“فریدون مجلسی”
فریدون مجلسی از مترجمان و نویسندگان پرکار است که آثار متعددی را از هاوارد فاوست، رابرت گریوز، آمارتیاسن، فیلیپ راث و… به فارسی ترجمه کرده و آثاری را نیز تألیف کرده است.
او در دو کتاب «اسیر افتخار» و «ساعت طلا» به تاریخ سیاسی ایران میپردازید اما در قالبی داستانی. مجلسی دربارۀ چرایی انتخاب فرم داستانی برای این دو کتاب به ایبنا میگوید: «تاریخنگاری کار مورخان است. کار هم کردهاند و میکنند. من به تاریخ، رنگ روایی در قالب رمان دادهام. مورخ در پژوهش و نگارش خودش به تحلیل انگیزهها نمیپردازد، مگر اینکه انگیزه هم مستند باشد. اما به نظر من، انگیزهها سبب اصلی تصمیمها و عملکردها هستند که اغلب پنهان میمانند یا واقعی نیستند و برای رد گم کردن گفته میشوند. شاید بتوان گفت از تجربیات تحلیلگری سیاسی و یا اشتغال میدانی در عرصۀ احداث در نقاط مختلف کشور در این دو رمان که در بستر تاریخ معاصر رخ میدهند، سود بردهام. ضمن اینکه تجربۀ ترجمه دهها رمان تاریخی و اغلب مستند برای خودم آموزندهتر و به یادماندنیتر از کتابهای تاریخی صرف بوده است. لذا فکر کردم شاید دیگرانی هم مانند خودم تاریخ را در قالب رمان بیشتر دوست داشته باشند. شاید این دو کتاب مربوط به تاریخ معاصر باشد اما بسیاری از ترجمههای من در حوزۀ ادبیات تاریخی کلاسیک محسوب میشود. رابرت گریوز در این زمینه کمنظیر است. دو جلد کتاب «خدایان کلودیوس» و «منم کلودیوس» او و کتاب «کنت بلیزاریوس» او که نام مضاعف «قیصر و کسرا» بر آن گذاشتم و کتاب «عیسای پادشاه». همچنین آثار رابرت گریوز دربارۀ تاریخ ایران باستان مانند «هلنا» یا «دو خواهر» و کتاب یولیانوس، همچنین ترجمه دو کتاب دربارۀ ایران باستان از لوید لِوِلین جونز یعنی «پرسیکا» و «شاه و دربار در ایران باستان»، مشوق من در نوشتن رمانهای تاریخی «کارنامک شاپور اورمزد» (زندگی شاپور دوم ساسانی) و رمان «چاتورانگا» (شطرنج، زندگی پر ماجرای خسرو انوشیروان ساسانی) همچنین نمایشنامه «زرینه» که نخستین داستان از ایران باستان بوده است. این کتابها بازخورد دلگرمکنندهای نداشت لذا نوشتن را به کار مطبوعاتی و کتابهای سیاسی و محیطزیستی اختصاص دادم. او در ادامه دربارۀ مضمون دو کتاب داستان تاریخیاش میگوید: «کتاب «ساعت طلا» در واقع یادآوری اتفاقی تلخ در گذشته است که من آن اتفاق را بهانهای برای بیان اتفاق تاریخی بسیار مهمی یعنی تلاش خونین شوروی برای سلطه بر آذربایجان دیدهام که به موازات پیشرفت داستان بیان میشود. در ادبیات تاریخی خودمان زیاد به آن توطئه نپرداختهاند. «اسیر افتخار» یا «ولی افتاد مشکلها» نیز روایتی متفاوت یعنی به صورت رمانی با آغازی پلیسی و واقعی در بستر اقدام قهرمانانه ملی کردن نفت «در راه سعادت ملت ایران» بود که به جای حل و فصل سریع و بهرهمندی ملت، اسیر قهرمانی خود شد و به بیراهۀ تعطیل و سیاست اقتصاد بدون نفت کشانده شد و با بیبرنامگی ناکام ماند.»
مجلسی در مورد ایدۀ اولیۀ و سیر نگارش «ساعت طلا» میگوید: «میخواستم اتفاق تلخی که زمانی رخ داده بود را بنویسم. میتوانست یادداشتی در حد یکی دو صفحه باشد. اما زمان وقوع جالب بود. پس از غائله آذربایجان بود و مکانی که برای سیر داستان در نظر گرفتم در منطقۀ زنجان، جایی بود که در زمان فعالیت میدانی و پلسازی با رودخانهها و طبیعت و آداب و زندگی مردم و آنچه در دو قرن اخیر بر آن گذشته بود، آشنا شده بودم. فکر کردم آن ماجرای اولیه را در آغاز و پایان قرار دهم و زندگی و وضعیت اجتماعی و تأثیر حوادث تاریخی در آن روستای کوچک را در متن قرار دهم. با توجه به اینکه برخی حوادث به قدری شرورانه بود که میتوانست باورنکردنی و ساختگی تلقی شود در حاشیه به گزارش مرحوم طالقانی در آن باره اشاره کردم که خبرنگار جوان روزنامهای مذهبی بود و به راستگویی شهرت دارد.» او دربارۀ شناخت و مشاهدات بیواسطهاش از فرهنگ و آداب و رسوم ناطق مختلف میگوید: «پس از معاف و مرخص شدن از زندگی دیپلماتیک به کاری مدیریتی در یک شرکت فرانسویِ متخصصِ ساختِ پل و اسکله مشغول شدم که کارش میدانی و در نقاط مختلف کشور از آذربایجان تا بلوچستان و از خراسان تا خوزستان و از گیلان و مازندران تا تهران و اصفهان و شیراز بود. کاری که پیش از آن به مغزم خطور نمیکرد. در سرکشیهای چند روزه در هر کارگاه خصوصیات آن منطقه و مردم و زندگی آنها برایم جالب بود و دربارۀ نقاط مختلف کشور چنین تجربیاتی کسب میکردم. پس از راه افتادن شبکۀ اینترنت و جستوجوی اینترنتی، اطلاعات اضافی هم به دست آوردم که کمک میکرد.»

