درباره “حسنعلی منصور”
آذرماه سال ۱۳۴۲ حسنعلی منصور، نخستوزیر وقت ایران همزمان با ضعف حزب ملیون و تغییرات در عرصه سیاسی و اجتماعی، حزب نوین ایران را تاسیس کرد و این حزب، تاثیر زیادی هم در انتخابات دوره بیستویکم مجلس شورای ملی داشت. حسنعلی منصور اما شخص خوشاقبالی نبود و در نهایت به دلیل تصویب لایحه کاپیتولاسیون و البته لایحه دیگری که درباره نفت در دست داشت توسط یکی از اعضای موتلفه اسلامی ترور شد؛ اتفاقی که در تغییر مسیر تاریخی ایران بیتاثیر نبود. سازندگی همزمان با سالروز تاسیس حزب نوین ایران به جزئیاتی از روند تشکیل حزب، زندگی و تاثیر سیوششمین نخستوزیر ایران بر نقشه تاریخی ایران پرداخته است.
تصویر دوگانه ساواک
حسنعلی منصور دو سال پیش از تاجگذاری رضاشاه پهلوی در خانوادهای سرشناس به دنیا آمده بود. پس از طی دوران ابتدایی و متوسطه و تجربه حضور در دانشکده فنی در نهایت تحصیلات خود را در رشته حقوق و علوم سیاسی ادامه داد و تا مقطع دکترای رفت. تحصیلات او که تمام شد به واسطه نفوذ پدرش به وزارت خارجه به پستهای مختلفی رسید. دو بار ازدواج کرد؛ یک بار با دختر عبدالحسن تیمورتاش و پس از جدا شدن از همسر اول با خانواده نظامالدین امامیخویی وصلت کرد. سابقه طولانی در رفاقت با امیرعباس هویدا داشت تا جایی که در نهایت زمینههای یک وصلت خانوادگی را هم فراهم کرد. قرار بود هویدا با خواهر همسر حسنعلی منصور ازدواج کند، اگرچه منصور پیش از آنکه شاهد این ازدواج باشد، ترور شد. در هر صورت حسنعلی منصور خیلی زود به یکی از رجال نامدار عصر پهلوی تبدیل شد. او در اسناد ساواک به دو صورت توصیف شده است. در سال ۱۳۳۷ درباره او نوشتهاند: «شخصیتی ندارد تا تمایلی داشته باشد. عاشق حاکم وقت [است]… متواضع ولی بیشخصیت. افکار عالی به هیچ وجه ندارد و تمام ترقی او روی نفوذ پدرش است. [فردی] کم مغز، بیتجربه و عزیز بیجهت [است.]» اسناد ساواک در سال ۱۳۴۱ او را این چنین تصویر کرده است: «مدیریت دارد، رفتار با مرئوسین خوب، قدرت کار دارد، سرعت در اتـخاذ تـصمیم دارد،قدرت ایجاد تشکیلات، متوسط، مؤدب و متواضع، رفیقباز و صمیمی».
قدرتمند در سیاست؛ ناکام در اجتماع
او در اواخر دهه ۳۰ خورشیدی کانون مترقی را راهاندازی کرد، تشکلی که به دنبال سیاستهای کندی، رئیسجمهور آمریکا و به نوعی در مقابل اندیشههای چپگرایانه و برای رقابت با حزب توده و جبهه ملی در صحنه سیاسی کشور قد علم کرد و در نهایت نیز هسته اصلی تشکیل حزب نوین ایران شد. عباس میلانی درباره ریشه تشکیل کانون مترقی مینویسد: «ریشه گروه، دورهای بود که منصور در سال ۱۳۳۸ به راه انداخته بود. وجه اشتراک ۹ عضو اولیه گروه همان تعلقات حرفهای و اجتماعیشان بود. همه جوان بودند و در عین حال همه در پی منافع شخصی خـود هـم بودند. ۸ نفرشان تحصیلکرده خارج بودند. چهار نفرشان فارغالتحصیل فرانسه بـودند. بـعد از حدود دو سال، دوره منصور به شکل کانون مـترقی درآمـد. هـدف آن کندوکاو در زمینه مسائل سیاسی و اقتصادی مملکت بـود. شمار اعضای آن به تدریج به حدود ۲۰۰ نفر رسید. اکثریت این افراد کسانی بـودند کـه با منصور یا هویدا، پیـوندی حرفهای یا شخصی داشـتند». این گروه در نهایت سال ۱۳۴۲ به حزب نوین ایران تغییر نام داد تا اصلاح فصل نوینی در حکومت ایران را رقم بزند. به نوشته بهرام شاهرخ، روزنامهنگار ایرانی قریب به ۱۲۹ نفر از ۲۰۰ نماینده مجلس، عضویت این حزب را پذیرفتند. حزب ایران نوین در مجلس بیستویکم اکثریت مجلس را به دست آورد و قدرت و نفوذ حزب در دولت حتی مورد انتقاد اسدالله علم هم قرار گرفت. او بعدها در خاطرات خود نوشت: «آخر به حزب ایران نوین چه ربطی دارد که در کنگره خود از تمام احزاب پیشرو و پسرو و کمونیست و غیرکمونیست و لیبرال و چنین و چنان دعوت کند؟ شاهنشاه آنچنان هوشیار هستند که حدی بر آن متصور نیست». گردانندگان حزب پیشبینی میکردند که تودههای وسیع روشنفکران،کارگران و دهقانان را جذب کنند اما این موضوع در حد یک ایده باقی ماند و بدنه اجتماعی رغبتی به حزبی که از دل دولت برآمده بود، نداشت. حزب نوین ایران هر چند در ایجاد پایگاه اجتماعی ناموفق بود اما چنان قدرتی در حاکمیت یافت که توانست پس از استعفای اسدالله اعلم در اسفند سال ۱۳۴۲ حسنعلی منصور را به سمت نخستوزیری برساند.
