“محمدعلی بهمنی“، غزلسرا و ترانهسرای نامی معاصر درگذشت. سازندگی به زندگی و زمانه او پرداخته است
من زنده بودم اما انگار مرده بودم
از بس که روزها را با شب شمرده بودم
یک عمر دور و تنها، تنها به جرم اینکه
او سرسپرده میخواست، من دل سپرده بودم
یک عمر میشد آری در ذرهای بگنجم
از بس که خویشتن را در خود فشرده بودم
در آن هوای دلگیر، وقتی غروب میشد
گویی بهجای خورشید من زخم خورده بودم
وقتی غروب میشد، وقتی غروب میشد
کاش آن غروبها را از یاد برده بودم
محمدعلی بهمنی، غزلسرا و ترانهسرای نامی معاصر، پس از یک دوره بیماری، شامگاه جمعه، ۹ شهریور در ۸۲ سالگی درگذشت. بهمنی شاعری از جنس زندگی و رویا بود؛ شاعری که در فقدانش غزل و ترانۀ ایرانی جای خالی او را همواره احساس خواهد کرد.
شامگاه جمعه، عباس سجادی، سخنگوی ستاد پیگیری وضعیت حال محمدعلی بهمنی، با اعلام خبر درگذشت این شاعر، آخرین لحظات زندگی او را اینگونه توصیف کرد: «بهرغم اینکه در آخرین لحظات پزشکان تلاش کردند با احیای قلبی وضعیت حال استاد را به پایداری برسانند اما پس از دو بار احیای قلبی این امر میسر نشد و استاد محمدعلی بهمنی در شامگاه جمعه، نهم شهریور، حوالی ساعت ۲۳ آسمانی شد». مراسم تشییع بهمنی امروز ساعت ۹ صبح از مقابل تالار وحدت انجام خواهد شد.
محمدعلی بهمنی، ۱۹ خرداد ۱۴۰۳ دچار سکتۀ مغزی شد و پس از چند روز با بهبودی وضعیتش از بیمارستان مرخص شد اما بار دیگر، ۳۱ مرداد در پی سکتۀ مغزی مجدد و خونریزی مغزی شدید در بیمارستان تندیسِ تهران بستری شد و تحت عمل جراحی قرار گرفت. بهمنی سطح هوشیاری مناسبی نداشت و وضعیتش به وخامت کشید تا اینکه سرانجام، حوالی ساعت ۲۳ جمعه ۹ شهریور ۱۴۰۳، پس از ناموفق بودن عملیات احیای قلب در سن ۸۲ سالگی درگذشت.
«باغ لال»، «در بیوزنی»، «گاهی دلم برای خودم تنگ میشود»، «این خانه واژههای نسوزی دارد»، «شاعر شنیدنی است»، «چتر برای چه، خیال که خیس نمیشود» و «من زندهام هنوز و غزل فکر میکنم» از دفترهای شعر او هستند. بهمنی علاوه بر سرایش غزل، ترانۀ تعدادی از آلبومهای موسیقی و سریالهای تلویزیونی را سروده است؛ «خرچنگهای مردابی» (حبیب)، «رودخونهها» (رامش)، «هوای حوا» (ناصر عبداللهی)، «دهاتی» (شادمهر عقیلی)، «چه آتشها» (همایون شجریان) و «پردهنشین» (علیرضا قربانی) ازجمله ترانههای ماندگار او هستند.
کشف فریدون مشیری
محمدعلی بهمنی ۲۷ فروردین ۱۳۲۱ در دزفول متولد شد و دوران کودکی و نوجوانی را در تهران، کرج و بندرعباس گذراند. بهمنی خود دربارۀ تولد و سالهای کودکیاش گفته است: «دو ماه به زمان تولدم باقیمانده بود که برادرم در دزفول بیمار میشود. خانواده هم از این فرصت استفاده میکنند تا به عیادتش بروند. این است که در قطار به دنیا آمدم و در شناسنامهام درج شد «متولد دزفول»، چون دایی من در ثبتاحوال آن منطقه بود، شناسنامهام را همان زمان میگیرد. البته زیاد آنجا نبودم، همان زمان ۱۰ روز یا یک ماه را در آنجا سپری کردیم، در اصل تهرانی هستیم. پدرم برای ده ونک و مادرم برای اوین است. در اصل ساکن خود بندرعباس بودیم. دوران کودکی را تهران، بخش شمیرانات، شهر ری، کرج و… بهصورت پراکنده بودیم، چون پدرم شاغل در راهآهن بود، مأموریتهای ایستگاهی داشتند. از سال ۱۳۵۳ به بندرعباس رفتم».
