درباره “احمد قوام” و روزگارش
قوامالسلطنه سياستمداری بود که افراد و گروههای مختلف سیاسی، هر کدام از ظن خود، او را یار یا دشمن خود تلقی میکردند. در پایان دوره قاجار همچنین در دوره پهلوی دوم جمعا ۵ بار در جایگاه نخستوزير نشست، بیشتر از ۲۰ بار به عنوان وزير انتخاب شد و سابقه نمایندگی مجلس را هم در کارنامه خود داشت. شهرت او به واسطه حضور ۵۵ سالهاش در سیاست ایران به حدی است که برخی او را به واسطه مصلحتگرایی، چرچیل سیاست ایران نام نهادهاند؛ کسی که برای کاهش نفوذ انگلیس و روسیه در ایران، آمریکا را وارد بازی کرد. سازندگی به مناسبت سالروز تولد این سیاستمدار مهم ایرانی در ۸ دی سال ۱۲۵۶ به برخی جزییات زندگی و اقدامات او از همین منظر پرداخته است.
مقدمات حضور در قدرت
احمد قوام از تبار خاندانی بود که در زمان حکومت نادرشاه و کریم خان زند ثروت فراوانی اندوختند و بازماندگان آنها از همان زمان تا نسلهای بعد به دستگاه حکومتی راه یافتند. قوامالسلطنه در کنار محمد مصدق از افرادی بود که در کنار ۴ تن دیگر از نوادگان میرزامحسن آشتیانی توانست به مقام نخستوزیری در حکومت قاجار و پهلوی دست یابد. از کودکی قوام اطلاع زیادی در دست نیست و ستاره بخت او از زمانی که با دایی خود، امینالدوله به آذربایجان رفتف درخشید اگرچه امینالدوله از قدرت کنار رفت اما احمد قوام به درخواست شاهزاده عینالدوله به عنوان منشی مخصوص صدراعظم از پاریس فراخوانده شد. قوامالسلطنه پس از این انتصاب، نفوذ بیشتری در دربار پیدا کرد بنابراین در دوران انقلاب مشروطه به عنوان چهره رابط مشروطهخواهان و دربار به فردی تاثیرگذار تبدیل شد. هوادار مشروطه بود و با استناد بر سندی که به خط او در دست است در جریان امضا و صدور فرمان مشروطیت هم نقش ویژهای داشت. او بود که در چهاردهمین روز مرداد سال ۱۲۸۵ فرمان را نوشت و برای مهر شدن به دستان شاه سپرد اما در جریان سالهای آینده همزمان با تشکیل کابینه سیدضیاءالدین طباطبایی همراه چند تن دیگر از نزدیکان دربار قاجار به فرمان نخستوزیر کودتاف دستگیر و زندانی شد.
تغییر حاکمیت
در سالهای پایانی حکومت قاجار از زندان آزاد شد تا بلکه بتواند سلطنت احمد شاه را حفظ کند. او در این دوران با کمک رضاخان شورشهای تجزیهطلبانه را سرکوب کرد و با استفاده از سیاستهای موازنه مثبت برای کاهش نفوذ روس و انگلیس، آمریکا را وارد معادلات سیاسی ایران کرد و به خطری برای استعمارگران تبدیل شد تا زمینه برکناریاش را فراهم کنند. پس از به قدرت رسیدن رضا شاه اما به علت سابقهای که قوام در مخالفت با نفوذ انگلستان داشت از سوی رضاه شاه طرد شد. این شرایط حدود دو دهه و تا زمانی که باز هم سلطنت پهلوی برای حفظ خود به او نیاز پیدا کرد، ادامه یافت. متفقین در شهریور ۱۳۲۰ ایران را اشغال کرده و رضا شاه را برکنار کردند. محمدرضا شاه به رغم اینکه چند تمایلی به قوام نداشت اما حدود یک سال بعد از رسیدن به سلطنت در روزهای ناآرام ایران او را به نخستوزیری انتخاب کرد. ایران در آن دوران با قحطی، تمایلات تجزیهطلبانه و اوجگیری فعالیت حزب توده روبهرو بود و در سالهای بعد هم مشکلات دیگری بر آن اضافه میشد.