مسیر ترور
حسنعلی منصور در پست نخستوزیری سعی کرد خود را به جبهه ملی نزدیک کند تا ائتلافی صورت گیرد و در کابینه خود با انتخاب جواد صدر پسر صدرالاشراف و باقر عاملی تلاش کرد، نظر علما و روحانیون را جلب کند. اسفند ۱۳۴۲ روزهای پرتنشی در مجلس شورای ملی بود؛ اسدالله علم دو ماه قبل از استعفا، قانون اجازه استفاده مستشاران آمریکایی در ایران از مصونیتها و معافیتهای قرارداد وین را به مجلس سنا ارسال کرده بود. او در طول مذاکرات مجلس درباره لایحه در مجلس حاضر میشد و به نوشته عباس میلانی در جواب مخالفان لایحه میگفت که طراح اصلی لایحه و از مدافعان اصلی آن، علم بود. منصور در گفتوگو با معترضان و خبرنگاران جانب احتیاط را میگرفت و وانمود میکرد که شمول لایحه محدود است. تصویب این لایحه در مجلس که به قانون کاپیتولاسیون معروف است، زمینه انتقادات فراوانی را به وجود آورد و مورد اعتراض آیتالله خمینی قرار گرفت. او چهارم آبان سال ۱۳۴۳ در سخنرانی خود انتقادات تندی نسبت به دولت وقت وارد کرد و به دنبال آن نیز بازداشت و تبعید شد: «در تمام دولتها به یاد نمیآورم، دولت بیحیثیتی تصویبنامهای از این ننگینتر و موهنتر قانون کرده باشد. این مجلسیها به ضداسلام رای دادند. به ضدقرآن رای دادند. رای اینها غیرقانونی است و وای به حال اجنبیها اگر از این رای کثیف سوءاستفاده بخواهند بکنند». کاپیتولاسیون زمینههای ترور حسنعلی منصور در بهمن سال ۱۳۴۳ را فراهم کرد اگرچه عوامل دیگری هم در آن دخیل بود. محمد بلوری، روزنامهنگار کهنهکار حوزه حوادث درباره علت ترور او جز ماجرای کاپیتولاسیون، در دست داشتن لایحهای درباره سهیم شدن چند شرکت خارجی در استخراج و فروش نفت ایران را هم دخیل میداند. او مینویسد: «هنگامی که در مقابل مجلس از اتومبیل سیاهرنگ مخصوصش پیاده شد، آماج گلوله سه جوان وابسته به جمعیت موتلفه اسلامی قرار گرفت. از سه شلیککننده تنها دو گلوله محمد بخارایی، جوان ۲۱ ساله به نخستوزیر خورد یکی به گردن و دومی به شکمش که نقش زمین شد. منصور پس از این حادثه به بیمارستان انتقال یافت که پس از ۶ روز نه بر اثر شلیک گلوله بلکه زخم وارده به سرش هنگام افتادن بر زمین و اشتباه پزشکان معالج جان سپرد که این واقعه پنهان ماند. پس از واقعه ترور هر سه عامل تیراندازی و یکی از عاملان تنظیمکننده برنامه ترور، اعدام و عدهای هم به زندان محکوم شدند». پس از مرگ حسنعلی منصور، حزب همچنان قدرت را دست داشت و امیرعباس هویدا رفیق قدیمی نخستوزیر پیشین به جای او نشست. ترور منصور در عین حال آغاز وقایع منتهی به انقلاب اسلامی شد و به اسلامگرایان قدرتی داد تا محور اصلی مبارزات علیه شاه شوند.