در نشست سازمان جوانان حزب کارگزاران سازندگی ایران با حضور سیدحسین مرعشی و موسی غنینژاد در نقد تصمیمات محمد مصدق مطرح شد:
چه کسانی تاریخ را به سود مصدق تحریف کردند؟
در آستانه هفتادودومین سالگرد کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ نشست مجازی «۲۸ مرداد: روایت ناگفتهها»، دوشنب شب ۲۷ مرداد با حضور «سیدحسین مرعشی»، دبیرکل حزب کارگزاران سازندگی ایران و «موسی غنینژاد»، اقتصاددان و استاد دانشگاه از سوی سازمان جوانان حزب کارگزاران سازندگی ایران برگزار شد. آنچه میخوانید، متن تلخیص شده این جلسه است.
آیا اساساً میتوان لفظ «کودتا» را برای این واقعه به کار برد؟ چراکه عدهای معتقدند، کودتا مسالهای است که از پایین به بالا رخ میدهد، درحالی که مقام شاه بالاتر از نخستوزیر وقت بود. آیا واژه «کودتا» برای این واقعه مناسب است؟
موسی غنینژاد: «کودتا» تعریف مشخصی دارد. اگر بخواهیم این تعریف را به معنای دقیق و حقوقی کلمه به کار ببریم، اتفاقی که در شبانگاه ۲۴ مرداد رخ داد، «اقدام به کودتا» بود که موفق نشد و در ۲۸ مرداد، آن کودتا شکست خورد. وقتی از کودتا صحبت میکنیم، کودتا علیه رئیس کشور انجام میشود، نه اینکه رئیس کشور علیه نخستوزیر یا زیردستان خود کودتا کند؛ این بیمعناست.
کسانی که درباره ۲۸ مرداد صحبت میکنند، همواره به این استناد میکنند که آمریکا و انگلیس آن را کودتا نامیدهاند. بسیار خب، گفته باشند. این اصطلاح چون رایج شده به کار میرود نه اینکه از نظر حقوقی یک واقعیت سیاسی را بیان کند. در نظام مشروطه، رئیس قوه مجریه و رئیس کشور، شاه است. شاه در ایران آن زمان، همان مقامی را داشت که پادشاه در انگلستان یا رئیسجمهور در آمریکا دارد؛ اینها رئیس کشور هستند.
طبق روایت طرفداران مصدق، کدام نظامیان میخواستند در ایران کودتا کنند؟ آیا شاه میخواست علیه نخستوزیر خود که زیرمجموعه و مادون او بود، کودتا کند؟ رئیس قوه مجریه و رئیس کشور، شاه است. او علیه زیردست خود کودتا نمیکند، نیازی به این کار ندارد. این موضوع به نظر من بسیار روشن است و مغالطههایی که در این باره صورت میگیرد و به گفتههای دیگران استناد میشود از نظر حقوقی، تاریخی و علمی قابل قبول نیست.
اتفاقاً «اقدام به کودتا» کاری بود که مصدق در ۲۵ مرداد انجام داد. یعنی وقتی حکم عزل خود را از سرهنگ نصیری دریافت کرد از آن اطاعت نکرد. این اقدام به کودتاست.
از نظر حقوقی و براساس قانون اساسی مشروطه، شاه این اختیار را داشت که نخستوزیر را عزل کند. شاه بسیار هم محتاطانه عمل کرده بود زیرا از فضای آن زمان جامعه و نفوذ و محبوبیتی که مصدق در میان مردم داشت، میترسید. او صبر کرد تا نتیجه رفراندوم انحلال مجلس هفدهم که توسط مصدق برگزار شده بود، در روز ۲۳ مرداد اعلام شود. آنگاه در ۲۴ مرداد، فرمان عزل او را صادر کرد. به این ترتیب وانمود کرد که چون مجلس وارد دوره فترت شده و مجلسی در کار نیست، این نخستوزیر را برکنار کرده و فرد دیگری را منصوب میکند. این یک سنت مشروطه بود و بارها، شاید دهها بار در تاریخ مشروطه تا آن سال این اتفاق افتاده بود.
