رنگ‌زمینه

صفحه اصلی > سینما و تلویزیون و فرهنگ : زیر سایه التهاب

زیر سایه التهاب

درباره فیلم “کیک محبوب من”

این روز‌ها اغلب منتقدان و سینمادوستان درباره کیک محبوب من می‌نویسند و می‌گویند، شاید بیش از آنچه درباره فیلم‌های روی پرده، نوشته و گفته می‌شود. علت عمده‌اش تصویری است که فیلم از پوشش طبیعی و واقعی زنان ارائه می‌دهد و در سینمای بعد از انقلاب، به‌جز آن چند سال نخست که حجاب اختیاری وجود داشت، بی‌سابقه است. چندین سال قبل نیز، البته کیانوش عیاری در فیلم کاناپه تلاش کرد با استفاده از کلاه‌گیس، زمینه‌ای برای این تصویر مهیا کند که متاسفانه حتی هماهنگی‌اش با رئیس وقت سازمان سینمایی هم نتیجه نداد و فیلم به محاق تعلیق فرو رفت.
اما بحث‌ها درباره کیک محبوب من محدود به همین نیست. نسبت تصویر زن بی‌حجاب این فیلم با واقعیت‌های سیاسی و اجتماعی کنونی ایران که به‌ویژه بعد از اعتراضات سال ۱۴۰۱ رخ‌نمایی نوینی به خود گرفت، دامنه بحث‌هایی جدی را درباره نسبت سینما و واقعیت، سینما و جامعه و … بلندتر ساخت و بسیاری به بهانه این فیلم، درباره زمینه‌های اجتماعی سینما به گفت‌وگو پرداختند.
اما در این میان، آنچه کمتر بدان پرداخته شده، خود فیلم است؛ فارغ از این جنبه‌های پرهیاهو. فرض کنیم این فیلم، اثری مراکشی یا مصری یا تونسی می‌بود. آیا این میزان توجه که اکنون بدان می‌شود، باز هم می‌شد؟ به گمانم خیر. فیلم کیک محبوب من، جدا از ماجرای حجاب که فرع و سطح اثر را به لحاظ دراماتیک و موقعیت داستانی تشکیل می‌دهد؛ ولو آنکه برای ما ایرانیان تداعی‌بخش موضوع بسیار مهمی در ارتباط با نیمی از هموطنان‌مان است، مروری بر یک موقعیت ابزورد است: انسانی که با تلاش برای ارتباط برقرار کردن با انسانی دیگر، می‌خواهد از تنهایی درآید، اما این تلاش، نه به رابطه‌ای می‌انجامد و نه تنهایی‌ای را پر می‌کند و به جایش، باری مضاعف را بر دوش قهرمان قصه می‌افکند.
فیلم، صمیمانه و دوست‌داشتنی شروع می‌شود، کنجکاوی‌برانگیزانه ادامه می‌یابد و مهیب و تلخ به پایان می‌رسد. این روند، به خودی خود، عاری از عیب است و در کلیت خود، جذاب هم به نظر می‌رسد، اما مشکل اصلی سازندگان فیلم، شیوه گسترش روایت و پرورش شخصیت و ساخت موقعیت بر مبنای این روند است که به دلیل سستی در استحکام، متقاعدکننده نیست. زن دوست‌داشتنی و بی‌شیله‌پیله داستان، هرچه داستان پیش می‌رود، به افراد روان‌پریش شباهت بیشتر می‌یابد، بی‌آنکه زمینه و قرائن محکمی برای این تغییر فضا پیش‌بینی شده باشد. زنی که ابتدا دنبال همدم بود، یکدفعه تبدیل به فردی بی‌قرار و بی‌پروا در دعوت از یک غریبه به منزلش می‌شود. در سینما، البته که تعریف داستان یک فرد بی‌قرار و بی‌پروا عیب نیست و اگر درست روایت شود، عالی هم هست؛ اما بحث بر سر روند تغییر در موقعیت و شخصیت و فضاست که بدون اتکا به مایه‌های درست سینمایی اتفاق افتاده است و در سایه بلند بحث‌های پردامنه و پرالتهاب درباره ماجرای حجاب یا بخش‌های بی‌ربط به داستان (مانند فصل گشت ارشاد)، کم‌وبیش از نظر پنهان مانده است.
آرزومندم مشکل فیلم و سازندگانش حل شود تا در فضایی طبیعی بتوان درباره این نوع فیلم‌ها صحبت کرد. الان هر صحبتی، موافق یا ناموافق، چنان آمیخته به انگیزه‌یابی و قطب‌بندی شده که تحلیل درست اثر را با مانع مواجه می‌سازد. روزگار بدی است!

sazandegi

پست های مرتبط

جهانگشای ایرانی

درباره “نادرشاه افشار” نادرشاه افشار کار خود را به عنوان یک جنگاور…

۳۰ آبان ۱۴۰۳

قهرکرده‌ها بازگردند

درخواست وزیر ارشاد از سینماگران جشنواره فیلم فجر امسال قرار است، جایی…

استعفا در اوج

“احسان محمدحسنی” از اوج رفت احسان محمدحسنی با اعلام استعفای خود از…

دیدگاهتان را بنویسید