کامران فانی در خانۀ سالمندان
چند سالی است که از کامران فانی، نویسنده، مترجم و دانشنامهنگار خبری نبود و از هر کسی دربارۀ او سوال میشد، اظهار بیاطلاعی میکرد و یا پاسخی گنگ میداد. روز پنجشنبه سیدمحمد طباطبایی، نویسنده و روزنامهنگار در یادداشتی که خبرگزاری اینا، آن را منتشر کرد از حضور فانی در خانۀ سالمندان خبر داد و پیش از این هم از گوشه و کنار شینده میشد که کامران فانی دچار آلزایمر شده و به همین خاطر این چند سال در هیچ جمعی حضور پیدا نکرده و خبری از او نبوده است.
سراغ فانی را از کتابهایش بگیریم نه خانه سالمندان
در یادداشت سیدمحمد طباطبایی آمده است: خبر را که شنیدم بلافاصله این سوال به ذهنم آمد که اگرچه کامران فانی از سالها قبل در خلوت خود فرو رفته بود اما چرا باید حالا در خانه سالمندان باشد؟ اینکه کسی خبردار نشده است، عجیب نیست؛ او همواره دور از هیاهو و در آرامش خود زندگی کرده پس عجیب نیست که حالا هم جز نزدیکانش کسی از اقامت و بستریاش در خانۀ سالمندان خبر نداشته باشد. تلفن را که قطع میکنم یک چیز نگرانم میکند؛ نکند کسی بخواهد پاپاراتزیبازی دربیاورد و دنبال آدرس و نشان خانه سالمندانی که او در آن اقامت دارد، بگردد و نگرانتر اینکه نکند کسی از او در خانه سالمندان، عکسی از او منتشر کند. او کامران فانی است؛ همان مرد خوشپوش و متین و موقر و آراسته. باید از او همین تصویر بماند تا همیشه. کامران فانی از یگانههای کتاب و کتابداری و فرهنگ است در عصر ما. مگر نه اینکه فیلسوف همعصر ما، زندهنام داریوش شایگان، جز او هیچکس را بدون قرار قبلی نمیدید؟ مگر نه اینکه هم او میگفت، کامران فانی بر من تاثیر گذاشته و او را میستایم؟ هم او که دربارۀ کامران فانی میگفت: «در توصیف عشقی که کامران فانی به فرهنگ میورزد و احاطۀ وسیعی که بر آن دارد، همواره تعبیر فرانسوی انسان عهد رنسانس را به یاد میآورم، یعنی مردانی که به همه علوم و معارف روزگار خود احاطه دارند و به معنای واقعی کلمه علامه یا به زبان امروزی فرهیخته بودند». اینگونه است که از سخن شایگان میتوان کمک گرفت و گفت، کامران فانی فقط یک مترجم یا مولف یا کتابدار نیست، او همۀ اینهاست و بیش از همه اینهاست؛ او فرهیخته است.
کامران فانی را میتوان در دایرۀ وسیع همکاران و دوستانش شناخت؛ دایرهای به وسعت علم و فرهنگ که در آن از سیدجلالالدین آشتیانی تا پوری سلطانی قرار دارند. پوری سلطانی در تمام طول حیات خود همواره از کامران فانی به نیکی یاد میکرد که او را بهتر از هر کسی میشناخت چه اینکه همکار و همفکر و همدغدغه بودند. هر دو کتاب و کتابداری را پیش گرفته بودند. از همین رو بود که در شب پوری سلطانی، او برای پوری سخنرانی کرد و در بخارا، پوری سلطانی برای کامران فانی نوشت: «بارها خود من به ایشان گفته بودم که اگر شما نصف این اوقاتی را که صرف اصلاح کارهای دیگران میکنید به کار خودتان میپرداختید تا به حال دهها کتاب و مقاله به جامعه هدیه شده بود. ولی این ایثار و مهر و دیگران را زیر پر و بال گرفتن برای اینکه رشد کنند و پویا شوند، ذاتی اوست، چیزی نیست که به گفته من یا دیگران تغییر کند. بدین ترتیب دهها و دهها مترجم به جامعه تحویل دادند.»
