چرا اختلاف در تیم “ترامپ” بالا گرفت؟
اوضاع از همین الان روبه وخامت گذاشته است. هنوز دونالد ترامپ به کاخ سفید وارد نشده، اما گروه خشن مشاورانش علیه یکدیگر به پا خاستهاند. ایلانماسک و دیگر بزرگان فناوری در روزهای اخیر با طرفداران ماگا (بازگرداندن عظمت آمریکا) بر سر موضوع مهاجرت با یکدیگر درگیریهای لفظی داشتند. آنچه در ظاهر یک مشاجره کوچک درباره ویزا به نظر میرسد، در حقیقت نشانهای از یک تلاطم بزرگ است. فناوری برای اولینبار به دولت وارد میشود و دیدگاههایش با نظرات جنبش ماگا تفاوتهایی عمیق دارد. روش حلوفصل این تنشها و اینکه چه کسی به برتری میرسد در چهار دهه آینده بهشدت بر اقتصاد و بازارهای مالی آمریکا تاثیر خواهد گذاشت.
شرکا و رفقای ترامپ را میتوانیم به سه گروه شامل جریانهای اصلی محافظهکار، هواداران «آمریکا فِرست» (اولآمریکاییها) و سرمایهگذاران فناوری تقسیم کنیم. در بسیاری از موارد، بین این گروهها همپوشانی وجود دارد. غالب این افراد متفقالقولاند که آمریکا به مقررات کمتر، دولت کوچکتر، مالیات کمتر، مهاجرت کمتر و موضع سختگیرانهتر در قبال مخالفان خارجی نیاز دارد. تقریباً همه آنها از تجربیات فراوان در بخش دولتی یا خصوصی برخوردارند، اما اولویتها و راهکارهایشان متفاوت است. حامیان ترامپ بر این باورند که اگر این تمایزات در دفتر بیضیشکل رئیسجمهور به بحث گذاشته شود، تصمیمات بهتری رقم خواهد خورد و مدیریت ضعیف، به آشفتگی در حکومتداری میانجامد.
اول آمریکا (America First) شعاری تاریخی در گفتمان سیاسی ایالاتمتحده است که سعی در ایجاد سیاستهای انزواگرایانه، حمایتگرایی و عدم مداخله دارد. این شعار را نخستینبار رئیسجمهور دموکرات آمریکا «وودرو ویلسون» در سال ۱۹۱۵ برای توجیه عدم مداخله آمریکا در جنگ جهانی اول استفاده کرد. پنج سال بعد، «هاردینگ» از حزب جمهوریخواه با همین شعار توانست رای اکثریت را به دست آورد. پس از مرگ هاردینگ در ۱۹۲۳، سیاستمداران دیگری هم به این شعار متوسل شدند. به عقیده برخی اقتصاددانان، استفاده از این شعار و «سیاست همسایهات را فقیر کن» منجر به رکود بزرگ اقتصادی در سال ۱۹۲۹ شد. جالب است که در دهه ۱۹۳۰ شعار «اول آمریکا» از سوی هواداران آلمان نازی و ایتالیای فاشیست برای جلوگیری از ورود آمریکا به جنگ جهانی دوم در حمایت از بریتانیا به کار رفت و اکنون رئیسجمهور منتخب ایالاتمتحده، سیاست اصلی دولت خود را از این شعار الهام گرفته و بر آن تاکید دارد.
دقیقاً به سانِ دولت نخست دونالد ترامپ، جریانهای اصلی محافظهکار، کرسیهای تعیینکننده را در اختیار دارند و انتظار میرود با سازوکارهای «ترامپونومیکز»ی با سیاستهای تجاری حمایت از صنایع داخلی یا بهاصطلاح «پروتکشنیسم» مقابله کنند. «اسکات بسنت»، مدیر تراز اول صندوقهای سرمایهگذاری و حامی رمزارزها، قرار است وزارت خزانهداری را اداره کند. «کوین هاست»، اقتصاددان معتبر و مشاور ارشد در دوره نخست ریاستجمهوری ترامپ، رهبری شورای اقتصاد ملی را بر عهده خواهد داشت. «هوارد لوتنیک»، میلیاردر معروف و مدیرعامل شرکت کانتور فیتزجرالد بهعنوان وزیر بازرگانی معرفی شده و «داگ بورگوم»، فرماندار سابق داکوتای شمالی و کارآفرین اقتصادی، وزارت کشور را رهبری خواهد کرد.
