رنگ‌زمینه

صفحه اصلی > فرهنگ : شب فراست

شب فراست

درباره قاسمعلی فراست

هشتصدوشصت‌وسومین شب از شب‌های مجلۀ «بخارا» که به مناسبت انتشار کتاب «عشق همین نیست؟» به شب «قاسمعلی فراست» اختصاص یافته بود، دوشنبه ۱۶ تیر با سخنرانی رضا امیرخانی، مجید قیصری، اسدالله امرایی، فریدون عموزاده‌خلیلی، الهام فلاح و علی دهباشی در سالن جلیل شهناز خانه هنرمندان برگزار شد. «عشق همین نیست؟» را به تازگی انتشارات نیلوفر منتشر کرده است. در ابتدای این شب علی دهباشی گفت: «این شب به پاس سالیان سال کوشش و تلاش فراست در زمینۀ ادبیات برگزار می‌شود؛ ادبیاتی که از دورۀ محمدعلی جمال‌زاده تا به امروز راه پرفراز و نشیبی را پشت سر گذاشته است. با نگاه کردن به چهرۀ آرام و متواضع فراست درمی‌یابیم چه مسیری را بدون هیاهو و حاشیه طی کرده و از کوچک‌ترین کارها شروع کرده تا به عرصۀ رمان و داستان رسیده است.»

پیش‌تازی فراست در ادبیات جنگ
پس از سخنان ابتدایی دهباشی، رضا امیرخانی به‌عنوان نخستین سخنران این شب گفت: «آن‌چه در کارنامۀ فراست پررنگ است، فضل تقدمی است که در نوشتن «نخل‌های بی‌سر» داشت. این کتاب برای همۀ ما که تلاش کردیم در ادبیات جنگ دست و پایی بزنیم، یک کتاب خیلی مهم بود، فارغ از این‌که در ارزش‌گذاری ادبی، آن را کجا قرار بدهیم،بنابراین نقد ادبی آن در یک سو قرار دارد اما فضل تقدم آن در طرف دیگر قرار می‌گیرد. زمانی که فراست «نخل‌های بی‌سر» را نوشت، خیلی‌ها نمی‌دانستند که دربارۀ جنگ چه می‌توان نوشت؟ به این معنا نویسندۀ جنگ با خود جنگ متولد شد. در واقع «نخل‌های بی‌سر» اثر جدیدی در جنگ بود که از هیچ‌کدام از الگوهای پشت سر خودش پیروی نکرده بود. الگویی که جدید بود، شاید به جایی رسیده و شاید تهش بن‌بست باشد. موضوع این نیست، موضوع شخصی است که یک بار در زندگی‌اش دست به حرکتی زده که شاید دیگر تکرار نشود. از این منظر فراست برای من همواره نویسنده‌ای است که اولین رمان را در دل جنگ نوشت که در برگرفته از متن جنگ بود. شاید برخی دیگر هم در کنار او نوشتند اما رمان فراست از دل جنگ برآمد نه از حاشیه آن. از این منظر فراست برایم الگویی است که هماره به او نگاه می‌کنم و تصورم بر این است که قرار نیست که الگوهای ما هر هفته یک اثر جدید خلق کنند. یک اثر ماندنی برای یک عمر نویسنده کافی است. ما باید یاد بگیریم از این منظر به نویسنده‌ها نگاه کنیم.»

بازتاب شخصیت نویسنده
فریدون عموزاده‌خلیلی که لوح سپاس انجمن نویسندگان کودک و نوجوان را به فراست تقدیم کرد، در سخنانی به دشواری نوشتن رمان «نخل‌های بی‌سر» اشاره کرد و گفت: «یادم است زمانی که خرمشهر هنوز آزاد نشده بود، فراست درصدد نوشتن از این شهر برآمد و با مرارت توانست این اثر را بنویسد. شاهد بودم که برای نوشتن از یکی از شخصیت‌های این رمان چه مرارتی کشید تا ملات آن را فراهم کند. فراست در زمان جنگ در میدان بود و برای نوشتن از خرمشهر در حاشیه نبود. اگرچه «نخل‌های بی‌سر» ۲۰۰ صفحه است اما به احتمال زیاد ۲۰۰۰ صفحه متن پشت این رمان قرار دارد و شاید برای همین برخی از سخنرانان گفتند این رمان بازتاب شخصیت فراست است. به نظرم فراست تنها یک نویسنده نیست، این سخن را به عنوان نماینده ادبیات کودک و نوجوان می‌گویم، او فردی است که در عرصۀ نهادسازی در زمینۀ ادبیات هم تلاش زیادی کرد. او در دهۀ ۶۰ به ما کمک کرد تا در ادبیات کودک و نوجوان فعالیت‌های متمرکزی را سروسامان دهیم.»

