گزارشی از پنج چهره متفاوت “آلبرکامو”
نمایش فیلم «بیگانه» در جشنوارۀ امسال ونیز یکی از پرمخاطبترین رمانهای جهان به قلم آلبر کامو، نویسندۀ فرانسوی را به پردۀ سینما میآورد؛ نویسندهای که در زمان خود ستاره بود و امروز نیز همچنان میدرخشد. این نویسنده که سه سال پیش از مرگ تراژیکش در سال ۱۹۶۰ در ۴۶ سالگی برندۀ نوبل ادبیات شد، حالا تحسین نسل جوان را نیز برانگیخته است؛ نسلی که دوست دارد جملات او را در شعرهای رپ و شبکههای اجتماعی نقل کند. به مناسبت ساخت فیلم جدید «بیگانه»، خبرگزاری فرانسه در گزارشی پنج چهرۀ متفاوت از آلبر کامو را بررسی کرده، نویسندهای که رمان معروفش با جمله مشهور «مادرم امروز مُرد. یا شاید دیروز، مطمئن نیستم» به یک کلاسیک در ادبیات مدرن بدل شد.
اینفلوئنسر
کامو در ۲۹ سالگی این سطور مشهور را نوشت. رمان او به حدود ۷۰ زبان ترجمه شده و پرفروشترین کتاب جیبی فرانسه است. فرانسوا اوزون، کارگردان فرانسوی تازهترین اقتباس سینمایی از آن را ساخته، در حالی که پیشتر لوکینو ویسکونتی با بازی مارچلو ماسترویانی، نسخهای اقتباسی از این رمان را سال ۱۹۶۷ ارائه کرده بود. این رمان حکایت اگزیستانسیالیستی مرد جوانی بیتفاوت به مرگ مادر، قتل یک عرب و مرگ خودش بهعنوان مجازات، هنوز الهامبخش هالیوود نشده اما روی صحنۀ تئاتر، در قالب کمیک و حتی مانگای ژاپنی زنده نگه داشته شده است. در شبکههای اجتماعی، هشتگهایی چون «#Camus» مرتباً استفاده میشوند و آثار او الهامبخش هنرمندانی چون نیک کیو، تام ویتس، ریدیوهد و رپرهایی همچون گائل فایه، عبدالمالک و اوکسمو پوچینو بوده است.
آزادیخواه
کامو در مقالۀ «انسان طاغی» (۱۹۵۱) نوشت: «من عصیان میکنم، پس هستم.» او دربارۀ بسیاری از مسائل صریح بود اما از احزاب سیاسی سازمانیافته فاصله میگرفت و بهویژه چپها را نسبت به خطرات تمامیتخواهی و دیکتاتوری هشدار میداد. رابطۀ کوتاهش با حزب کمونیست به انزوای او از محافل روشنفکری پاریس انجامید. دوستی مشهورش با ژان پل سارتر نیز در ۱۹۵۲ با نقد تند «انسان طاغی» به قلم سارتر بهطور علنی و تلخ پایان یافت.
مخالف اعدام
کامو در پایان مقالۀ «تأملاتی درباره گیوتین» (۱۹۵۷) نوشت: «نه در دل انسانها و نه در عرف اجتماعی، صلحی پایدار برقرار نمیشود مگر آنکه مرگ ممنوع شود.»
او برای لغو مجازات اعدام مبارزه کرد و علیه احکام مرگ الجزایریها به دست فرانسه در دوران جنگ الجزایر سخن گفت. اقداماتش بعدها الهامبخش رابرت بادینتر، وزیر دادگستری فرانسه در ۱۹۸۱ شد تا قانون لغو اعدام را به تصویب برساند.
رمانتیک
کامو با وجود ظاهر خویشتندار، فردی جذاب بود که به تئاتر و رقص عشق میورزید. «تو را دوست دارم همچون رعدی در آسمان، با شدتی دیوانهوار که نمیتوان در آغوش نگه داشت.» این جمله بخشی از نامههای عاشقانه اوست که در ۲۰۱۷ منتشر شد. دیگر عشق بزرگش فوتبال بود. در تیم دانشگاه الجزیره بازی میکرد و بعدها نوشت: «آنچه را از اخلاق میدانم، مدیون فوتبال هستم.» («انسان اول»، ۱۹۹۴)
بداقبال
مرگ ناگهانی کامو در ۴ ژانویۀ ۱۹۶۰ نمونهای تلخ از همان فلسفۀ پوچگرایی او بود. پس از جشن سال نو در پروانس، قرار بود همراه همسر و فرزندانش با قطار به پاریس بازگردد اما در لحظۀ آخر تصمیم گرفت با میشل گالیمار، ناشر خود، با خودرو برود.
خودرو با سرعت ۱۴۵ کیلومتر در ساعت به دو درخت برخورد کرد و کامو در دم جان باخت. در صندوق عقب، دستنوشتۀ نیمهتمام «انسان اول» بود و در جیبش بلیت استفاده نشده قطار.