خود دکتر مصدق کاملاً از این مساله آگاه بود. در زمان تشکیل جبهه ملی که مصادف با انتخابات مجلس شانزدهم بود، مصدق و طرفدارانش در دربار تحصن کردند و او نامهای به شاه نوشت که در روزنامهها نیز منتشر شده است. پس خود مصدق میدانست که شاه این قدرت را دارد که در دوران فترت مجلس، دولت و نخستوزیر را تغییر دهد.
حال چرا مصدق از این فرمان تبعیت نکرد؟ زیرا اطرافیانش او را وادار به مقاومت کردند و گفتند، مردم پشتیبان تو هستند. ظاهراً خود او ابتدا قصد پذیرش داشت.
شاه نیز در همان ۲۵ مرداد از کشور خارج شد و به مصدق توجیه کردند که تو نخستوزیر قانونی هستی. این وضعیت تا ۲۸ مرداد ادامه یافت. در روز ۲۸ مرداد برخلاف بسیاری از روایتها، تظاهراتی به ابتکار مردم از جنوب شهر آغاز شد. سپس ارتشیها به آنها پیوستند به سمت خانه مصدق رفتند و آنجا را تسخیر کردند و مصدق به این ترتیب برکنار شد. آقای زاهدی در رادیو اعلام کرد که او نخستوزیر قانونی است. در این فاصله سه- چهار روزه، ما با نخستوزیری روبهرو هستیم که به صورت غیرقانونی دولت را اداره میکند. دکتر مصدق اسناد را با عنوان «نخستوزیر» امضا نمیکرد بلکه مینوشت «دکتر محمد مصدق» و عملاً حکومت میکرد.
اگر شاه میتوانست بهصورت قانونی مصدق را برکنار کند، پس نقش نیروی نظامی، استفاده از تانک و مشت آهنین در آن مقطع چه توجیهی داشت؟
در آن برهه، مصدق وزارت دفاع را خود به عهده گرفته بود. شاه فرماندهی کل قوا را به مصدق تفویض کرده بود و او بهعنوان جانشین فرمانده کل قوا عمل میکرد و ارتش از او دستور میگرفت. اما در آن چهار روز، اتفاقات عجیبی رخ داد. حزب توده به خیابانها آمد، مجسمههای شاه و رضاشاه را پایین کشید و شعار جمهوریخواهی و لزوم برچیده شدن سلطنت را سر داد. این اقدامات باعث ترس مردم بهویژه بازاریها که از طرفداران مصدق بودند، شد. ترس از کمونیسم پایه و منشأ تظاهرات ۲۸ مرداد شد.
واقعه ۲۸ مرداد تأثیر زیادی بر نهادهای سیاسی ایران گذاشت. از جمله اینکه نهضت ملی سرکوب شد، بسیاری از سران آن بازداشت شدند و دکتر فاطمی بعدا اعدام شد و فضای سیاسی تاریک و بستهای بر کشور حاکم شد. پیامدهای این رخداد را بر نهادهای سیاسی بهخصوص مساله تحزب در ایران چگونه ارزیابی میکنید؟
سیدحسین مرعشی: در آن دوره، یکی از بزرگترین احزاب تاریخ ایران، یعنی حزب توده، شکل گرفت. حزب توده بهدلیل وابستگیهایش به شوروی و اقداماتش به بزرگترین حزب تاریخ ایران تبدیل شد. تا امروز هیچ سازمان سیاسی به گستردگی حزب توده به وجود نیامده است. من میخواهم از زاویه دیگری به قضیه نگاه کنم. ما هم در دوره مشروطه، هم پس از آن تا ظهور رضاشاه و هم در دوره نهضت ملی و وقایع سال ۱۳۳۲ با یک مشکل مواجه بودیم و آن رقابت، همکاری و گاه تقابل دو جریان اسلامگرا و ملیگرا در متن جامعه ایران بود. در فاصله ۱۳ماهه میان ۳۰تیر ۱۳۳۱ تا ۲۸مرداد ۱۳۳۲، دو اتفاق مهم رخ میدهد؛ در ۳۰ تیر جریان مذهبی به رهبری آیتالله کاشانی با