سیدمحمود طباطبایی،عضو شورای مرکزی و معاون حقوقی دبیرکل حزب کارگزاران سازندگی ایران
۱۹ بهمن یادآور روزی است که رشادتها و فداکاریهای یک گروه از همافران نیروی هوایی از جان خود گذشتند و برای آزادی این مرزوبوم همه چیز خود را در طبق اخلاص گذاشتند و به تعبیر امام خمینی(ره) با خدا معامله کردند. اینک وقت آن است که این رشادتها و فداکاریها برای نسلهای بعدی باقی بماند تا آیندگان بدانند بر یاران امام خمینی(ره) چه گذشت؟ و با این پیشکسوتان شهادت و خون چه کردند؟
آنهایی که در این روزها سینه سپر کرده و به دنبال مصادره آن روزها هستند، بدانند که یادگاران ۱۹ بهمن ۵۷ و دفاع مقدس بر اصول و آرمانهای انقلاب پایبند بوده و در راستای توسعه و ترویج فرهنگ انقلاب ۵۷ جان خود را حاضرند، فدا کنند.
همه این سالها باقیمانده دوستانی که حماسه ۱۹ بهمن را رقم زدند، دور هم جمع میشویم و خاطرات آن روزها را مرور میکنیم.
همه آن قهرمانان در آستانه دهه ۸۰ از زندگیشان هستند و نه همانند بعضی از همرزمانشان در خارج از ارتش، شرکت هواپیمایی دارند و نه به ثروتهای هنگفت دست یافتهاند. متاسفانه باید بگوییم برخلاف انتظار امام، این پیشکسوتان شهادت و خون در پیچوخم زندگی روزمره خود به فراموشی سپرده شدهاند و حتی در سالگرد ۱۹ بهمن ۵۷ کسی به سراغشان نمیآید.
در روز پانزدهم بهمن ۱۴۰۲ در گردهمایی که با گروهی از این یاران امام و انقلاب داشتیم، گروهی از همافران بهخصوص همافر محمد طاهری که فرمانده و طراح رژه ۱۹ بهمن ۵۷ بود و گروهی از خلبانان ازجمله امیر خلبان براتپور، فرمانده عملیات پیروزمندانه حمله به پایگاههای اچ ۳ و امیر یمینی، فرمانده پدافند نیروی هوایی در دوران دفاع مقدس و همافر نوروزی که مقام رهبری در خاطراتشان از آموزش زبان انگلیسی وی یاد میکنند، حضور داشتند.
همافر محمد طاهری نقل کرد که روز ۱۴ بهمن ۵۷ به همراه همافر علمبیگی و همافر سپهروند و همافر میرگیر در منزل طاهری جمع شدند و با توجه به حضور همه روزه مردم در مدرسه رفاه و علوی برای دیدار امام خمینی که در بین مردم افرادی از نیروهای مسلح هم حضور داشتند، تصمیم گرفتند که روز ۱۹ بهمن گروهی از همافران را به دیدار امام ببرند. برای این کار از طریق همافر کشاورز که ریاست کامپیوتر نیروی هوایی را عهدهدار بود و عدهای از همافران مخابرات به پایگاهها اطلاع دادیم که روز ۱۹ بهمن کسانی که علاقهمند به دیدار امام هستند به تهران بیایند. هماهنگی داخل کمیته استقبال بر عهده همافر طباطبایی بود که از ابتدای تشکیل کمیته استقبال از امام در اول بهمن با لباس نظامی در مدرسه رفاه حضور داشت. گروه زیادی از همافران با لباس شخصی در محل حاضر شدند و درحالی که لباس نظامی خود را در کیفهایشان همراه داشتند در خانههای اطراف لباس نظامی پوشیدند و وارد حیاط مدرسه علوی شدند. ابتدا با هدایت همافر طاهری سرود خمینی ای امام را تمرین کردند و صبحانه با کمک شهید رجایی برای آنها فراهم شد. گروهی از همافران زیر لباس نظامی، کفن پوشیده و آماده شهادت بودند. هیچ تصوری از پیروزی زودهنگام انقلاب در ذهن کسی نبود و همه آماده بودند بعد از این حضور انقلابی توسط دادگاههای نظامی به جرم براندازی محاکمه و به اعدام محکوم شوند.
پس از تمرین سرود خمینی ای امام، آقایان قطبزاده و دکتر یزدی اعلام کردند، امام امروز ملاقات ندارند و امروز مهندس بازرگان به عنوان نخستوزیر انتخاب شده و همه باید برای حمایت از مهندس بازرگان به دانشگاه تهران برویم. ما تلاشمان را برای تغییر نظر امام با مذاکره با بزرگان حاضر در مدرسه رفاه آغاز کردیم. از مرحومان شهید مطهری، آیتالله منتظری، آیتالله بهشتی، آیتالله هاشمیرفسنجانی و آیتالله خامنهای تا حجتالاسلام سیداحمد خمینی همه به تکاپو افتادند که این ملاقات انجام شود سرانجام سیدحسین خمینی، همافر طاهری را نزد امام برد. امام طاهری را به اسم کوچک صدا میکرد، او را محمدآقا صدا میکرد، طاهری میگوید به امام گفتم این همافران آمدهاند که کمر ارتش شاه را بشکنند. امام فرمودند: خدا شما را فرستاده و با برگزاری رژه موافقت کردند.