سخن از ترجمه شد، شاید کمتر کسی بداند که کامران فانی، کار ترجمه را در سال ۱۳۴۴ وقتی فقط ۲۱ سال داشت با ترجمه نمایشنامۀ «مرغ دریایی» آنتوان چخوف شروع کرده است. همان زمان که کسی را نداشت که به ناشری معرفیاش کند و این محمدجعفر محجوب بود که نمایشنامه او را نخوانده به نشر اندیشه معرفیاش کرد. شاید کسی نداند که نخستین ویراستار کارهای او محمدعلی کشاورز بوده که همین نمایشنامۀ «مرغ دریایی» را ویراستاری کرد. شاید کمتر کسی بداند که او در همان دوران جوانی دو نمایشنامه «سه خواهر» (آنتوان چخوف) و «آدمهای ماشینی» (کارل چابک؛ نویسنده اهل چک) را با همراهی سعید حمیدیان ترجمه کرده است. اینها البته در برابر بسیار اثر ارزشمندی که او تالیف و ترجمه کرد به چشم نمیآید؛ از کتابهایی همچون «زرتشت، سیاستمدار یا جادوگر»، «سلوک روحی بتهوون»، «علم در تاریخ»، «تاریخ ایران» و بسیاری کتاب دیگر میگویم.
او که به قول بهاءالدین خرمشاهی «چنین وارسته کمتر آدمی هست. بزرگ است بدون بزرگنمایی و بزرگوار است و همواره در هالهای از فروتنی. انسان چنین فروتن در این پایه و با این مایه از فضل و فرهنگ کمتر داریم». و چه درست میگوید بهاءالدین خرمشاهی که او همواره در هالهای از فروتنی بوده است. پس شاید حضورش در خانه سالمندان هم در راستای خلوتگزینی و فروتنیاش باشد اگرچه بیماری روی جانش سنگینی میکند. من میخواهم او را با آخرین حضورش در یک برنامه عمومی که مربوط به تنها بزرگداشتاش است به ذهن بسپارم؛ شب بخارا که توسط علی دهباشی به افتخار کامران فانی برگزار شد. من او را با این تصویر ثبت میکنم نه با تصویر بیمارش در خانه سالمندان. میخواهم او را با سخنرانیاش در شب پوری سلطانی به خاطر بسپارم نه با تصویرش در اتاق خانه سالمندان. کاش بدانیم، او آدم خلوتگزینی بود و حالا هم دوست ندارد، کسی سراغش را در خانه سالمندان بگیرد. دنبال عکس و خبر از او در این تصویر و موقعیت نباشیم. کاش مسئولان و نهادهای فرهنگی هم هیچ کاری برای او نکنند که در ازایش با او عکس بگیرند. کامران فانی همیشه همان فرهیخته آراسته است برای اهالی فرهنگ. سراغ کامران فانی را از کتابهایش بگیریم نه خانه سالمندان.
در یادداشت سیدمحمد طباطبایی آمده است: خبر را که شنیدم بلافاصله این سوال به ذهنم آمد که اگرچه کامران فانی از سالها قبل در خلوت خود فرو رفته بود اما چرا باید حالا در خانه سالمندان باشد؟ اینکه کسی خبردار نشده است، عجیب نیست؛ او همواره دور از هیاهو و در آرامش خود زندگی کرده پس عجیب نیست که حالا هم جز نزدیکانش کسی از اقامت و بستریاش در خانۀ سالمندان خبر نداشته باشد. تلفن را که قطع میکنم یک چیز نگرانم میکند؛ نکند کسی بخواهد پاپاراتزیبازی دربیاورد و دنبال آدرس و نشان خانه سالمندانی که او در آن اقامت دارد، بگردد و نگرانتر اینکه نکند کسی از او در خانه سالمندان، عکسی از او منتشر کند. او کامران فانی است؛ همان مرد خوشپوش و متین و موقر و آراسته. باید از او همین تصویر بماند تا همیشه. کامران فانی از یگانههای کتاب و کتابداری و فرهنگ است در عصر ما. مگر نه اینکه فیلسوف همعصر ما، زندهنام داریوش شایگان، جز او هیچکس را بدون قرار قبلی نمیدید؟ مگر نه اینکه هم او میگفت، کامران فانی بر من تاثیر گذاشته و او را میستایم؟ هم او که دربارۀ کامران فانی میگفت: «در توصیف عشقی که کامران فانی به فرهنگ میورزد و احاطۀ وسیعی که بر آن دارد، همواره تعبیر فرانسوی انسان عهد رنسانس را به یاد میآورم، یعنی مردانی که به همه علوم و معارف روزگار خود احاطه دارند و به معنای واقعی کلمه علامه یا به زبان امروزی فرهیخته بودند». اینگونه است که از سخن شایگان میتوان کمک گرفت و گفت، کامران فانی فقط یک مترجم یا مولف یا کتابدار نیست، او همۀ اینهاست و بیش از همه اینهاست؛ او فرهیخته است.
