دستهایش هفتمین جلد از مجموعۀ نامههایی از پراگ پرویز دوائی است
«دستهایش» پرویز دوائی، هفتمین جلد از مجموعۀ «نامههایی از پراگ» اوست که انتشارات جهان کتاب به تازگی آن را منتشر کرده است. «نامههایی از پراگ» عنوان سلسله یادداشتهایی در قالب نامه از دوائی است که سالها بهعنوان سرمقالۀ شمارههای مختلف مجلۀ «جهان کتاب» منتشر شده و نوشتههای قبلی این مجموعه در کتابهای «درخت ارغوان»، «به خاطر باران»، «روزی تو خواهی آمد»، «خیابان شکرچیان»، «از وقتی که تو رفتی…» و «ملکۀ آلبا» منتشر شدهاند.
پرویز دوائی، منتقد فیلم، نویسنده و مترجم، متولد ۱۳۱۴ تهران است و دوستداران ادبیات و سینما بهخوبی با آثار و ترجمههایش آشنایند. او که در دانشکدۀ ادبیات دانشگاه تهران زبان انگلیسی خوانده به ترجمۀ مقالات سینمایی و متن گفتوگو برای دوبلۀ فیلمها پرداخت و با مجلات سینمایی مختلفی همکاری و به عنوان منتقد فیلم شهرت پیدا کرد. «سپید و سیاه»، «فردوسی»، «رودکی»، «روشنفکر» و «نگین» از جمله مجلاتی بودند که با آنها همکاری کرد و برای ماهنامۀ «فیلم» هم گاهی بهاریه یا مقاله نوشته است. نقش پررنگ پرویز دوائی را در شکلگیری و ریشه دواندن کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان نمیتوان نادیده گرفت. او در کنار چهرههایی چون پرویز کلانتری، عباس کیارستمی، اکبر صادقی، نورالدین زرینکلک، سیروس طاهباز و خسرو سینایی از بانیان کانون بود و سالهای ۵۰ و ۵۲ دبیری جشنوارۀ فیلم کودکان و نوجوانان را برعهده داشت. دوائی آخرین مقالهاش در ایران را سال ۱۳۵۳ در مجلۀ «سپید و سیاه» با عنوان «خداحافظ رفقا» نوشت و برای یک دورۀ آموزشی به چکسلواکی رفت و ساکن پراگ شد و همچنان ساکن این شهر است. «باغ»، «بازگشت یکهسوار»، «سبز پری»، «ایستگاه آبشار بلوار»، «دل شکسته» و«امشب در ستاره سینما» از جمله داستانها و آثار تألیفی دوائی هستند و «هنر سینما»، «سینما به روایت هیچکاک»، «بچۀ هالیوود»، «سینما به روایت هوارد هاکس»، «یادداشتهای فارنهایت ۴۵۱»، «تنهایی پر هیاهو»، «نی سحرآمیز»، «چتر ژاپنی»، «استلا»، «ذن در هنر نویسندگی» و «ساحرۀ سرگردان» از ترجمههای او هستند.
