سالگرد درگذشت “محمدعلی فروغی”
تنها تاسف محمدعلی فروغی، سیاستمدار ایرانی از مردن این بود که میخواست بداند کار انسان به کجا میرسد، دست آخر هم پس از سالها سیاستورزی و تاثیرگذاری در مقاطع مختلف تاریخی ایران در پنجمین روز آذر سال ۱۳۲۱ بر اثر بیماری قلبی از دنیا رفت و آخر کار جهان را ندید. سازندگی به همین مناسبت به جزئیاتی از زندگی و اقدامات یکی از مهمترین بازیگران عرصه سیاست ایران در جریان مشروطیت، انقراض قاجار و روی کار آمدن پهلوی پرداخته و اینکه در سیاست ایران چه تصویری از او باقی مانده است.
کودکی و جوانی
محمدعلی فروغی ادبیات فارسی را در محضر پدرش محمدحسین فروغی آموخت. پدر محمدعلی فروغی، محمدحسین ادیباصفهانی از مردان علم و ادب در دوران ناصرالدینشاه قاجار بود، تحت تاثیر میرزا ملکمخان قرار داشت و یک سال پس از ترور ناصرالدینشاه روزنامه تربیت، نخستین روزنامه غیردولتی ایران را در آن دوران تاسیس کرده بود. فروغی وقتی ۱۲ سال داشت، وارد دارالفنون شد و ابتدا در آنجا به درخواست پدرش به تحصیل پزشکی و داروسازی پرداخت اما بعد به فلسفه، ادبیات و تاریخ علاقهمند شد و رشتهاش را تغییر داد. با فلسفه اسلامی و غربی آشنایی داشت و با توجه به اینکه زبانهای فرانسه و انگليسی را هم میدانست، چندین زندگینامه از فلاسفه غرب را به فارسی ترجمه کرد. او جز سیاستمدار، ادیب و فیلسوف هم بود و کتاب مینوشت. سالها در روزنامه پدرش سردبیر، مترجم و نویسنده مقالات بود و بعدها هم در مدرسه علوم سیاسی مشیرالدوله، معلمی را آغاز کرد. چه در زمان قاجار یا بعد از آن، ارتباط نزدیکی با فراماسونها داشت به همین دلیل هم همواره با همین عینک قضاوت میشود و این اعتقاد وجود دارد که روح فراماسونری را به دوران پهلوی منتقل کرده است.
از قاجار تا پهلوی
او در طول عمر ۶۷ ساله خود ۱۵ بار در مسند وزير امور خارجه ایران قرار گرفت، ۳ بار به عنوان نخستوزیر انتخاب شد و بارها در مناصب مختلفی چون رياست مجلس شورای ملی، دارايی، جنگ، عدليه، اقتصاد ملی، سفارت، وزير دربار، رئيس جامعه ملل، رئيس مدرسه عالی حقوق و رئيس ديوان عالی كشور نشست. از دوران قاجار و جنبش مشروطه تا انقراض سلسله قاجار و روی كار آوردن رضا پهلوی تا زمان اشغال ایران توسط متفقین، کنارهگیری رضاشاه و به سلطنت رسیدن محمدرضا پهلوی در آسمان سیاسی ایران حضور داشت و زمستان سال ۱۳۲۰ پس از آنكه پيمان اتحاد سهجانبه میان ايران، روسيه و انگلستان را به تصويب مجلس رساند با سیاست خداحافظی کرد. به ذکاءالملک معروف بود؛ آخرین رئیس دولت دوران قاجاریه و در عین حال اولین و آخرین رئیسالوزرای رضاشاه و اولین نخستوزیر محمدرضا شاه.
راههایی که در پیش گرفت
مجید تفرشی، مورخ و سند پژوه، او را روشنفکر خردمندی معرفی کرده است که یک سهراهی پیش روی خود دارد؛ اول اینکه با حکومت معارضه داشته و اپوزیسیون باشد و زیر بار قبول مسئولیت در حکومتی که آن را سالم و صالح نمیداند، نرود. دوم؛ اینکه وارد حکومت شود تا وضع از آنچه هست بهتر شود یا لااقل بدتر نشود؛ براساس منافع ملی و تمامیت ارضی ایران؛ فارغ از اینکه حاکم چه کسی باشد. سومین مورد هم راهی است که معمولاً روشنفکران و تحصیلکردگان ایرانی انتخاب میکنند: بیاعتنایی و بیتفاوتی نسبت به حکومت؛ تلاش برای اینکه از طرق غیرسیاسی خدمت کنند و با عافیتطلبی و تنزهجویی از صحنه سیاسی خودشان را سالم نگه دارند. فروغی مورد اول و دوم را انجام داده و با جنبههای مثبت و منفی آن هم روبهرو شده است. تفرشی معتقد است: «در دوره رضاشاه چند ده نفر از فرهیختگان ایرانی را برای تحصیل به خارج فرستادند؛ بسیاری از آنها برمیگردند و چپ میشوند و ۵۳ نفر هسته مرکزی حزب توده را تشکیل میدهند. برخی از این افراد در دوران تحصیل جزو سرآمدان علمی ایران و بلکه دنیا بودند؛ اما وقتی وارد عرصه سیاست شدند، نتوانستند اثر مثبتی برای کشور داشته باشند و وقتی هم که از عرصه سیاسی کنار میروند و به تبعید فرستاده یا زندان میشوند از جهت علمی هم تباه میشوند. همچنین کسانی بودند که از حیث علمی مقام بالایی داشتند و به قدرت هم رسیدند اما از حیث شأن علمی و مقام آکادمیک و تاثیرگذاری فرهنگی تباه شدند». فروغی نخستین بار قبل از مشروطیت با تاسیس فراماسونری تحت عنوان «لژ بیداری ایران» وارد کنشگری سیاسی شده بود و در دوران استبداد صغیر نیز مخالف حاکمیت به شمار میرفت. همیشه تلاش میکرد به بدنه قدرت حاکم همچنین دولتهای خارجی نزدیک شود و شاید به همین دلیل همواره جو منفی علیه او وجود داشت و حتی دکتر محمد مصدق هم با او خصومت پیدا کرده بود.