کامران فانی را میتوان در دایرۀ وسیع همکاران و دوستانش شناخت؛ دایرهای به وسعت علم و فرهنگ که در آن از سیدجلالالدین آشتیانی تا پوری سلطانی قرار دارند. پوری سلطانی در تمام طول حیات خود همواره از کامران فانی به نیکی یاد میکرد که او را بهتر از هر کسی میشناخت چه اینکه همکار و همفکر و همدغدغه بودند. هر دو کتاب و کتابداری را پیش گرفته بودند. از همین رو بود که در شب پوری سلطانی، او برای پوری سخنرانی کرد و در بخارا، پوری سلطانی برای کامران فانی نوشت: «بارها خود من به ایشان گفته بودم که اگر شما نصف این اوقاتی را که صرف اصلاح کارهای دیگران میکنید به کار خودتان میپرداختید تا به حال دهها کتاب و مقاله به جامعه هدیه شده بود. ولی این ایثار و مهر و دیگران را زیر پر و بال گرفتن برای اینکه رشد کنند و پویا شوند، ذاتی اوست، چیزی نیست که به گفته من یا دیگران تغییر کند. بدین ترتیب دهها و دهها مترجم به جامعه تحویل دادند.»
سخن از ترجمه شد، شاید کمتر کسی بداند که کامران فانی، کار ترجمه را در سال ۱۳۴۴ وقتی فقط ۲۱ سال داشت با ترجمه نمایشنامۀ «مرغ دریایی» آنتوان چخوف شروع کرده است. همان زمان که کسی را نداشت که به ناشری معرفیاش کند و این محمدجعفر محجوب بود که نمایشنامه او را نخوانده به نشر اندیشه معرفیاش کرد. شاید کسی نداند که نخستین ویراستار کارهای او محمدعلی کشاورز بوده که همین نمایشنامۀ «مرغ دریایی» را ویراستاری کرد. شاید کمتر کسی بداند که او در همان دوران جوانی دو نمایشنامه «سه خواهر» (آنتوان چخوف) و «آدمهای ماشینی» (کارل چابک؛ نویسنده اهل چک) را با همراهی سعید حمیدیان ترجمه کرده است. اینها البته در برابر بسیار اثر ارزشمندی که او تالیف و ترجمه کرد به چشم نمیآید؛ از کتابهایی همچون «زرتشت، سیاستمدار یا جادوگر»، «سلوک روحی بتهوون»، «علم در تاریخ»، «تاریخ ایران» و بسیاری کتاب دیگر میگویم.
او که به قول بهاءالدین خرمشاهی «چنین وارسته کمتر آدمی هست. بزرگ است بدون بزرگنمایی و بزرگوار است و همواره در هالهای از فروتنی. انسان چنین فروتن در این پایه و با این مایه از فضل و فرهنگ کمتر داریم». و چه درست میگوید بهاءالدین خرمشاهی که او همواره در هالهای از فروتنی بوده است. پس شاید حضورش در خانه سالمندان هم در راستای خلوتگزینی و فروتنیاش باشد اگرچه بیماری روی جانش سنگینی میکند. من میخواهم او را با آخرین حضورش در یک برنامه عمومی که مربوط به تنها بزرگداشتاش است به ذهن بسپارم؛ شب بخارا که توسط علی دهباشی به افتخار کامران فانی برگزار شد. من او را با این تصویر ثبت میکنم نه با تصویر بیمارش در خانه سالمندان. میخواهم او را با سخنرانیاش در شب پوری سلطانی به خاطر بسپارم نه با تصویرش در اتاق خانه سالمندان. کاش بدانیم، او آدم خلوتگزینی بود و حالا هم دوست ندارد، کسی سراغش را در خانه سالمندان بگیرد. دنبال عکس و خبر از او در این تصویر و موقعیت نباشیم. کاش مسئولان و نهادهای فرهنگی هم هیچ کاری برای او نکنند که در ازایش با او عکس بگیرند. کامران فانی همیشه همان فرهیخته آراسته است برای اهالی فرهنگ. سراغ کامران فانی را از کتابهایش بگیریم نه خانه سالمندان.