جریان ملیگرا به رهبری جبهه ملی و دکتر مصدق همراه شد. آنها خواسته مشترکی داشتند و آن نخستوزیری مجدد مصدق بود. دربار در مقابل خواست و حضور مردم در خیابانهای تهران عقبنشینی کرد و شاه، مصدق را مأمور تشکیل دولت کرد. اما وقتی به مرداد ۱۳۳۲ میرسیم، دو اتفاق مهم رخ میدهد: اول اینکه همکاری و تعامل مرحوم مصدق و مرحوم کاشانی به تضاد تبدیل میشود و جریان اسلامگرا در مقابل جریان ملیگرا قرار میگیرد. مساله دوم، مانور و فعالیتهای علنی حزب توده بود که جامعه مذهبی ایران را، که بسیار فراتر از آیتالله کاشانی بود، ترساند و آنها را از پشت مصدق به پشت شاه سوق داد. به یاد دارم که در خانواده خود ما در رفسنجان، حزب توده جوخههای اعدام برای پدر و عموی مرحوم من آماده کرده و قرار بود آنها را اعدام یا سر به نیست کنند. پدر من و امثال او، پیش از آن طرفدار مصدق بودند اما وقتی با چنین واقعیتی و چنین قدرتنمایی از سوی حزب توده مواجه شدند کاملاً چرخیده و به پشت شاه رفتند. ما تا حد زیادی تحت تأثیر نگاههای سیاسی خاص هستیم و چون امروز مصدق را بر زاهدی و محمدرضا پهلوی ترجیح میدهیم، متأسفانه حوادث تاریخی را نیز با تحریف به نسلهای بعدی منتقل میکنیم.
انتقادات به دکتر مصدق درباره انحلال مجلس هفدهم را چگونه میبینید. آیا اینکه فردی که خود را دموکرات، مردمی و قانونمدار میداند، پارلمان کشور را منحل کند با این ادعاها سنخیت دارد؟
مرعشی: از جهت قانونی، آقای مصدق رفراندوم برگزار کرد اما آن رفراندوم یک اشتباه بود. از لحاظ سیاسی یک اشتباه بزرگ بود. آقای مصدق به جای برگزاری رفراندوم، میتوانست شکافها میان خود و مذهبیون را کنترل کند. میتوانست تفاوتهای خود با حزب توده را علنی کند و محدودیتهایی برای آن حزب قائل شود. من نمیخواهم بگویم آن کار غیرقانونی بود چون مجلس براساس رفراندوم منحل شد اما به لحاظ سیاسی اشتباه بزرگی بود.
ریشه واقعه ۲۸ مرداد به اقتصاد نفتی و رانتی بودن ساختار نفت در ایران بازمیگردد. این رخداد از منظر اقتصاد سیاسی، اقتصاد نفتی و ساختار دولتی چه تأثیری پذیرفت و چه تأثیری گذاشت؟
غنینژاد: جالب است بدانید که خود دکتر مصدق پیش از آن، مخالف ملی کردن صنعت نفت بود و بارها این را گفته بود. در مجلس چهاردهم، وقتی یکی از نمایندگان پیشنهاد ملی کردن نفت را داد، مصدق مخالفت کرده و گفته بود ما نمیتوانیم این کار را بکنیم؛ ما با شرکت نفت انگلیس و ایران قرارداد دوجانبه داریم و نمیتوانیم یکطرفه آن را نقض کنیم و اگر نقض کنیم باید خسارت آن را بپردازیم. دکتر مصدق این مسائل را میدانست. اینکه بعداً چگونه موافق ملی کردن شد، بحث دیگری است. تا آذر ۱۳۲۹ جبهه ملی، بحث ملی کردن را مطرح نمیکرد. وقتی این بحث مطرح شد، مصدق آخرین نفری بود که از میان رهبران جبهه ملی، با تأخیر زیاد، آن را امضا کرد. یعنی باز هم موافق نبود و معتقد بود، توافق با انگلیسیها بهتر است. اما وقتی دید که فضای عمومی و افکار عمومی به غلیان