رنگ‌زمینه

صفحه اصلی > جامعه : میهن‌دوستی نامشروط

میهن‌دوستی نامشروط

نشست مدرنیته و تجربه زوال عقل

نشست «مدرنیته و تجربه زوال نظم» به همت انجمن علمی دانشکدۀ فیزیک دانشگاه شریف یکشنبه، ۶ آبان‌ماه برگزار شد. در این نشست زانیار ابراهیمی، مترجم و پژوهش‌گر الهیات سیاسی به سخنرانی پرداخت.
زانیار ابراهیمی در ابتدای جلسه با توجه به اتفاقات اخیر، گفت: «امیدوارم سایۀ جنگ از سر این کشور همیشه دور باشد. صمیمانه به ۴ شهید اخیر ادای احترام می‌کنم. اولین اندیشمند سیاسی دوران مدرن ماکیاولی است. او می‌گوید: میهنم را از روحم بیشتر دوست دارم. کسانی که خواهان حملۀ خارجی به این کشور هستند، هیچ بویی از میهن‌دوستی و اندیشۀ سیاسی نبرده‌اند. دوست داشتن میهن نامشروط است. هیچ وقت ما نباید میهن خود را تنها بگذاریم؛ این اصلِ اندیشۀ سیاسیِ جدید است». او در ادامه گفت: «عنوان بحث من «مدرنیته و تجربه زوالِ نظم» است. سال‌ها روی علوم سیاسی و الهیات سیاسی کار کرده‌ام. سؤالی که در این سال‌ها ذهنم را درگیر کرده این است که مدرنیته چرا در غرب اتفاق افتاد، ولی در شرق نه؟ به زبان فنی‌تر باید گفت که شرایط امتناع چه بود؟ کتاب «مشروعیت عصر مدرن» و سایر کتاب‌هایی که ترجمه کرده‌ام و تمام استدلال‌های دور و دراز الهیات مسیحی و یهودی، همه به این سؤال باز می‌گردد که چه شد ما در این موقعیت هستیم و چرا جلو نمی‌رویم؟ «مشروعیت عصر مدرن» مهم‌ترین متنی است که به ما نشان می‌دهد غرب چگونه در این موقعیت قرار گرفت. همه‌ چیز به مفهوم «زوالِ نظم» بازمی‌گردد. «نظم» مفهوم فوق‌العاده مهمی در این کتاب است. فکر می‌کنم یکی از دلایل این‌که ما جلو نرفته‌ایم این است که «نظم» در سنت شرقی- اسلامیِ ما زائل نمی‌شود. یک‌جایی کلِ نظمِ واقعیت در غرب از بین می‌رود. سوژه حاصل یک نوع تنهایی‌ای است که انگار دیگر هیچ ریسمانی در دست ندارد؛ نه خدا، نه طبیعت، نه عقل و نه هیچ چیز دیگری. بنابراین سوژه مجبور است ساختمانی را روی شالوده‌ای بنا کند. در مسیحیت وقتی مسیح می‌میرد و روی صلیب جان می‌دهد، خدایِ پدر، مسیح را تنها گذاشته‌است. مسیحی که آمده است ناجی جهان باشد خود را بر روی صلیب تنها و خون‌آلود می‌بیند. آنجایی که رنجش به اوج می‌رسد جمله معروفی دارد، او می‌گوید؛ خدایا چرا رهایم کردی؟ رفتار خدای مسیحی با مسیحیان این‌گونه است. آن‌ها رها می‌شوند. سوژه وقتی شکل می‌گیرد که خدا ما را رها کرده‌است و ما دیگر نمی‌توانیم به آن ریسمان چنگ بزنیم. بلومنبرگ در مورد رنج مسیح می‌گوید این فریاد، که خدایا چرا من را رها کردی، فریادی است در خلأ. اصلاً خدایی نیست که بگوید چرا ما را رها کرده‌است. ما چون تنها موجود هوشمند در کائنات هستیم، ریسمانی جز عقل، تئوری و یقینی که تا اطلاع ثانوی اعتبار دارد، نداریم. این تجربۀ غرب است. تجربۀ ما در عالم اسلام با تجربه مسیحیت فرق دارد. در عالم اسلام حضرت محمد‌(ص) هم این تنهایی را تجربه می‌کند اما رفتار خدا با ایشان متفاوت است. دوره‌ای از زندگانی حضرت محمد هست که دیگر بر ایشان وحی نازل نمی‌شود و ایشان شک می‌کنند نکند تمام این‌ها اوهام است، یا اینکه خدا من را فراموش کرده ‌است. بعد از این تجربه تنهایی، اتفاقی که می‌افتد این است که خدا سورۀ والضحی را نازل می‌کند. این سوره بیان می‌کند که خدا تو را رها نکرده است. رفتارِ الله با پیامبر خاتم(ص)، رفتارِ خدایی است که ما را ترک نمی‌کند. رفتارِ خدایی است که در اوج تنهایی می‌آید و دست ما را می‌گیرد».

sazandegi

پست های مرتبط

اختراع دوباره چرخ!

رئیس‌جمهور مجددا بر طرح بی‌سرانجام انتقال پایتخت تاکید کرد و خبر داد:…

۳۰ آبان ۱۴۰۳

آهو کنار خانواده

آخرین وضعیت دختر علوم تحقیقات گروه اجتماعی:‌ دیروز اصغر جهانگیر،‌ سخنگوی قوه…

۳۰ آبان ۱۴۰۳

تداوم خشونت

خشونت علیه زنان، بدون عقوبت گذاشته می‌شود تا همچنان شاهد مرگ و…

۳۰ آبان ۱۴۰۳

دیدگاهتان را بنویسید