بازسازی جامعه پس از جنگ فقط محدود به بازسازی فیزیکی و زیرساختها نیست؛ حمایتهای روانی، ایجاد فضاهای گفتوگو و تعاملات اجتماعی و تقویت حس امنیت روانی مردم نیز باید در دستور کار قرار گیرد
به قلم؛ الهام فخاری؛ روانشناس

جنگ ۱۲ روزهای که از ۲۳ خرداد تا ۳ تیر ۱۴۰۴ میان ایران و اسرائیل رخ داد، یکی از تلخترین و ناگهانیترین بحرانهای اخیر کشور ما بود. این تجربه کوتاهمدت اما پرتنش، تاثیر عمیقی بر روان و زندگی اجتماعی مردم ایران بهویژه ساکنان تهران گذاشت که پیامدهای آن همچنان در ابعاد فردی و جمعی ادامه دارد.
از دیدگاه روانشناسی، این جنگ ناگهانی یک رویداد آسیبزای پرشتاب بوده که تنش روانی زیاد و بهدنبال آن تجربه فشرده هیجانهایی مانند ترس، اضطراب (تنیدگی) و خشم و اندوه در بالاترین سطح را میان مردم بهوجود آورده است؛ بیخوابی، کابوسهای مکرر و اضطراب فراگیر، اصلیترین نشانههای روانیای هستند که بسیاری از افراد، بهویژه کسانی که به مکانهای انفجار نزدیک بودند و در معرض مستقیم حملههای خرابکارانه و موشکی قرار داشتند، تجربه کردند. اضطراب فراگیر و پایدار و ترس از تکرار اتفاقات ناگوار، باعث شده است که تابآوری، تمرکز روزانه و عملکرد افراد بهشدت مختل شود. نبود امنیت و اطمینان در زندگی روزمره، فشار اقتصادی و توقف بسیاری از کسبوکارها، درماندگی شناختی و ناامیدی بهدلیل خارج از کنترل بودن عاملهای پدیدآورنده این وضعیت میتواند به افسردگی و اختلالهای جدی اضطرابی منجر شود. در این میان، وضعیت افرادی که پیش از این جنگ نیز دچار اختلالهای خلقی و شخصیتی یا روانشناختی بودهاند، پیچیدهتر و حساستر است چراکه روند درمان قبلی آنها را برهم زده و فشار روانی فزایندهای را به آنها تحمیل کرده است. این اختلالات روانی تنها به افراد بزرگسال محدود نمیشود؛ کودکان نیز به دلیل عدم امکان پیشبینی جهان پیرامون و تحولات شتابان بهواسطه شرایط جنگی دچار اضطراب، عدم امنیت روانی و فیزیکی، کابوسهای شبانه و کاهش تمرکز در زندگی روزمره و تحصیل شدهاند.
مواجهه مداوم با صدای انفجار، تصاویر تخریب و اخبار جنگ، میتوانند زمینهساز بروز اختلال استرس پس از سانحه (PTSD) شوند؛ این اختلال موجب میشود که خاطرات تلخ آن روزها تا مدتها در ذهن و روانشان باقی بماند، به محرکهای کوچک واکنشهای شدید و ناگهانی نشان دهند و کیفیت زندگی آنها کاهش یابد. روانشناسان هشدار میدهند که این آثار روانی نباید نادیده گرفته شوند و نیازمند پیگیری و پشتیبانیهای تخصصی هستند.
جنگ ۱۲ روزه، فشارهای روانی و اجتماعی سنگینی بر خانوادهها وارد کرد؛ جدا شدن موقت اعضای خانواده بهویژه کودکان از حضور و امنیت والدین، اضطراب و ناامنی عاطفی زیادی را میان آنها ایجاد کرد. کودکان که در شرایط عادی نیز همواره به حضور و حمایت عاطفی والدین نیاز دارند، در این مدت بهدلیل ناامنی و ترس از وقوع حملات بهشدت آسیبپذیر شدند. همچنین محدودیتهای ارتباطی، قطعی اینترنت و تلفن، موجب دوری و ناتوانی خانوادهها در برقراری تماس با عزیزانشان شد و به افزایش نگرانیها و اضطرابهای عاطفی دامن زد؛ از سوی دیگر، خانوادههایی که در جریان حملات، عزیزان خود را از دست دادند یا یکی از اعضای آنها مفقود شدند، درگیر دورههای شدید داغداری و استرس پس از حادثه شدند؛ همه این عوامل، فشار روانی زیادی را بر دوش خانوادهها بهویژه زنان و کودکان گذاشتهاند.
با وجود این فشارها، یکی از پدیدههای قابلتوجهی که در جریان این جنگ مشاهده شد، شکلگیری حس همبستگی و وحدت ملی گسترده بود. در شرایطی که استرس و نگرانی مردم را فراگرفته بود، شاهد کنار گذاشتن اختلافات سیاسی و اجتماعی و حرکت به سمت اتحاد و همدلی بودیم؛ بسیاری از افراد با مشارکت در کمکرسانیهای داوطلبانه، حمایت از آسیبدیدگان و تقویت روحیه مقاومت ملی، نشان دادند که در بحرانها نیز میتوانند متحد و قدرتمند باشند. شبکههای اجتماعی، سرشار از گزارشهای کمکرسانی مردمی و همکاریهای داوطلبانه بود و پیامهای امیدبخش رهبران کشور به آرامش روانی جامعه کمک کرد. این همبستگی ملی و ارتقای سرمایه اجتماعی، یکی از دستاوردهای مهم این تجربه تلخ بود که توانست اضطراب جمعی را کاهش دهد و حس تعلق به جامعه را تقویت کند.
با این حال، آثار روحی و روانی جنگ به همین سادگی رفع نخواهند شد؛ جامعه ایران تا مدتها به حمایتهای روانی، مشاورهای و فعالیتهای بازسازی اجتماعی نیاز خواهد داشت. بازسازی جامعه پس از جنگ فقط محدود به بازسازی فیزیکی و زیرساختها نیست؛ حمایتهای روانی، ایجاد فضاهای گفتوگو و تعاملات اجتماعی و تقویت حس امنیت روانی مردم نیز باید در دستورکار قرار گیرند.
عبور از این مرحله سخت، مستلزم حفظ برنامههای منظم روزانه ازجمله خواب کافی، تغذیه مناسب و فعالیت بدنی است؛ همچنین محدود کردن پیگیری اخبار ناامیدکننده و افزایش ارتباطات مثبت خانوادگی و اجتماعی میتواند به کاهش اضطراب کمک کند. حمایت تخصصی روانشناختی و ایجاد فضای باز برای بیان احساسات، این توانایی را به افراد میدهد که تجربیات تروماتیک خود را بهتر مدیریت کنند و از آسیبهای روانی بلندمدت جلوگیری کنند.
درنهایت، جنگ ۱۲ روزه هرچند کوتاه بود اما زخمی عمیق بر جان و روان جامعه ایران گذاشت. این تجربه نشان داد که سلامت روانی مردم و سرمایه اجتماعی از مهمترین ارکان تابآوری ملی هستند؛ اکنون، وظیفه ماست که با همدلی، همراهی و برنامهریزی دقیق، مسیر بازسازی روحی، اجتماعی و فرهنگی کشور را هموار کنیم تا بتوانیم زندگیای بهتر، همراه با آرامش بیشتر برای همه ایرانیان رقم بزنیم.

