درباره فیلم “علت مرگ: نامعلوم”
«علت مرگ نامعلوم» فیلم خوشساخت و پسندیدهای در سینمای اجتماعی ایران به شمار میآید؛ سینمایی که مدتهاست رو به افول رفته و آثار ساخته شده در آن روزبهروز کمرنگتر و کمجانتر میشوند. فیلم از نقطه درستی آغاز میشود.
از مقدمهچینی بیمورد و غیرضروری پرهیز میکند و برای رسیدن به اصل مطلب آسمانوریسمان نمیبافد. واقعه اصلیاش در جایی که باید رخ میدهد تا فیلمساز بتواند به عنصر بحران که همان بزنگاه اخلاقی آدمهای داستان در مواجهه با دلارهاست، برسد؛ بحرانی که اهمیتش از ماهیت مرگ مرد و علت آن بیشتر است. فیلم تصویرگر تزلزل آدمهایی است که به واسطه مشکلاتشان (عمدتاً اقتصادی) دچار واگرایی اجتماعی میشوند و طی یک فرآیند کوتاه اما دشوار ضدانسانی با چالشهای اخلاقی و وجدانیشان کشتی میگیرند. یکی از ویژگیهای مهم «علت مرگ نامعلوم» حفظ تعادل میان رویکردی رئالیستی و نگاهی کلینگر است که در عین به تصویر کشیدن جزئیات مربوط به جامعه امروزی ما، همچون هر فیلم خوب دیگری نگاهی هم به کل وضعیت بشری دارد و در محدوده یک زمان و مکان خاص نمیماند ولو اینکه پسزمینهاش بخشی از شرایط فعلی آدمهای کنونی جامعه ایران باشد.
این انسانها در پی مشکلات و نداریهایشان بارها با خود کلنجار میروند تا دست به اعمال غیراخلاقی بزنند یا نه؟ اما وقتی که همه زندگیشان را به تاراجرفته میبینند و امیدی برای حتی حل کوچکترین مشکلاتشان ندارند، خوی شیطانی در آن بزنگاه اخلاقی بر نوعدوستی و انسانیت چیره میشود و آنها دست به اعمالی میزنند که حتی خودشان نیز باور دارند، ضداخلاقی و غیرانسانی است.
فضای کویری و بیابانی، دوری از تمدن، ساختمان، آدمها، خیابان و شهر خود بر تاثیرگذاری فضاسازی فیلم میافزاید. این آدمها بیآنکه نیرویی بیرونی یا چشم سومی ناظر بر اعمالشان باشد در طبیعتی بکر و دستنخورده و به دور از انسانهای دیگر، دست به انتخاب میزنند. هر یک از آنها برای تصمیم خود انگیزه و علتی دارند و برخی نیز در میانه راه پشیمان میشوند. به هر حال، فیلمساز با دوری از برخی کلیشههای رایج فیلمهای اجتماعی ایرانی میکوشد تا این نگرش اجتماعی را نه در فضایی شعارزده، نه وسط یک منطقه فقیرنشین و ابدویکروزی شهری بلکه در فضایی بکر و بیابانی به تصویر بکشد تا قابلیتهای اثر به نمونههای قبلی چنین فیلمهایی محدود نشوند. فیلم، تا انتها، با غافلگیریهایی برای تماشاگر همراه است؛ غافلگیریهایی که آن را از یکنواختی و سکون خارج میکنند. همچنین منطق عِلی داستان تا پایان به خوبی دوام میآورد. اگرچه ایراداتی نیز به برخی از مناسبات علت و معلولی متن وارد است؛ این انتقاد به این جهت به برخی از کنشهای کاراکترها وارد میشود که در برخی از بخشها، کاراکترها به دلایلی نه چندان محکم از گزارش واقعه به پلیس پرهیز میکنند. گاهی ترسهای آنها بیمورد است. احتمالاً گفتن تمام حقیقت به پلیس میتوانست آنها را از مشکلات حقوقی و وجدانی بعدی برهاند اما شاید به واسطه همان کشمکشها و وسوسههای درونی و شاید به این دلیل که بالاخره درام باید جلو برود(!)
فیلمساز از برخی از این بخشها به سادگی عبور میکند تا مسیر اصلی داستان را به شکل مطلوب خود جلو ببرد و نقاط عطف مدنظرش را در متن آن، جا بدهد. «علت مرگ…» به مثابه بسیاری از فیلمهای امروزی، قهرمانی به شکل قهرمانهای کلاسیک هالیوودی ندارد. آدمهای داستان شخصیتهایی چندوجهی و پیچیده دارند و هیچ یک، نه سیاه مطلقاند و نه سفید مطلق، با مجموعهای از ضعفها و محاسن مختلف خلقوخویی که بهرغم تصمیم دشواری که میگیرند به وضوح هنوز خوی بیرحم جامعه و کولهبار مشکلات روحشان را تسخیر نکرده است. دیالوگها کاملاً برآمده از واقعیتاند. هیچ کدام رنگوبوی شعاری به خود نمیگیرند و در مسیر داستان به کار میروند. علی زرنگار توانسته است با حفظ تعادل خوشایندی میان داستان و فرم به الگویی خوشایند و کمتر دیده شده از سینمای اجتماعی دست یابد که امیدوارم در وانفسای فعلی سینمای ایران، شرایط تکرار این موفقیت برایش پیش بیاید.