نویسندگان محترم و محتشم
اسدالله امرایی، مترجم به عنوان یکی دیگر از سخنرانان این مراسم گفت: «درست است که قدر نویسندگان ما چندان دانسته نشد و با برخی از آنها هم نامهربانی شد اما نویسندگان ما همواره نویسندگان محترم و محتشمی بودند. به رغم همه ناملایماتی که نسبت به نویسندگان وجود دارد، ما ایرانی هستیم و پای کشورمان می‌مانیم و حاضر نیستیم یک قطره خون از یک جوان ایرانی بر زمین بچکد.»

فراست تنها نویسنده جنگ نیست
مجید قیصری، نویسنده برگزیدۀ جایزۀ جلال هم با مروری بر کارنامۀ قاسمعلی فراست گفت: «به نظرم وقتی فراست را تنها نویسنده رمانی جنگ بدانیم به شکلی در حق او اجحاف کردیم، هرچند نخستین آشنایی من با او از طریق «نخل‌های بی‌سر» بود و پس از آن آثار دیگری که نوشتند. بخشی از آثارش مثل «نخل‌های بی‌سر»، «فصل جوانی» و «گلاب خانم» در زمینۀ جنگ است و پس از آن سایر آثارش به سمت موضوعاتی در رابطه با نوجوانان می‌رود و آن‌ها را در متن آثارش قرار می‌دهد و حتی در فصل جوانی، درست است که موضوع جنگ است اما در آن هم نوجوانی را در نظر دارد. پس از آن «آواز ققنوس» در یک فضای نوجوانی و فانتزی می‌گذرد. در «روزهای برفی» هم سرکی به دوران کودکی و نوجوانی می‌کشد. با این مرور می‌خواهم بگویم، نویسنده این قدرت را دارد تا از فضایی که به آن دل‌بسته است، فاصله بگیرد و عرصه‌های دیگری را تجربه کند. با مرور کارنامۀ فراست درصد هستم که تصویری از او ارائه کنم که او را تنها در عرصۀ جنگ محدود نکنیم. چون این محدود کردن در حق نویسنده‌ای که بیش از ۴۰ سال است که در زمینۀ ادبیات قلم می‌زند خیلی درست نیست.»