ما همه خبرنگاران را از مدرسه بیرون کردیم یک نفر عکاس اصرار داشت، بماند. قرار شد، عکس از پشت سر گرفته شود که هیچکس قابل شناسایی نباشد. با حضور امام، همافر طاهری اعلام کرد: حضرت امام خمینی، فرمانده کل قوا از سربازان جمهوری اسلامی ایران، سان ببینند و رژه با فرمان همافر نورشاهی آغاز شد. بعد از پایان رژه از خیابان ایران به طرف بهارستان و پیچ شمیران و میدان انقلاب و دانشگاه تهران حرکت کردیم. در بین راه، گروه زیادی از نظامیان به ما پیوستند. واحدهای حکومت نظامی قصد متفرق کردن همافران را داشتند حتی گروهی از سربازان به زانو نشستند تا تیراندازی کنند. همافر نورشاهی با صدای رسایی که داشت، اعلام کرد: اگر کوچکترین آسیبی به همافران وارد شود، امشب منازلتان را در لویزان بمباران میکنیم.
در ادامه این جلسه امیر سرتیپ براتپور، فرمانده عملیات اچ ۳ خاطره یک عملیات را بازگو کرد که چگونه با گذشتن از مرز ترکیه و عراق توانستند خود را به پایگاههای هوایی اچ ۳ در مرز اردن و اسرائیل برسانند و چنان ضربهای به عقبه ارتش عراق وارد کنند که صدام در مکاتباتش با آیتالله هاشمی صراحتاً اظهار کرده بود که عملیات اچ ۳ چنان ضربهای به نیروی هوایی عراق وارد کرد که تا پایان جنگ جبران نشد. امیر براتپور اظهار کرد بعد از عملیات به اتفاق شهید فکوری به دیدار امام رفتند و گزارش عملیات را به ایشان دادند و امام برای خلبانان دعا کردند.
امیر براتپور در پایان با تاسف اعلام کرد یک زمانی امام خمینی را در خواب دیده که کنار دریا نگران ایستاده است.
در پایان من خاطراتی از مظلومیت فرماندهان نیروی هوایی نقل کردم. از شهید فکوری که روز ۱۷ آذر ۵۹ تمام نیروی هوایی را در مقابل نیروی زمینی عراق قرار داده بود و از سقوط قطعی خوزستان جلوگیری کرده بود اما تعدادی هواپیما از دست دادیم. فکوری برای من نقل میکرد که تو شاهد بودی اگر حضور یکپارچه نیروی هوایی در مقابل نیروی زمینی عراق نبود، خوزستان سقوط میکرد ولی امروز در سازمان قضایی برای من پرونده تشکیل دادهاند و در انتظار محاکمه بود که شهادت وی مانع محاکمه او شد.
یکبار که در روز ۱۴ اسفند ۵۹ بعد از درگیری دانشگاه تهران و به هم خوردن سخنرانی بنیصدر، من با فکوری ملاقات داشتم از من پرسید چه خبر؟ گفتم، بنیصدر سقوط کرد! گفت، شنیدم به آقای رئیسجمهور اهانت شده، گفتم کار بنیصدر تمام است به من گفت تو تصور میکنی من طرفدار بنیصدر هستم، گفتم کاملاً مشخص است که شما از بنیصدر حمایت میکنید. از من پرسید تو چند بار خدمت امام رسیدهای؟ گفتم، سه یا چهار بار. گفت من هفتهای دو بار خدمت امام میرسم. از ایشان میپرسم بین اختلاف بنیصدر و رجایی چه کنم؟ امام میفرمایند در امور وزارت دفاع از رجایی تبعیت کن و در امور نیروی هوایی از بنیصدر ولی من یک مطلبی را برای تو بگویم. امروز که من کنار آقایان در دولت و شورای انقلاب و شورای عالی دفاع حضور دارم، میبینم همه بنیصدری هستند و امام تنهاست!
گفتم یعنی چه؟ گفت، همه تابع هوای نفس هستند.
از مظلومیت امیرسرتیپ صدیق، فرمانده نیروی هوایی و قهرمان جنگ گفتم که سه بار به نا حق زندان رفت و من وکالت وی را عهدهدار بودم که دو بار آن که پرونده به دادگاه رفت، وی تبرئه شد و برخورد با این قهرمان جنگ را مقایسه کردم با شکایتی که من به وکالت از شهردار اسبق تهران، آقای ملکمدنی علیه یکی از فرماندهان سپاه داشتم. این فرمانده آنچنان حمایت شد که پس از احراز مجرمیت وی از طرف مقامات بالا، سردار مرتضی قربانی مامور حلوفصل مشکل شد و نگذاشتند این سردار متخلف محاکمه و مجازات شود.
از مظلومیت قهرمان جنگ خلبان رضا سعیدی گفتم که بهرغم جانفشانیها چطور مورد ظلم قرار گرفت و هنوز هم در پیچوخم زندگی روزمره به فراموشی سپرده شده است.
و در پایان همافر نوروزی که مقام رهبری در خاطراتشان وی را معلم زبان انگلیسی خود قلمداد کرده است، خاطرهای از دیدار با امام به اتفاق همافر طاهری نقل کرد که وقتی برای شکایت از یکی از فرماندهان نظامی خدمت امام رسیده، همافر طاهری به امام گفت همان فرمانده را برکنار کنید. امام با خنده فرمودند، تو بگذار جنگ تمام شود! طاهری با اعتراض گفته، من میگویم امروز او را تغییر دهید، شما میگویید بعد از جنگ! امام درحالی که میخندید، همافر طاهری را مورد لطف قرار میدادند و امام علاقه خاصی به همافر طاهری داشتند.
این جلسه که به یادبود ۱۹ بهمن ۵۷ در دفتر من برگزار شد، خاطره آن روزها و مظلومیت این روزهای پیشکسوتان شهادت و خون که حقوق اندک بازنشستگی به فراموشی سپرده شدهاند، بازگو شد.