“روی پرویز متحده” درگذشت
رُوی پرويز متحده، استاد سابق تاریخ فکری خاورمیانه دانشگاه هاروارد و متخصص فرهنگ و تاریخ ایران که جزو نویسندگان جلد چهارم تاریخ ایران کمبریج (بخش خلافت عباسیان در ایران) بود، چهارشنبه ۱۰ مرداد درگذشت.
رُوی پرویز متحده ۱۳ تير ۱۳۱۹ در منطقۀ منهتن نيويورک زاده شد. پدرش رفيع ايرانی و مادرش ميلدرِد آمريکایی بود و تلفيق دو فرهنگ در نامگذاریاش منعکس است: نام اول رُوی، نام ميانی پرويز و نام خانوادگی متحده. والدين روی متحده از راه تجارت ظروف چينی اعلی زندگانی مرفه و مجللی فراهم ساخته بودند و فرزندشان در بهترين مدرسهها آموزش ديد و پرورش يافت. دو مدرک کارشناسی از دانشگاه هاروارد در آمريکا و دانشگاه کمبريج در انگلستان گرفت و دکتری تاریخ را سال ۱۹۷۰ در دانشگاه هاروارد زیر نظر ریچارد فرای و همیلتون گیب، دو ایرانشناس و شرقشناس مشهور به پایان برد. موضوع پایاننامهاش دربارۀ نظام اداری و مدیریت آل بویه بود و از همان سال ۱۹۷۰ تدریس در دانشگاه پرینستون را آغاز کرد و سال ۱۹۸۶ استاد تاریخ اسلامی دانشگاه هاروارد شد و سالها در زمینۀ تاریخ اجتماعی و فکری خاورمیانه در دوران اسلامی همچنین فرهنگ ایرانی و زبان فارسی به تدریس و تحقیق پرداخت و از سال ۲۰۰۶ تا ۲۰۱۱ مدیر برنامۀ مطالعات اسلامی شاهزاده ولید بن طلال در دانشگاه هاروارد بود. او همچنین سابقۀ عضویت در آکادمی آمریکایی هنرها و علوم و شورای روابط خارجی ایالات متحدۀ آمریکا را در کارنامه داشت. در سالهای اخیر پس از جراحیهای متعدد، تندرستی روی متحده رو به کاستی گذاشت تا اينکه سرانجام ۱۰ مرداد درگذشت.
وفاداری و رهبری در عصر آل بویه
دکتر متحده از نویسندگان جلد چهارم تاریخ ایران کمبریج بود و بخش «خلافت عباسیان در ایران» در این جلد نوشتۀ اوست. متحده در قسمتی از این بخش مینویسد: «غالباً پیروزی انقلاب عباسیان را پیروزی ایرانیان بر اعراب دانستهاند اما شمار بسیاری از سپاهیان و دعات که انقلاب را به پیروزی رسانده بودند و از حکومت عباسیان حمایت میکردند، عرب بودند و دلیلی که نشان دهد یاران ایرانی دولت عباسی در دورۀ نخست آن دو با ضدعرب بودهاند، در دست نیست. خاندان عباسی در عصر اموی شبکۀ وسیع و پیچیدهای از طرفداران مخفی پرورش داده بودند و پیروزی عباسیان احتمالاً بسیاری از جنبشهای اسلامی که در آینده سر برآوردند را تشویق کرده بود که از نمونۀ عباسیان تقلید کنند.»
روی متحده آثار پرشمار دیگری از خود به یادگار گذاشت که موضوعات متنوع آنها از دامنۀ وسیع حوزۀ علاقهمندی او از تاریخ دورۀ عباسی در قرن هشتم میلادی گرفته تا جریانهای فکری و سیاسی در عصر امروز حکایت دارد. «تاریخ اجتماعی ایران در عصر آل بویه» از جملۀ این آثار است که نشر نامک آن را با ترجمۀ محمد دهقانی منتشر کرده است.
روی متحده در کتاب «تاریخ اجتماعی ایران در عصر آل بویه» کوشیده است به شیوهای توصیفی و پدیدارشناسانه و تا حدودی همدلانه ساختار جامعه آل بویه و پیوندها و روابط اجتماعی آن را واکاوی کند و تصویری نسبتاً روشن از آن به دست دهد. دو مفهوم مهم «وفاداری» و «رهبری» در این پژوهش توسعه معنا یافته و از حد دولت و حکومت فراتر رفته و جوانب مختلف زندگی اجتماعی مردمان ایران و عراق را در قرنهای چهارم و پنجم هجری دربر گرفته است. پارادایمی که نویسنده در این کتاب به دست داده چنان دقیق و مدلل است که میشود آن را دربارۀ سراسر تاریخ معاصر به کار گرفت.