مادرش به زبان عربی و فرانسه آشنا بود. وقتی همۀ بچهها دورهم جمع می شدند مادرش یا شاهنامهخوانی میکرد یا از حافظ و سعدی میخواند. پدرش، او را به جای مدرسه، به چاپخانه فرستاد و ۱۰ ساله که بود در چاپخانۀ «تابان» سرگرم کار شد. مجلۀ «روشن فکر» را آن چاپخانه چاپ میکرد و مسئول بخش «هفت تار چنگ» (صفحات شعر) مجله، فریدون مشیری بود. مشیری اولین کسی بود که توانایی شعرگویی را در محمدعلی بهمنی کشف کرد و بهمنی اولین شعرش را در همان سن ۱۰ سالگی برای مادرش سرود و در مجلۀ «روشن فکر» سال ۱۳۳۱ آن را منتشر کرد.
بهمنی از سال ۱۳۴۵ همکاری خود را با رادیو آغاز کرد و برنامۀ «صفحۀ شعر» را با همکاری شبکه استانی خلیجفارس ارائه داد و سال ۱۳۴۷ همکاری خود را با هفتهنامۀ «ندای هرمزگان» آغاز کرد و صفحهای با عنوان «تنفس در هوای شعر» را هر هفته منتشر کرد. بهمنی از سال ۱۳۵۲ ساکن بندرعباس شد و پس از پیروزی انقلاب، به تهران آمد و مجدداً سال ۱۳۶۳ به بندرعباس عزیمت کرد. او مسئول چاپخانۀ «دنیای چاپ بندرعباس» و مدیر انتشارات «چیچیکا» (در گویش بندرعباسی به معنی قصه) بود.
اولین مجموعه محمدعلی بهمنی به نام «باغ لال» را انتشارات بامداد در سال ۱۳۵۱ منتشر کرد و درپی آن آثار بسیاری از او به دست مخاطبانش رسید. دو مجموعۀ «گاهی دلم برای خودم تنگ میشود» و «شاعر شنیدنی» است از آثار برجسته در کارنامۀ بهمنی، به چاپهای مکرر رسیدهاند. بهمنی سال ۱۳۷۸ غزلسرای نمونۀ کشور شد و سال ۱۳۸۵ در نخستین دورۀ جشنواره شعر فجر به اتفاق حسین منزوی برگزیدۀ بخش شعر کلاسیک شد و در فهرست چهرههای ماندگار شعر قرار گرفت.
نیمای غزل
ادبیاتیها بهمنی را آغازگر غزل «گفتار» میدانند و معتقدند با غزلهای بهمنی دورۀ بازگشت به خویش در شعر اجتماعی پرشور و آرمان[گرای دهۀ ۶۰ آغاز شد؛ دههای که نسل جوان و جویندهاش با قلم و چکش سرگرم حکاکی چهرۀ زمخت غزل اجتماعی بودند. اگر جسارت بهمنی و همنسلانش همچون منزوی، بهبهانی و نیستانی نبود قطعاً نوگرایی در غزل بیش از چند دهه به تأخیر میافتاد. بهمنی در غزلهایش همواره چشمی به نیما دارد و معتقد بود غزل بعد از نیما نمیتوانسته از او تاثیر نگرفته باشد و کسی که امروز در حیطۀ غزل کار میکند، ظرف غزلش را از رودخانۀ نیما پر کرده و تشنگی را از این رود برطرف میکند: «خود من هم که بارها گفتهام در جسمم همه غزل و روحم همه نیمایی است. شاید بتوان گفت خودم اولین بار نام غزل نیمایی را بهکار بردم و فراتر از این هم معتقدم سالیان سال غزل بعد از نیما از این شاعر متأثر است و حتی در حوزههای هنری نیز نوع نگاه، زاویه دید و اندیشه او حضور دارد. بعد از نیما کسانی باید میبودند که حرفهای او را دربارۀ شعر و ذات آن در شکلهای پسند خود ظاهر کنند. به باور من، ه. ا. سایه (هوشنگ ابتهاج) پلی بین غزل دیروز و امروز میگذارد که خود از این پل نمیتواند عبور کند و در شعر او این عبور از پل را نمیبینیم؛ اما استواری این پل از سایه است. ولی اولین کسی که بعد از او از این پل عبور میکند، منوچهر نیستانی است که عبور فاتحانهای از این پل دارد و ترسها را میریزد و این فکر را گسترش میدهد که لااقل میتوان از این پل عبور کرد». در بین آثار بهمنی «گاهی دلم برای خودم تنگ میشود» بیهیچ تردیدی در رشد غزل معاصر، مجموعهای بس تأثیرگذار است و بسیاری بر این عقیدهاند که غزلهای او وامدار سبک و سیاق نیمایوشیج است.