ائتلافهای متغیر
احمد قوام در تمام سالهایی که در راس امور حاکمیتی بود برای مدیریت شرایط مجبور بود، راهی میانه در نظر داشته باشد با تودهایها مماشات میکرد و از سوی دیگر به تقویت پایگاه آمریکا میپرداخت بنابراین هیچگاه از قضاوتها در امان نماند. یرواند آبراهامیان در کتاب ایران بین دو انقلاب شخصیت احمد قوام، برداشتها و قضاوتها درباره او را چنین توصیف میکند:«شاه در سالهای ۱۳۲۰ تا ۱۳۲۵ مخالف او بود و او را دشمن کینهتوز سلسله پهلوی میدانست؛ در ۱۳۲۵ و ۱۳۲۶ وی را به عنوان دژی در برابر کمونیسم یاری داد؛ در ۱۳۲۶ و ۱۳۲۷ مجدداً به عنوان دشمن خاندان خود مجبور به ترک کشورش کرد؛ و در ۱۳۳۱ به عنوان همپیمانی در برابر مصدق یک بار دیگر به او رو کرد. بر عکس حزب توده در سالهای ۱۳۲۰ تا ۱۳۲۵ به او عنوان مشروطهطلبی در جدال با یک میلیتاریست اعتماد کرد؛ در ۱۳۲۵ تا ۱۳۲۶ او را نماینده اشراف زمیندار دانست و رودررویش ایستاد در ۱۳۲۷ و ۱۳۲۸ برای جلوگیری از قدرت فزاینده سلطنت دور او را گرفت؛ در ۱۳۳۱ به او به عنوان نوکر شاه انگلیس و طبقه حاکم حمله کرد. انگلستان در سال ۱۳۲۱ به عنوان نخستوزیری با اراده و دوست متفقین یاریاش داد؛ در ۱۳۲۲ تا ۱۳۲۵ به عنوان دوست شوروی با او به مخالفت برخاست؛ در ۱۳۲۵ و ۱۳۲۶ به دلیل انجام مذاکرات تخلیه قوای شورویف وی را تحسین کرد؛ در ۱۳۲۶ و ۱۳۲۷ به خاطر به خطر افکندن منافع انگلیس در خوزستان و بحرین مجددا با او به مخالفت برخاست و در ۱۳۳۱ او را به عنوان جانشین مصدق تایید کرد. همین طور مصدق در سالهای ۱۳۲۰ تا ۱۳۲۴ او را به علت اتخاذ سیاست خارجی موازنه مثبت مورد انتقاد قرار داد در سال ۱۳۲۴ به عنوان تنها سیاستمدار قادر به مذاکره با روسها به او رای داد در ۱۳۲۵ و ۱۳۲۶ او را به تضعیف مجلس متهم کرد؛ در ۱۳۲۶ و ۱۳۲۷ در برابر شاه از او حمایت کرد، وی در ۱۳۳۱ او را آلت دست امپریالیسم انگلیس نامید.» او در نهایت مینویسد:«اما در پشت این معماها عدم صمیمت و بیثباتی آشکار، مردی قرار دارد سرسپرده سه هدف بزرگ، قوام در مقام سیاستمداری کهنهکار که حامی انقلاب مشروطه بود و قبل از آنکه رضا شاه تبعیدش کند، تصدی ۵ وزارتخانه از جمله وزارتخانه جنگ و راس چهار کابینه را بر عهده داشت درصدد تضعیف سلطنت و اعمال سلطه غیرنظامی بر ارتش بود.»
مهمترین دوره نخستوزیری قوام، چهارمین دوره نخستوزیری او در سال ۱۳۲۴ بود که آذربایجان هنوز در اشغال شوروی بود و فرقه دموکرات در خیالش، تجزیه این بخش از ایران را میپروراند. قوام در این دوران تجزیهطلبان را سرکوب کرد و در سفرش به مسکو با پیش کشیدن امتیاز نفت شمال برای واگذاری به روسیه استالینی در ازای تخلیه آذربایجان و خالی کردن زیر پای پیشهوری (فرقه دموکرات آذربایجان) توانست، استقلال آذربایجان را پس بگیرد. او پس از این جریانات قدرت زیادی پیدا کرد، درصدد کاهش قدرت محمدرضا شاه نیز برآمد و در نهایت آذر سال ۱۳۲۶ از سیاست کنار برکنار شد. احمد قوام ۳۱ تیر ۱۳۳۴ و در سن ۸۲ سالگی به علت سکته مغزی از دنیا رفت و نامش در تاریخ ایران باقی ماند.