درباره “شکوه قاسمنیا”
عصر یکشنبه ۱۳ آبان، هفتصدوهفتادونهمین شب از مجموعه شبهای مجلۀ بخارا با همراهی خانۀ اندیشمندان علوم انسانی به شب شکوه قاسمنیا اختصاص یافت. در این شب مرجان فولادوند، مجید راستی، شهرام اقبالزاده، قاسمعلی فراست، جعفر ابراهیمی، محمد ناصری و علی دهباشی به سخنرانی پرداختند.
در ابتدا علی دهباشی ضمن خوشآمدگویی به میهمانان، به بخشی از زندگینامۀ شکوه قاسمنیا اشاره داشت و گفت: «خانم شکوه قاسمنیا تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در مدرسۀ ملی ایران و مدرسۀ خوارزمی گذراند، سپس در رشتۀ علوم سیاسی دانشگاه ملی پذیرفته شد و همزمان به فعالیت در برخی نشریات پرداخت. با معرفی زندهیاد محمدعلی بهمنی به گروه هنر و ادب رادیو تلویزیون به سرپرستی نادر نادرپور، راه یافت که موجب آشنایی و مصاحبت با صاحبنامانی چون سیمین بهبهانی، فریدون مشیری و… شد. در اوایل پیروزی انقلاب مهدکودکی را در طبقهای از منزل به راه انداخت و اولین تجربههای ادبیات کودکی خود را در کنار بچههای این مهد کسب کرد. پس از مدتی به دعوت آقای وحید نیکخواهآزاد- سردبیر آن زمان «کیهان بچهها»- به کادر این مجله و گروه کودک تلویزیون راه پیدا کرد. نهایتاً با تعطیل کردن مهدکودک و حضور ثابت در «کیهان بچهها» (در سال ۵۹ -۶۰) پا به میدان ادبیات کودک گذاشت و طرح مجلۀ ضمیمهای به «کیهان بچهها» برای بچههای کوچکتر را ارائه داد که مورد قبول واقع شد و با قبول مسئولیت ارائۀ این ضمیمه به نام «شاپرک»، به طور رسمی کار برای بچهها را شروع کرد. در نیمۀ دهۀ ۶۰ به عضویت در شورای دونفرۀ «کیهان بچهها» درآمد؛ عضو دیگر این شورا آقای احمد غلامی بودند که بعدها با ایشان ازدواج کردند. سال ۷۱ از «کیهان بچهها» جدا شد و بهعنوان سردبیر، انتشار مجلهای خصوصی برای خردسالان بهنام «گلک» را با همراهی و همکاری آقای مجید راستی شروع کردند. بعد از یکی دو سال انتشار موفقیتآمیز «گلک»، از این مجله نیز جدا شد و تا سالها به فعالیت آزاد و جدی در زمینۀ ادبیات کودک پرداخت. طی این سالها (حدوداً ۱۱ سال) بیشترین بخش از نوشتههای ایشان در زمینۀ شعر و قصه برای خردسال و کودک و نوجوان چاپ و منتشر شد. سال ۸۷ از سوی آقای محمد ناصری، مدیرکل آن زمان مجلات «رشد» به همکاری فرا خوانده شدند و سردبیری «رشد کودک» سپس عضویت در شورای سردبیری مجلات «رشد» را بر عهده گرفتند. بعد از حدود ۱۱ سال همکاری با مجلات «رشد» و با احتساب ۲۱ سال کار رسمی، بازنشسته شدند و به هدف دلخواهشان کار و فعالیت آزاد برای کودکان، یعنی نویسندگی برای بچهها، رسیدند».