آیا کا. گ. ب کامو را کشت؟
عموماً مرگ آلبر کامو را تصادف تلقی میکنند اما جووانی کاتللی، نویسندۀ ایتالیایی متخصص اروپای شرقی و رماننویس و استاد دانشگاه در کتاب «مرگ کامو» از دریچههای مختلف تاریخی با شواهد و مستندات متنوع تلاش میکند تا حلقۀ مفقوده مرگ مشکوک آلبر کامو را تجزیه و تحلیل کند. جووانی کاتللی اولین بار نظر خود را در سال ۲۰۱۱ مطرح کرد که در دفتر خاطرات شاعر و مترجم مشهور چک، یان زابرانا، نکاتی را کشف کرده که نشان میداد، مرگ کامو تصادفی نبوده است. کاتللی پس از آن تحقیقات خود را در کتابی با عنوان «مرگ کامو» گسترش داد. او با مطرح کردن مرگ کامو بهعنوان یک فرضیه، نقش سیاست را در این زمینه مورد ارزیابی قرار میدهد و به ابهامات حادثۀ تصادف کامو میپردازد. بررسیهای او نشان میدهد نهتنها این حادثه، یک اتفاق ناگوار صرف نبوده بلکه اقدامی عمدی بوده و به دست کا.گ.ب سازماندهی شده است. جووانی کاتللی چنین استنباط میکند که انتقادات صریح آلبر کامو از تمامیتخواهی شوروی، او را به یک هدف تبدیل کرده بود. کاتللی پس از سالها تحقیق دقیق نشان میدهد که چرا سران اتحاد جماهیر شوروی سرسختانه در پی حذف آلبر کامو بودهاند. او پرسشهای مهمی مطرح میکند که ممکن است پس از سالها معمای مرگ نویسندۀ شهیر قرن بیستم را روشن کند: مأموران کاگب چطور از بازگشت کامو و همسفرهایش باخبر شدند؟ تلفن کامو به منشیاش شنود شده بود یا ماریا کاسارس، معشوقۀ ابدیاش، با بیاحتیاطی مرگ او را رقم زد؟ آیا کامو از مرگ خود خبر داشت که در نامهاش به کاسارس قول داد شب چهارم ژانویه سر وقت به شام برسد، «مگر اینکه در جاده اتفاقی بیفتد؟»
کاتللی پای برخی چهرههای مشهور را نیز به میان میکشد و از آنها بهعنوان کسانی یاد میکند که پیش و حین و پس از مرگ کامو به ایفای نقش پرداختند. علاوه بر این، کاتللی در نسخه فرانسوی کتاب، پیوستی گنجانده که روایت چهرههای سرشناسی همچون ژاک ورژس را از مرگ کامو نقل کرده است. مرگ کامو که در فرانسه، آرژانتین و ایتالیا منتشر شد بحثهای بسیاری را در رسانههای مختلف به راه انداخت و چهرههای سرشناسی به تمجید آن پرداختند. یکی از آنها پل استر، نویسنده فقید آمریکایی بود که گفت: «نتیجهای هولناک است اما باید گفت پس از هضم شواهدی که کاتللی ارائه میدهد، سخت است که حق را به او ندهیم. بنابراین، این «سانحه رانندگی» حالا باید در زمرۀ «قتلهای سیاسی» طبقهبندی شود. صدای آلبر کامو در ۴۶ سالگی خفه شده است.» با این حال، توجه به این نکته مهم است که نظریۀ کاتللی فاقد شواهد اساسی است و تا حد زیادی به عنوان حدس و گمان تلقی میشود.
بیگانه جدید
فیلم جدید «بیگانه» ساخته فرانسوا اوزون و بر اساس رمان معروف آلبر کامو، امسال یکی از فیلمهای بخش مسابقۀ اصلی جشنواره ونیز است که با بازی بنجامن ووازن، ربکا ماردر، پیر لوتن، دنی لاوان و سوان آرلو همراه است.
فرانسوا اوزون دربارۀ ساخت فیلم «بیگانه» میگوید: «ایدۀ اقتباس از یکی از مشهورترین رمانهای ادبیات جهان، شما را دچار اضطراب و تردید میکند. تا پیش از این، تنها آثاری را اقتباس کرده بودم که کمتر شناخته شده و کمتر مورد توجه بودند. اقتباس از یک شاهکار که همه آن را خواندهاند و هر خوانندهای، نسخهای از آن را در ذهن خود صحنهآرایی کرده است، چالشی عظیم بود. اما علاقهام به کتاب بیش از تردیدهایم بود؛ بنابراین با نوعی سبکبالی خودم را در آن انداختم و خیلی زود دریافتم که فرو رفتن در «بیگانه»، راهی برای پیوند دوباره با بخشی فراموش شده از تاریخ شخصی من است. پدربزرگ مادریام در شهر بونه (که اکنون عنابه در الجزایر است) بازپرس بود و در سال ۱۹۵۶ از یک حمله جان سالم به در برد؛ حادثهای که بازگشت خانوادهام به فرانسه را سرعت بخشید. هنگام کار روی اسناد و آرشیوها و ملاقات با مورخان و شاهدان آن دوران، فهمیدم تا چه اندازه خانوادههای فرانسوی هر یک به نوعی با الجزایر پیوند دارند و اینکه سکوتی سنگین هنوز اغلب بر تاریخ مشترک ما سایه میافکند.»