محمدعلی بهمنی در قالبهای مختلف از کلاسیک، نیمایی و سپید به سرودن پرداخته است اما وجه غالب شعرهای او، غزل است. عشق ازجمله مضمون غزلهای بهمنی است. برای بهمنی شعر همچون موجودی جاندار است که شکل و قالب، لباسهای آن را تشکیل و به آن شخصیت میدهند.بهمنی شیفته غزل و غزل گفتن و غزل خواندن بود و میگفت: «غزل، نهتنها در شعر امروز، بیتردید در شعر تمام فرداها جایگاه ویژهای خواهد داشت. غزل هستی ایرانی است و خواهد بود. آنچه مهم است، این است که این امانت حساس را به نسلهای آینده تحویل دهیم». در دیدگاه محمدعلی بهمنی، غزل یک شکل است که میتواند با روزگار خود و با شرایط جدید تغییر کند.
حاشیههای بهمنی
در سالهای اخیر حضور محمدعلی بهمنی در شعر امروز با حواشی همراه بوده است که از آن جمله میتوان به دفاع سرسختانۀ او از غزل پستمدرن با جملۀ «اگر حافظ هم امروز بود غزل پستمدرن میگفت»، حضور او در مراسم شعرخوانی «۹ دی» و نامۀ یغما گلرویی و پاسخ او به این نامه اشاره کرد. حبیب محبیان در یکی از بیتهای آهنگ «خرچنگهای مردابی» که شعر آن از محمدعلی بهمنی است اشتباه میکند و آن قسمت را اشتباه میخواند و به خاطر عدم دسترسی شاعر به خواننده این آهنگ به همان صورت میماند. بهمنی در گفتوگو با هفتهنامۀ صدا در این خصوص گفته بود: «من با این بزرگوار پیش از انقلاب آشنایی داشتم اما از زمانی که از ایران رفت هیچ ارتباطی با او نداشتم تا اینکه حبیب تصمیم گرفت آلبوم «کویر باور» را منتشر کند. من یک ترانه را در اختیار او قرار دادم و حبیب یک بیت را در ترانه «خرچنگهای مردابی» اشتباه خواند و هموزن و هم معنا را خراب کرده بود. از این موضوع ناراحت شدم. میخواستم با او تماس بگیرم و بگویم این اشتباه را اصلاح کند، ولی در آن زمان به او دسترسی نداشتم و آهنگ هم در همهجا پخش و فراگیر شد و با همان اجرا به گوش مردم رسید. واقعاً دل من چرکین بود. زمانی که حبیب به ایران برگشت و در جشن «موسیقی ما»دعوت شد، در این جشن برای دقایقی با او همکلام شدم و به او گفتم: مهربان شعر را چرا اینطور خواندی؟ گفت: مگر غلط است؟ گفتم: عزیزم اذیتم نکن. این چیز واضحی است. ظاهراً او پس از گذشت این همه سال نمیدانست که بیت مورد نظر در این اثر را اشتباه خوانده است. مصرع دوم بیت «رسیدهام به کمالی که جز اناالحق نیست» در واقع «کمالِدار برای منِ کمالپرست» است اما حبیب «کمالِدار» را «کمالدار» خوانده بود و یک را هم اضافه کرده بوده این کار خیلی ناراحتکننده بود. در واقع او این بیت را به این صورت اجرا کرده بود: «کمالدار را برای منِ کمالپرست».
یکی دیگر از حواشی محمدعلی بهمنی خداحافظیاش از ریاست شورای شعر و ترانه دفتر موسیقی وزارت ارشاد در شهریور ۱۳۹۷ بود. او با انتشار مطلبی استعفایش را اعلام کرد و در انتهای یادداشت خود نوشت: «من باآگاهیِ اشتباهم از قبول (ریاست شورای ترانه)- نه به دلیل این که ۶ ماه است کارشناسانش هم حقوقی دریافت نکردهاند. فقط به این دلیل که دیگر مزاحم ترانههای ضعیف نباشم. باشرم خداحافظی میکنم».
با همۀ بیسر و سامانیام
باز به دنبال پریشانیام
طاقت فرسودگیام هیچ نیست
در پی ویران شدنی آنیام
آمدهام بلکه نگاهم کنی
عاشق آن لحظۀ توفانیام
دلخوش گرمای کسی نیستم
آمادهام تا تو بسوزانیام
آمدهام با عطش سالها
تا تو کمی عشق بنوشانیام
ماهی برگشته ز دریا شدم
تا تو بگیری و بمیرانیام
خوبترین حادثه میدانمت
خوبترین حادثه میدانیام؟
حرف بزن، ابر مرا باز کن
دیرزمانی است که بارانیام
حرف بزن، حرف بزن سالهاست
تشنۀ یک صحبت طولانیام
ها به کجا میکشیام خوب من؟
ها نکشانی به پشیمانیام!