یکی از مهمترین دغدغههای روی متحده «ایدۀ ایران در دورۀ میانه» بود که در این کتاب بهطور جدی آن را دنبال کرده و تلاشها و اقدامات سلسلۀ آل بویه (۳۲۰-۴۴۷ ه.ق) در احیای سنت پادشاهی ایرانی را مورد تحلیل و ارزیابی قرار داده است.
آل بویه همانند بسیاری دیگر از دودمانهای محلی، خود را از تبار شاهان ایران میدانستند. آنها «رزمآورانی بودند از کرانه شهرهای دریای مازندران که… به تدریج موفق به بنای سلسله در فلات ایران شدند». متحده به برخی از اقدامات امرای آل بویه از جمله عضدالدوله در استفاده دوباره از عنوان «شاهنشاه» بر روی سکهها، تقلید آگاهانه از شاهان ساسانی و احیای جشنهای ایرانی سده و مهرگان اشاره میکند. قرار دادن سنگنوشتههایی در پرسپولیس بر سردر ورودی کاخ داریوش توسط عضدالدوله و در ادامه اقدام پسرش بهاالدوله در قرار دادن سنگنوشتههایی از دوران خود در کنار آثاری از شاهان ساسانی با سیاستهای آل بویه در احیای پادشاهی ایران پیش از اسلام هماهنگی دارد.
مسألۀ اصلی که روی متحده در کتابش دنبال میکند آن است که آل بویه برخلاف اقداماتی که به برخی از آنها اشاره شد و همه در راستای «پیوند احساسی» آل بویه به ایران و اندیشۀ ایرانشهری است نه تنها علاقهای به یادگیری زبان پارسی دری که در بخشهای خاوری ایران بهویژه خراسان معمول بود، نداشتند بلکه از حامیان جدی زبان و فرهنگ عربی بودند: «دربار آلبویه در جنوب غربی ایران در گسترش و پویایی زبان عربی بسیار کوشا بود تا آنجا که گاه امیران سعی داشتند در توجه به زبان عربی گوی سبقت از پیشینیان خود بربایند.» دکتر متحده علت توجه آل بویه به زبان عربی را در سه زمینه دنبال میکند: اول آنکه آل بویه به شدت تحتتأثیر بغداد بودند که مرکز اصلی قدرت آنها بود. دوم آنکه همانطور که ریچارد فرای عنوان میکند، آل بویه تحت نفوذ موبدان زرتشتی بودند که در ایالاتی مثل فارس به زبان پهلوی مینوشتند از این رو زرتشتیان در آن دوره از نگارش به زبان پارسی دری پرهیز داشتند. مسائل مذهبی سومین علتی است که او برای معمول بودن زبان عربی در دربار آل بویه میآورد و مطرح میکند که آل بویه حامی مذهب تشیع بودند که متون آن اغلب به زبان عربی نگارش مییافت و در مناطق مرکزی و جبال ایران این زبان معمول بود بنابراین آل بویه انگیزهای برای ترجمه این متون به زبان پارسی نداشتند.
در مقالۀ «یافتن اندیشۀ ایرانگرایی در مدایح دربار غزنوی» روی متحده ایدۀ ایران را در آثار شاعران دربار غزنوی از جمله عنصری، اسجدی، فرخی و منوچهری دنبال میکند، شاعرانی که «از زمان ظهور آنها به بعد دربار شاهان در ایران تنها با حضور آن شاعران شکوه و عظمت مییافت». از نظر او شاعران دربار سلطان محمود (۳۸۹-۴۲۱) و سلطان مسعود (۴۲۱-۴۳۲) را ایرانشاه و خسرو ایران میدانستند. او معتقد است میان سلاطین غزنوی و شاعران ارتباط دوسویهای وجود داشته است. سلاطین به دنبال آن بودند که اقدامات مهم و نیز زمانۀ خویش را جاودانه سازند و شاعران از حاکمان انتظار داشتند آنها را در گذران زندگی و نیز حفظ و ماندگاری آثارشان یاری رسانند: «در سرزمینهای پارسی زبان، شکوه شاهانه چه در نگاه شاعر و حامی او در دربار و چه در نظر مردم آن روزگار با مفهوم ایران گره خورده بود.» شاعران آگاهانه بر آن بودند که مرزهای ایران را از توران، یعنی سرزمین ترکان در شرق مشخص سازند: «ایران را با نام سرزمین شاهنشاه میشناسند در برابر توران، منطقهای تا شمال و شرق رود جیحون که تقریبا شامل همان بخشهایی میشود که ما با عنوان آسیای مرکزی یا ترکستان میشناسیم.» دغدغۀ دیگر شاعران متمایز کردن ایران و سرزمینهای عجم از قلمرو اعراب بود. متحده برای اثبات این موضوع ابیات بسیاری از شاعران غزنوی را شاهد میآورد تا اهمیت ایدۀ شاهنشاهی ایران و سنت ایرانشاهی که در ادبیات قرن پنجم و ششم به اوج شکوفایی خود رسیده بود را مورد تأکید قرار دهد.