درباره سریال در انتهای شب
سریال «در انتهای شب» به پایان رسید. مجموعهای که برای اولین با کمترین حشو و زوائد به زندگی زناشویی یک زوج میپرداخت و بسیاری از مشکلات زوجهای جوان را همانطور که هست به تصویر کشید. همین عامل هم باعث استقبال بخشی از تماشاگران شبکه خانگی از این مجموعه شد. هرچند این سریال در میان تماشاگران عامی که به تماشای «پوست شیر» و «همگناه» نشستند به اندازه این مجموعهها مقبولیت پیدا نکرد و همهگیر نشد اما توانست نگاه تماشاگران الیت و طبقه متوسط به بالا و بهخصوص مخاطبان روشنفکر را به خوبی به خود جلب کند. چراکه این مجموعه درباره زوج اهل هنری بود که با زنان و مردانی که به سختی برای معاش خانوادهشان کار میکنند و مشکلات زیادی برای گذران زندگی دارند، ارتباطی نداشت.
مخاطب این مجموعه نیمی از طبقه متوسط بودند که از خانه و زندگی معمولی و حتی رو به بالایی برخوردارند و برای پیدا کردن لقمه نانی برای سیر کردن شکم فرزندانشان خود را به سختی نمیاندازند. با اینکه در ابتدای سریال اینطور قصه تعریف میشود که این خانواده به دلیل مشکلات اقتصادی از تهران به حاشیه شهر مهاجرت کردند تا در آنجا خانه بخرند و از پرداخت اجارهخانه خلاص شوند اما شکل و شمایل زندگی، خانه، وسایلش و حتی اسباببازیهای فرزندشان چنین تصویری به مخاطب القا نمیکند. این دو آنقدر زندگی پروپیمان با تمامی وسایل و خانه دو اتاق خوابه و خودرو و … دارند که نشانی از اینکه با مرارت زندگی را ادامه میدهند، ندارند. حتی وقتی برای پدر خانواده تولد میگیرند هم این جشن چیزی کم و کسر ندارد و آنقدر جمعوجور و محدود نیست که بتوان آن را در اندازه یک خانواده که دچار مشکل معیشتی هستند به حساب آورد.
از سوی دیگر در همان قسمت اول قصه طوری پیش میرود که زن و مرد در یک لحظه به این نتیجه میرسند که باید از هم جدا شوند. چراکه زن دیگر کم آورده و توان ادامه دادن ندارد. این درحالی است که در یکی دو سکانس قبل زن با خوشحالی کیک بزرگی را که سفارش داده با خود از محل کار به خانه میبرد، درحالی که در خودرواش موسیقی شاد گوش میکند و ما در او هیچ نشانی از اینکه به آخر خط رسیده، نمیبینیم. اما همسرش گم میشود و نمیتواند به جشن تولدش بیاید آن هم در قالب داستانی که تبدیل به کمدی ناخواسته و غیرقابل باوری میشود که هیچ جوره به قصه این زوج نمیچسبد. در ادامه وقتی زن میخواهد آسیاب دستی قهوه را که دستهاش گیر کرده، درست کند و با واکنش تند همسرش روبهرو میشود که او فقط درحال صرفهجویی است و میخواهد برای همه مادری کند و زن در اینجا به طور ناگهانی به این نتیجه میرسد که دیگر نمیتواند این زندگی را تحمل کند و باید برای طلاق اقدام کنند. طلاقی که یک قسمت از سریال را به خود اختصاص میدهد و برخی از لحظاتش مثل درد و دل کردن دو زن در آبدارخانه دفتر ازدواج و طلاق یا دفتردار و بردارش جزو بهترین بخشهای «در انتهای شب» به حساب میآید.
نکته مهم در این مجموعه این است که نویسندگان و کارگردان از ابتدای این سریال به مشکلات زناشویی این زوج در لحظات مختلف اشاره کرده و یکی از دلایل جدایی عاطفی و بعد طلاق این دو را این مشکل میدانند و در ادامه خط داستانی خود، این ایده را به مرور و با وسواس و حساسیت بالا نسبت به خطوط قرمز گسترش میدهند. هرچند در این مسیر گاهی اینطور قصه پیش میرود که سنگینی داستان به سمت یکی از این زوج میرود- مانند اتفاقاتی که در قسمت سوم در مواجهه با دوست مرد پیش میآید و ماهی به شوهرش بهنام میگوید که از روی عمد به او چاقو زده و در جروبحثی که شکل میگیرد، شوهر به زن میگوید که هیچ یک از آنها بیمار نیست غیر از او- اما روی هم رفته نویسنده و کارگردان تلاش میکنند، نگاه متعادلی به زن و مرد داستان خود داشته باشند و هیچ یک از آنها را مقصر کامل ندانند.