با این انتصابها، بهویژه پس از مشخص شدن نامزدهای جنجالیتر ترامپ برای پستهایی مانند وزارت دفاع و دادستانی کل، سرمایهگذاران و دیپلماتها نفس راحتی کشیدند. یکی از مقامهای دیپلمات در واشنگتندیسی میگوید: «او اقتصاد را از دلقکبازیهایش دور نگه داشته است». در اولین دولت ترامپ هم نقشهای تعدیلکننده به «استیون منوچین» (وزیر پیشین خزانهداری) و «گری کوهن» (مشاور اقتصادی پیشین کاخ سفید و مدیر گلدمن ساکس (از بزرگترین موسسات مالی و بانکهای سرمایهگذاری جهان) رسید.
اما به نظر میرسد جریان اصلی اینبار تمایل بیشتری برای همراهی با برنامه دونالد ترامپ دارد. به نظر «هاست»، تعرفههای ۱۰درصدی جهانی مزایای «بسیار قابل توجهی» برای آمریکا به همراه خواهد داشت و به استخراج منابع زیرزمینی کمک میکند. «بِسِنت» هم از تعرفهها بهعنوان اهرم مذاکره سخن به میان آورده است. به نظر او لحاظ کردن چنین عوارضی ارزشمند است، حتی اگر فینفسه هدف نباشد. «لوتنیک» که خلقوخوی ستیزهجویانهای دارد، از اینها هم فراتر رفته و میگوید: «باید بر همه کشورهای جهان تعرفه وضع کنید تا حساب کار دستشان بیاید» و در مصاحبهای پیش از انتخابات نیز گفته بود: «با وضع تعرفهها به تولید رونق دهید». با این حال، سرمایهگذاران کماکان روی جریانهای اصلی حساب میکنند تا مواضع سرسختانه ترامپونومیکز را کاهش دهند.
آقای ترامپ همانند دوره اول ریاستجمهوریاش یک تیم سیاست اقتصادی تشکیل داده که اعضای آن اهدافی متفاوت و گاهی متناقض دارند. تندروهای ماگا از قبیل استفان میلر افرادی ضدتجارت، ضدمهاجرت و ضدمقرراتگذاری هستند و از پایگاهی از طرفداران پرانرژی برخوردارند. حلقه اصلی جمهوریخواهان شامل اسکات بسنت، منتخب ترامپ برای وزارت خزانهداری و کوین هاست، رئیس شورای ملی اقتصاد عمدتاً از مالیات اندک و دولت کوچک طرفداری میکنند. به نظر میرسد اینبار گروه جدیدی به آنها اضافه میشود که شرایط را متلاطمتر خواهد کرد. این گروه صاحبان فناوری سیلیکونولی هستند. دیوید ساکس، سرمایهگذار خطرپذیر، بهعنوان فرمانده هوش مصنوعی و رمزپول دولت ترامپ انتخاب شده است. او امیدوار است بتواند محدودیتهای صنعت رمزپول را کاهش دهد و با همکاری دیگر کسانی که از سیلیکونولی میآیند اهرمهای کنترل هوش مصنوعی را بردارد و عامل پیشرفتی سریعتر باشد. اما نفوذ صاحبان فناوری از حوزه سیاست آن فراتر میرود. آقای ماسک وظیفه مدیریت وزارت تازهتاسیس کارایی دولت (DOGE) را بر عهده گرفته است. مارک اندرسن، سرمایهگذار خطرپذیر مشهور میگوید که نیمی از اوقاتش را داوطلبانه در اقامتگاه ترامپ گذرانده است. اسکات کوپور که برای آقای اندرسن کار میکرد مسئول اداره مدیریت کارکنان خواهد شد و بر استخدام کارکنان دولت نظارت خواهد کرد. کارکنان سابق پالانتیر (Palantir)، بنیاد ثیل (Thiel) و اوبر (Uber) به ترتیب به وزارت کشور، وزارت بهداشت و پنتاگون میروند. زمانی در گذشته جابهجایی افراد بین والاستریت و خزانهداری آنقدر زیاد بود که بانک گلدمنساکس لقب دولت ساکس گرفت. اینبار آقای ترامپ تلاش میکند فناوری را به فنسالاری وارد کند.