عشق هم‌چون درمان
در ادامه الهام فلاح درباره جدیدترین کتاب «عشق همین نیست؟» گفت: «نویسنده در همان گام اول با انتخاب عنوان روی جلد کتاب، ما را با پرسشی مواجه می‌کند که در واقع عدم قطعیت دربارۀ مفهوم عشق است که تا به امروز برای هر کدام از ما تعریفی نسبتاً مشترک داشته است با توجه به باورهای‌مان و آنچه به ما گفتند. آن‌چه در کتاب «عشق همین نیست؟» برایم جالب بود، تضادهای درونی شخصیت اصلی رمان است. زن جوانی که در جست‌وجوی یک عشق واقعی است اما ذهن و درونش مانند یک زن بالغ است، انگار که سال‌های زیادی را زندگی کرده است. من این مولفه را نکته‌سنجی فراست در ساخت شخصیت زن نویسنده در رمان می‌دانم. چون به واسطۀ تلاشی که برای ساختن شخصیت‌های محتلف می‌کند، زیست‌های متنوعی را تجربه می‌کند که به او چگالی بیشتری به زیست او می‌دهد. در واقع آن‌چه در این داستان مهم است، تلنگری است که به من و شما به عنوان خواننده می‌زند. در زمانه و عصری که روح ما بر مبنای تصویر است و همه تلاش دارند دیده شوند، این داستان بر ندیدن تکیه می‌کند. دختری که به دنبال آن است، کسی او را با چشم ظاهر نبیند و با چشم دیگری او را کشف کند. اتفاقاً در این اثر تعریف جدیدی از مرد عاشق ارائه می‌شود، مردی که متعهد به غیاب، حرف نزدن و ندیدن است که جای خودش را در دل این زن باز می‌کند. به نظرم این نکته خیلی خیلی مهم است و انگار نویسنده درصدد است، بازتعریفی از عشق ارائه دهد که تا کنون به شکل دیگری برای ما تعریف شده است. مسألۀ دیگری که در این داستان باید به آن توجه شود، شخصیت مرد داستان است که زیرکانه انتخاب شده؛ یک مشاور و روان‌شناس که قطعاً انتخاب این شغل برای مرد بی‌دلیل نبوده است. بنابراین تصور می‌کنم فراست در این اثر تمام تلاشش را کرده است به ما بگوید یک رابطه و عشق واقعی باید مانند یک مشاور و راه درمانی برای ما عمل کند. در واقع عشق یک درمان متقابل و التیام‌بخش زخم‌هایی است که همه آدم‌ها دارند، تلقی می‌شود. نباید این کتاب را در چارچوب داستان‌های کلاسیک یا داستان‌های فرم‌گرای پیچیده برد چون فراست در این داستان تلاش کرده به سادگی هر چه تمام‌تر حرفی را بزند که هم‌چنان درد و حرفی است که برای بسیاری از زنان (در تمام رده‌های سنی) آشناست.»

درگیری ذهنی با موش‌ها و آدم‌ها
قاسمعلی فراست در پایان این شب گفت: «من در زندگی چند معلم داشتم که در واقع در زندگی به من درس‌های مهمی دادند، نخستین درس را پدرم به من داد، وقتی که در نوجوانی بسیار پرحرف و پر جنب و جوش بودم و یک روز که در هنگام سخن گفتن گاف بدی دادم، پدرم گفت: حرف بلد نیستی بزنی، حرف نزدن را هم بلد نیستی؟! بعد از این نصحیت پدرم یاد گرفتم که کمتر حرف بزنم و بیشتر گوش بدهم.» او با ذکر خاطره‌ای از دوران تحصیل در دبیرستان ادامه داد: «یک روز معلم ما سر کلاس نیامد و معلم دیگری آمد کلاس ما را اداره کرد. این معلم جمله‌ای گفت که در ذهنم ماند و مرا درگیر خودش کرد. گفت: چون من نمی‌دانم معلم شما تاکنون چه کرده و حالا چه باید کرد؟ من برای‌تان کتابی آوردم و آن کتاب را می‌خوانم. کتاب را که روی آن را با روزنامه بسته بود و نامش پیدا نبود، باز کرد و سطوری از آن را خواند. وقتی کتاب را خواند، من درگیر آن شدم اما نامش را نگفت و سر کلاس دیگری رفت. با خودم گفتم کاش نام کتاب را گفته بود تا آن را خریداری کنم و بخوانم. سال‌ها گذشت و من بعدها فهمیدم نام کتاب «موش‌ها و آدم‌ها» است. بنابراین معلمی که یک ساعت سر کلاس ما آمد، مرا با کتاب خواندن مانوس کرد. در واقع افرادی که در زندگی من آمدند به من درسی دادند که در شخصیت من موثر افتاد و از آنها یاد گرفتم و شخصیتم شکل گرفت. شخصیتی که از غرور دوری کرد و یاد گرفت به اندازه سخن بگوید و در عین حال کتاب را در زندگی‌اش جای دهد.»

sazandegi

پست های مرتبط

اقتباسی هوشمندانه

نگاهی به سریال بامداد خمار ساخته نرگس آبیار با پخش سریال «بامداد…

مسئولیت ایرانی بودن

نگاهی به روایت ژاله آموزگار از وطن‌دوستی و هویت ایرانی در هشتادوششمین…

شروین مجاز شد

اولین آلبوم رسمی شروین حاجی‌پور منتشر می‌شود نخستین آلبوم رسمی شروین حاجی‌پور،…

۱۲ آذر ۱۴۰۴

دیدگاهتان را بنویسید