«نامههای پراگ» دوائی لحنی شیرین و نوستالژیک دارد و ریشه در خاطرات دوران کودکی و البته در ارتباط با سینماست. تهرانی که در نوشتههای دوائی است برای ما ناشناخته است. تهران دورۀ ما شیرین و جذاب نیست. تهرانی که دوست داریم و جذاب است، تهران قصههای نویسنده است. در شهری که او خلق کرده به راحتی میتوان دل باخت و اشک به چشم آورد. در سطرسطر قصهها و خاطرات دوائی زندگی موج میزند و در آنها دربارۀ کیفیت زندگی، دلدادگی و همۀ چیزهایی که سالهاست یادآوری نشدهاند، صحبت شده است. او با موهای سفید، حافظۀ رشکبرانگیز و نثر پاکیزه و دوستداشتنی مثل یکهسواری مهربان با کولهباری پر از داستان و خاطره مینویسد تا اهل کتاب را به جهان جذاب و دوستداشتنی ببرد. او در ابتدای مجموعۀ هفتم «نامههای پراگ» نوشتهای با عنوان «چی عرض کنم…!» دارد که در حکم مقدمه است و در آن دربارۀ چگونگی شکلگیری و تداوم این ژانر مینویسد: «در توضیح رابطۀ بنده با اصحاب گرامی «جهان کتاب»، بیستواند سال قبل ما شنیدیم یا در جایی خواندیم که در وطن بینظیرمان دارد نشریهای درمیآید به این اسم و چون علاقهمند به کتاب جماعت بودیم از خویشاوند عزیزی در وطن خواستیم که این نشریۀ برای بنده ناشناخته را یکساله مشترک شود. خویشاوند چنان کرد و جهان کتاب شروع کرد به رسیدن به دست فقیر که ديديم واقعاً نشریۀ شایسته و قابل تحسینی است و آمد و آمد تا یک سال حق اشتراک ما تمام شد و دیدیم که نشریه همینطور دارد میآید! رویمان نشد بنویسیم که آقا (یا خانم)، لطفاً دیگر نفرستید که ما امکان تمدید حق اشتراک را نداریم. در واکنش به لطف «جهان کتاب»یها شروع کردیم برایشان مقداری ترجمه مطالب راجع به نویسندگان و نوشتن فرستادن که چاپ میکردند. بعدش در یک نوبتی یکی از این نوشتههای خودمان را فرستادیم برایشان که به دردتان میخورد یا نه؟ چاپ کردند و ما چشته(چشیده)خور شدیم و ادامه دادیم به ارسال نوشتههای خودمان از همین نوع حاضر و زمان گذشت و شد بیستوچند سال که سرجمع این پیوند پنج/شش تا مجموعه باشد و حالا این آخری که اگر (به امید حق) در بیاید به قول کریم آقای نازنین امامی انگار که پرت شدن بنده به حیطهای بیگانه در یک دورۀ طولانی، یکی از عوامل زاییده شدن این نوشتهها (و تعدادی ترجمهها) شده باشد… نمیدانم… حالا (حالا چی؟ باز سر حرف یادم رفت!)، حالا این یک نمونۀ دیگر است از مجموعه کارهای این فقیر در این دو سه ساله اخیر که به چه درد چه کسی یا کسانی بخورد یا نخورد ندانم! فقط خدا کند در جریان مرور، چند لحظهای وقتشان را خوش کند، همین…»
غربت، هنر، فرهنگ و تاریخ ایران و اروپا، نوستالژیهای شهر تهران، ادبیات، هنر به ویژه فیلم و سینما، طبیعت، معجزه فصلها و رنگها، تهران دهههای ۲۰، ۳۰ و ۴۰، خیابانها، گردشگاهها و پاتوقهای فرهنگی، یادهای کودکی و دبستان، معلمها و همکلاسیها، سرگرمیهای کودکانه، دلبستگیها و شادیهای جوانی و… از جمله موضوعاتی هستند که دوائی در کتابهای پیشین این مجموعه به آنها پرداخته و در کتاب جدید هم دربارهشان نوشته است. ایرج پارسینژاد دربارۀ مجموعه «نامههای پراگ» دوائی نوشته است: «این نوشتهها یک «نوع» (نمیگویم ژانر) تازهای است در ادبیات معاصر ما. برداشتهای حسی از خاطرههایی با خیال آمیخته که خاص شخص نویسندهاش است. یعنی اصالت دارد. سرشار است از شور و شیدایی و ظرافت و زیبایی و سخت خیالانگیزتر و دلنشینتر از آنچه در این سالها به صورت «شعر منثور» از مدعیان شاعری میخوانیم. تعبیراتش جاندار و غریزی و گرم و پُر از حس و حیات است. نه مثل این نالههای سرد و تلخ و تاریک و سرشار از شِکوه و شکایت از تنهایی و جدایی و جفای روزگار که نمیتوانند هیچ حسی را القا کنند».