اما برگ برنده این مجموعه بیش از آنکه داستان و قصهاش و روابط این زوج باشد، بازیگران آن هستند که به خوبی و حتی بیش از آنچه در قصه برایشان تعریف شده، توانستند شخصیتهای را ساخته و پرداخته کنند. البته عواملی مانند دیالوگهای پینگپونگی کوتاه و دکوپاژهای کارگردان هم تا حدی به این دو بازیگر کمک کرده اما وقتی لحظاتی مانند گریههای ماهی در محضر هنگامی که خطبه عقد درحال جاری شدن است یا آخرین دیالوگهای این دو قبل از طلاق روبهروی پنجره آبدارخانه دفتر ازدواج و طلاق با آن شعاع نوری و … را به خاطر بیاورید، متوجه خواهید شد که این دو بازیگر نقش زیادی در شکل دادن شخصیتها و پیشبرد قصه داشتند که البته نمیتوان از کارگردانی درست آیدا پناهنده هم در تمامی این لحظات غافل شد.
او که یکی از معدود زنان کارگردانی است که در شبکه خانگی دست به ساخت سریال زده، پیش از این در فیلمهایش ازجمله «تیتی»، «اسرافیل» و «ناهید» نشان داده که میتواند از بازیگرانش به خوبی بازی بگیرد و آنها را درست هدایت کند. در این مجموعه هم این توانایی خود را دوباره به رخ کشید. او تلاش کرد که به همراه همسرش ارسلان امیری، فیلمنامهای درباره یکی از مهمترین مشکلات زوجهای جوان بنویسد و این مشکل را طوری به تصویر بکشد که تعارضی با خطوط قرمز حاکم بر جامعه ما نداشته باشد. این مجموعه از بسیاری از سریالهایی که در این سالها در شبکه خانگی ساخته شده، کمتر مورد انتقاد منتقدان ارزشی قرار گرفت. چراکه آنها هم بر این مساله اذعان داشتند که این سریال درصدد است تا تصویری واقعی و ملموس بدون نیش و کنایه از وضعیت زندگی زوجهای جوان به تصویر کشد و خانوادهای معمولی را نشان تماشاگران خود دهد که بسیار آشناست و قرابت زیادی با زندگی آنها دارد. اگر سکانسی مانند حضور بهنام در آسایشگاه در کنار مادرش هم نبود، «در انتهای شب» یکی از بیحاشیهترین مجموعههای شبکه خانگی میبود که قصهاش را راحت تعریف میکند و معلوم است برای پرداخت درست به ایده و تم اصلی که مدنظر سازندگان است، حاضر نیست چیزی را قربانی کند یا کل مجموعه را به جنجال و حاشیه بکشاند.
از این همین حیث میتوان «در انتهای شب» را یکی از مجموعههای قابل قبول این سالهای شبکه خانگی دانست که به مدد کارگردانی خوب، انتخاب درست بازیگران و عوامل، سلیقه بالای سازندگانش، وسواسی که در تولید سریال داشتند که آن را میتوان از تیتراژ پایانی متفاوت هر قسمت هم فهمید و از همه مهمتر تعداد قسمتهای محدود و اصرار کارگردانانش بر مینیسریال بودن آن به این رتبه دست پیدا کرد.
هرچند این سریال هم مانند بسیاری از مجموعههای داخلی و خارجی، نقص و اشکالاتی دارد که هر مجموعهای به اشکال مختلف واجد این مشکلات است اما نقاط قوت و امتیازاتش بیشتر از آن است که بتوان این اشکالات را به آنها تعمیم داد و از آن به عنوان مجموعهای ناموفق یاد کرد. «در انتهای شب» حالا تبدیل به سریالی به یاد ماندنی شده که طرفدارانش به آن بسیار علاقهمند و منتقدانش با احترام از آن یاد میکنند.