آمده و همه شعار میدهند که حق ما را خوردهاند و باید حق مسلم خود را پس بگیریم، او نیز وارد جریان شد و این به ضرر ایران تمام شد. یکی از بزرگترین زیانهای ملی کردن صنعت نفت از دست دادن سهم ایران در شرکتهای تابعه شرکت نفت انگلیس و ایران بود. ایران در آن زمان حدود ۲۰ درصد از منافع کل آن شرکت را سهم داشت. البته انگلیسیها تقلب میکردند، صورتحسابهای درست نمیدادند و حق ایران را میخوردند. این یک واقعیت بود و ایرانیها و کارشناسان از این مساله عصبانی بودند. مصدق نیز این را فهمیده بود و به دنبال ملی کردن نفت و بیرون کردن انگلیسیها افتاد. اما این روش درستی نبود. وظیفه سیاستمدار تأمین منافع ملی است، نه شعار دادن. این گفتار سیاسی را مصدق در ایران ایجاد کرد و انتقاد من به او و طرفدارانش همین است. عرصه سیاست، عرصه حق و باطل نیست. وظیفه سیاسی و اخلاقی یک مسئول، دفاع از منافع ملتی است که نمایندگیاش را بر عهده دارد، نه اینکه شعار بدهد «پوزه امپریالیسم را به خاک میمالیم». مضافاً اینکه مصدق فرصت و مجال رشد بیشتر حزب توده را فراهم کرد و خود نیز قربانی حزب توده شد. در سال ۱۳۳۱ مصدق استعفا داد و پس از اعتراضات مردمی و درگیریها از فردای آن روز، حزب توده ناگهان به طرفدار سرسخت مصدق تبدیل شد. آنها اعلام کردند که باید از مصدق پشتیبانی کنیم زیرا او در برابر امپریالیسم ایستاده است. البته اینها همه دستوراتی بود که از شوروی میرسید. این امر باعث شد که در سال آخر حکومت مصدق، حزب توده عملاً متحد جبهه ملی شود و نفوذ خود را، بهویژه در ارتش، بهشدت گسترش دهد. این یک عامل بسیار خطرناک برای آینده ایران بود اما مصدق یا از آن بیاطلاع بود، یا به آن اهمیت نمیداد و یا تصور میکرد، قابل کنترل است. وقتی مصدقیها مساله ملی کردن نفت را مطرح کردند، شعارشان اقتصادی بود. توجیه آنها این بود که میخواهند، منافع اقتصادی ایران را تأمین کنند و با درآمد حاصل از آن، کشور را توسعه دهند. اما این امر محقق نشد؛ زیرا شرکت نفت انگلیس، نفت ایران را تحریم کرد و اقتصاد کشور دچار بحران شد. یکی از دلایلی که مردم در ۲۸ مرداد از مصدق روی برگرداندند، همین وضع خراب اقتصادی بود. بیش از دو سال درآمدهای نفتی قطع شده بود، دولت با کسری بودجه مواجه بود و مصدق بهطور غیرقانونی پول چاپ میکرد که به تورم و نارضایتی شدید مردم دامن زده بود. درسی که باید از ۲۸ مرداد بگیریم این است که یک دولتمرد وطنپرست که به دنبال منافع ملی است، یک بحث اقتصادی را به یک بحث سیاسی تبدیل نمیکند. مصدق دقیقاً همین کار را کرد. او گفت، مساله ما نفت نیست بلکه میخواهیم انگلیس را از ایران بیرون کنیم. این دیگر یک بحث اقتصادی نبود بلکه سیاسی بود. او تمام بدبختیها را ناشی از خارجیها میدانست. نکته مهم برای امروز ما این است که گفتار سیاسی یک سیاستمدار مسئول و ایراندوست نباید چیزی جز تأمین منافع ملی باشد. سیاستمدار ایرانی باید خدمتگزار منافع ملی ایران باشد.