شکوه ادبیات خردسال
سپس مجید راستی دربارۀ چگونگی آشنایی خود با شکوه قاسمنیا گفت: «با خانم قاسمنیا ۴۳ سال پیش در کیهان بچهها آشنا شدم و از آن روز به بعد به سهم خودم سعی کردم همکاریهای مختلفی با ایشان داشته باشم و هم یاد بگیرم. چراکه شکوه ادبیات خردسال ما هستند. چهلوسه چهار سال کم نیست، ولی ارادتم همچنان به قوت خود باقی است. خانم قاسمنیا از آن دوستانی هستند که توانستند با کار خود، خود را ثابت کنند. جزو معدود آدمهایی هستند که سروصدا و جاروجنجال و ادعا نمیکنند. ادعاشان در آثارشان هست و همیشه دلنشین بوده، چراکه از دل بر میآمده است. از آغاز که در جلسات کیهان بچهها به طور هفتگی برگزار میشد و نوشتههایمان را میبردیم و میخواندیم همه جوان و تازهنفس بودیم. در حوزۀ نوشتن به همدیگر هم روحیه میدادیم و هم یاد میگرفتیم. سال ۵۹ که با ایشان آشنا شدم، در تلویزیون هم همکار بودیم و از ایشان خواهش کردم شعر علی کوچولو را برای آن مجموعه بنویسند، چراکه مشوق من در نوشتن قصههای علی کوچولو هم ایشان بودند».
در حافظۀ سه نسل
در ادامه شهرام اقبالزاده از دشورای ادبیات کودک در دوران جنگ گفت: «هر اتفاقی در جهان نهتنها بر بزرگسالان بر کودکان ما تأثیر میگذارد. خواه ناخواه اخبار میبینند بچههای ما و روحشان در جنگ ویران میشود. در این دورۀ سخت خانم قاسمنیا و همکارانشان کودک را درک کردند و میدان را برای کسانی که برای کودکان مینویسند و برای آنها کار میکنند باز کردند اینها را باید دید. یکی از این کسانی که عاشقانه و آگاهانه برای بچهها کار کرد شکوه قاسمنیاست. مدیریت فرهنگی، شعر، شعر خردسال و این بختیاری را داشت که در حافظۀ سه نسل از کودکان ایرانی هست. وقتی از ادبیات کودک یاد میکنیم حتماً باید از از رشدیه شروع کنیم تا جبار باغچه بان و توران، نوشآفرین انصاری و … راه را باز کردند برای شکوه قاسمنیاها».
تأثیر بر کودکان
قاسمعلی فراست هم دربارۀ اهمیت مواجهه کودکان با ادبیات غنی در دوران دبستان و ویژگیهای مهم شکوه قاسمنیا گفت: «یکی از شانسهایی که خانم قاسمنیا که آورده این هست که در زمینه شعر کودک و داستان کودک و نوجوان کار کرده. چرا می گویم شانس؟ برای اینکه بچه و انسان از کودکی اگر شکل بگیرد و به یک شعر خوب، داستان خوب یا آدم خوب بر بخورد آیندهاش تضمین است و دنیای او از همان دوران کودکی ساخته می شود. گمان میکنم کسی که از دوران کودکی و نوجوانی و خردسالیاش دنیایش عوض شود و فرهنگ مسأله و دغدغۀ وجودیش باشد تا زنده است راه را که نه شاهراه را پیدا کرده است و خوش به حال این آدم. خانم قاسمنیا این ویژگی را داشتند که به یک شعر کودک و نوجوان بپردازند. یکی دیگر از ویژگیهای ایشان این است که معلمی کردهاند؛ یعنی مجلات رشد و گلک را داشته و توانسته روی بچههای مملکت تاثیر بگذارد و هم شعر و داستان میگفته و مینوشته. ویژگی دیگرش این است که ما جایی ندیدیم خانم قاسمنیا دنبال تریبون بگردد، یا دنبال این باشد که خودش را نشان دهد. ایشان بر ادبیات کودک و نوجوان ادبیات سرزمین ما حق دارد و باعث شده بچههای این مملکت از کودکی یاد بگیرند که آدم بودن، یعنی چه و رشد، یعنی چه و دنیایی که ایشان برای بچهها ساخته و تلنگر و ضربهای که به روح اینها زده و آنها را با صور خیال و تصاویر شعری فرهنگی آشنا کرده، تأثیر کمی نیست و باعث شده نگاه آدمها عوض شود».