این امر برای سیاست آمریکا تازگی دارد. مدیران فناوری سالها از واشنگتن دوری میکردند،، مگر در زمانی که کنگره آنها را برای بازخواست احضار میکرد. صاحبان جدید فناوری دولت را مکانی برای نفوذ و اختلال میدانند. این امر از جنبه نظری میتواند به نفع آمریکا باشد. فناوران همانند دیگر اعضای تیم ترامپ علاقهمندند با کاهش تشریفات اداری و تقویت نوآوری به برتری اقتصادی و فناوری آمریکا کمک کنند. با توجه به اهمیت راهبردی و اقتصادی هوش مصنوعی، استفاده از متخصصان این حوزه کاری عاقلانه خواهد بود. هیچکس تردید ندارد که کارایی دولت نیز بیشتر خواهد شد. اما دستیابی به همه اینها در عمل فرق میکند. یک مشکل آنجاست که وقتی طرفداران فناوری و طرفداران آمریکا میگویند، متعهد به اصل «اول آمریکا» هستند منظورشان متفاوت است. جنبش ماگا امیدوار است تصویری از گذشته را زنده کند و به روزهای شکوه تولید بازگردد، اما فناوران نگاهی آیندهنگرانه دارند. آنها میخواهند به پیشرفت سرعت دهند و جامعه را متحول کنند و روزهایی را که طرفداران ماگا در آرزوی آناند باز هم به عقبتر بکشانند.
این دیدگاههای متناقض به مشاجرههای سیاستی منجر میشوند. طرفداران ماگا از آن میترسند که مهاجران مشاغل مردم آمریکا را بگیرند. فناوران میخواهند بهترین استعدادها را فارغ از ملیتشان جذب کنند. فناوران تمایل لیبرال دارند و به دولت بیاعتمادند. طرفداران ماگا از قدرت شرکتها متنفرند. هر دو گروه چین را به چشم یک رقیب میبینند، اما درحالی که طرفداران ماگا فکر میکنند خارجیان از تجارت برای فریب دادن آمریکا استفاده میکنند، فناوران از جریانهای استعدادها، سرمایه و آدابورسوم نفع میبرند. حتی اگر بخش فناوری از آسیبهای اولین دور تعرفههای کالایی در امان بماند جنگ تجاری تمامعیار مانع از عرضه خدمات آن خواهد شد. اینگونه تناقضات و تنشها دستیابی به اهداف را برای صاحبان فناوری دشوار میکنند.
آقای ترامپ شرایط را بدتر میکند. او به جای آنکه تنشها میان اعضای تیمش را برطرف و مسیری شفاف را معرفی کند خود عامل هرجومرج است. او عاشق تناقض و پیچیدگی است و اختیاراتش را به هر کدام از بخشهای اردوگاهش واگذار میکند.
امکان دارد که فناوران نیز به خود آسیب بزنند. آنها کوچکسازی دولت را یک مساله مهندسی میدانند، درحالی که تاریخ اصلاحات منطقی نشان میدهد این بیشتر یک مساله سیاسی است که فناوران تجربهای در آن ندارند. از آن بدتر، صاحبان فناوری که توجه ترامپ را جلب کردهاند ممکن است درصدد پارتیبازی برآیند. این همان چیزی است که سرمایهگذاران انتظار دارند. از زمان انتخابات تاکنون ارزش بنگاههای آقای ماسک سر به فلک کشید و با عملکردی بهتر از بازار، ثروت او را حداقل ۱۵۰ میلیارد دلار افزایش داد. ترکیب منازعات داخلی، اجرای ضعیف و توجه به منافع خودیها میتواند شرایط دور دوم ترامپ را متزلزل کند.
اما این سناریوی وحشتناک یک سرنوشت محتوم نیست. بخشهای مختلف تیم ترامپ به جای جنگیدن با هم میتوانند اقدامات یکدیگر را از برخی جهات تعدیل و از برخی جهات دیگر تقویت کنند و نتایج خوبی برای آمریکا رقم بزنند. بهعنوان مثال، جریان اصلی و مدیران فناوری میتوانند غریزه حمایتگرایی و ضدمهاجرتی ماگا را تعدیل کنند و همزمان نظریههای هوشمندانه اصلاحاتی آنها در بهترین شکل سیاسی به اجرا درآیند. در نهایت، توافق همگانی در مورد نیاز آمریکا به نوآوری میتواند به برنامهها شتاب دهد.
شاید این امیدواری بعید به نظر برسد اما بازار سهام میتواند دولت را به سمت چنین اجماعی هدایت کند. آقای ترامپ نسبت به قیمت سهام حساس است و نمیخواهد رونقی را که پس از انتخابات شکل گرفت متوقف کند. بازار سهام یک سنجه زمان واقعی از اقتصاد ترامپ است و میتواند تصمیمات او را تغییر دهد. در این صورت دولت احساس میکند که باید سیاستها را به سمت تقویت رشد بکشاند. ورود صاحبان فناوری به واشنگتن مخاطره زیادی دارد، اما میتواند پاداش عظیمی نیز به همراه آورد.