باخت گرفتیم سوی دیگر ماجرا. آنطور که به نظر میرسد ما از این باخت هیچ درسی نگرفتهایم. داریم تیم را برای جامجهانی با همان شرایط آماده میکنیم. تیمی بر پایه بازی با غیرت و تعصب و سرمایهگذاری روی بخت و اقبال.
فرهنگ استعفا که به هر دلیل در قاموس مسئولان ما نمیگنجد. از مسئولان تیم ملی فوتبال و فدراسیون گرفته تا مسئولان دولتی و حکومتی. از همینرو، چون همه با هم در هیچ زمینهای پیروزی درخشانی به دست نمیآورند بنابراین همه همدیگر را به درستی درک میکنند. وقتی پلاسکو سوخت کسی سخنی به میان نیاورد، چون پای مسئولان دولتی وسط بود و کسی باید مسئولیت آن را به عهده میگرفت اما وقتی بیمارستان خصوصی گاندی آتش گرفت همه دنبال مقصر هستند. ما عادت داریم به بازندگان و شکستخوردگان پاداش بدهیم؛ به شرط آنکه «از ما» باشند.
امیر قلعهنویی پس از باخت در مقابل قطر بدون آنکه جرأت کند از جوانان تیم بازی بگیرد و آنان را به میدان بیاورد با شعار جوانگرایی در تیم ملی با پیرترین تیم جام ملتهای آسیا یک بار دیگر در سمت خود ابقا شد. البته این ایراد از امیر قلعهنویی نیست بلکه از سیستم سیاسی نادرست و نهادهای نظارتی است که کسی نمیپرسد چگونه پیرترین تیم جام ملتهای آسیا به بهانه و با شعار جوانگرایی مربی خود را حفظ کرده است.
زمانی تیمهای کشورهای عربی را تمسخر میکردیم که با یک شکست مربیان خود را تغییر میدهند، امروز میفهمیم که راه درست را آنها طی کردهاند چراکه وقتی یک مربی خارجی را مسئول هدایت تیم میکنند از او انتظار نتیجه مناسب، کیفیت و بهرهوری دارند و مالیات و پول مردم را به ثمن بخس به دیگران نمیبخشند. هر مربی و هر کسی که در فدراسیون فوتبال نشسته در قبال عملکرد تیم ملی باید پاسخگو باشد. چرا ایران نزدیک به نیمقرن است با شعار خودکفایی و تکیه بر داخل نمیتواند نتیجه مناسب بگیرد؟ چرا تیمهای پایه ما به مسابقات خارجی نمیروند و جوانان ما با همتایان خود در سایر کشورها رقابت نمیکنند تا آن را تجربه کنند و بیاموزند؟
لژیونرهای ما با اتکا به توانمندیهای فردی وارد باشگاههای حرفهای در اروپا میشوند و بعضاً تیم ملی ایران با نامهای بزرگی شکل میگیرد که چون از پایه نتوانستهاند، تجربه بازیهای سخت را داشته باشند و مربی و هدایتگر مناسب بر پایه علم فوتبال هم نداشتهاند بنابراین تنها با هیجان و غیرت اگر شانس یار باشد، نتیجه را تغییر میدهند و آنجا که بخت و اقبال در را به روی تیم ببندد دیگر راهی برای پیروزی ندارند.
متاسفانه این روند نه تنها در عرصه فوتبال که در تمامی عرصهها در جریان است. تمام خودیها اشتباهاتشان نادیده گرفته میشود، شعارهایشان به فراموشی سپرده میشود و نهادهای نظارتی هم تنها ملاک عملکردشان خودی و غیرخودی بودن است نه توانمندی و شایستهسالاری.
در چنین فضایی است که مربی تیم ملی حسرت ۴۸ ساله را در دل مردم میگذارد و پاداش او هم صرفاً به دلیل خودی بودن ابقا در تیم ملی است. او هم حتماً دلایل خود را دارد. تیم ملی چه امکاناتی داشته است؟ کدام بازی خوب با تیمهای سطح اول دنیا برایشان تدارک شده است؟ کدام اردوی مناسب را در کمپهای بزرگ دنیا گذراندهاند؟ کدام بازیکن گرانقیمت خارجی در طول لیگهای ایران به این کشور آمده تا تجربیات جهانی را به تیمها و بازیکنان ایران منتقل کند؟ بارها گفته شده شرایط تحریم تاثیرش نه تنها بر اقتصاد روزمره مردم که در تمام زمینهها دیده میشود و ردپای آن را میتوان در جایجای کشور حتی فوتبال دید. بارها گفته شده بدون ارتباط مناسب با کشورهای دنیا به ویژه کشورهای توسعهیافته و صاحب علم و توانمندیهای روز نمیتوان در عرصه مختلف به موفقیت دست یافت و شعار «ما میتوانیم» به معنای قطع ارتباط با دنیا نیست و ارتباط با دنیا و همگام شدن با سیستم جهانی به معنای «ما نمیتوانیم نیست» اما تا توجهی به این واقعیتها نشود، نتیجه همینی میشود که شد. حسرت آینده!