سنگ صبور
در ادامه جعفر ابراهیمی از نقش شکوه قاسمنیا در ارتقای شعر کودکان و خردسالان سخن گفت: «در تمام این دوران خانم قاسمنیا نهتنها معلم و همراه خوبی بودند برای همه ما شخصاً برای من خیلی سنگ صبور بودند و برای خیلیهای دیگر. در مشکلاتی که در زندگی به وجود میآمد و روح حساسی که ما شاعران کودک داشتیم ایشان شنوندۀ خیلی خوبی بودند. همیشه حرفهای ما را گوش میکردند مثل یک خواهر بزرگتر که من خیلی دوست داشتم همیشه خواهر بزرگتری داشته باشم که نداشتم ایشان نصیحتم میکرد. یادم میآید در سال ۵۹ که همدیگر را دیدیم با توجه به شرایطی که در جامعه حاکم بود، ادبیات کودک را در آن شرایط پیش بردیم. با توجه به اینکه فقط یک نشریه در کشور بود اما شعرها و داستانهایی نوشتیم، چون خانم قاسمنیا از همان ابتدا دغدغهاش ادبیات کودک و خردسال بود. زمانی در کانون با مرحوم سیروس طاهباز در کانون پرورش فکری کودکان هم اتاق بودم. ایشان با هیکل بزرگ و ریش انبوهش خیلی کودک درونش فعال و عین بچههای ۱۲ساله بود و گاهی با هم مینشستیم و برای شعرها و نویسندههای کودک اسمی انتخاب میکردیم. ایشان میگفت، خانم قاسمنیا فروغ ادبیات کودک است و من در ذهنم ایشان را واقعاً فروغ ادبیات کودک نه به این مفهوم که یادآور اسم فروغ فرخزاد باشد، بلکه او فروغ و روشنایی ادبیات خردسال هست او چراغ ادبیات خردسال را روشن کرد و در راه جوانترها قرار داد و راه را نشان داد».
خلوت عمیق خودخواسته
در ادامه سپس محمد ناصری از خاطرات همکاری با شکوه قاسمنیا در مجۀ رشد سخن گفت و خاطرنشان کرد: «خانم قاسمنیا یا کاری را قبول نمیکند، یا وقتی قبول کرد پای کار به تمام معنی است. خانم قاسمنیا خیلی شمستبریزی را دوست دارد و شیوه مدیریتی خاصی دارد. خیلی مهربان است، ولی خیلی هم صریحاللهجه و یک جاهایی خیلی اخلاق خاصی دارد. خانم قاسمنیا یک خلوت عمیق خودخواستهای دارد که به هیچکس اجازه نمیدهد وارد آن شود». در واپسین لحظات این نشست مرجان فولادوند گفت: «خانم قاسمنیا را در زمان پختگی ایشان دیدم وقتی که این شخصیت، زبان و تفکر شکل گرفته بود و گمان میکنم که این باعث میشود که آدم حاصل یک جریان وسلوک را بهتر درک کند».
در پایان شکوه قاسمنیا دربارۀ مسیر چند دههاش در ادبیات کودک گفت: «من علوم سیاسی خواندم و ریاضی، قرار بود یک جای دیگری بروم و سر از جایی درآوردم که دلم مرا کشانده بود. انسانهای شریفی که در این ادبیات وجود دارند و خوشا به حال بچهها که این دوستان برایشان کار میکنند. جامعۀ ما فرزندسالاری است، ما بهترین مدارس نمونه و استادان نمونه را داریم، به کودکانمان احترام میگذاریم، ولی نگاهمان به ادبیات کودک شبیه ادبیات بزرگسال است و متأسفانه بچههایی را بزرگ میکنیم که بسیار از کودکانگی دورند و باعث تاسف است که نگاه جامعه نگاه کودکیساز نیست».