فتحالله مجتبایی در نشست گفتوگوی میان افلاطون و ارسطو عنوان کرد
نشست هفتگی شهرکتاب با موضوع «گفتوگوی میان افلاطون و ارسطو» عصر جمعه ۲۵ مهر در مرکز فرهنگی شهرکتاب برگزار شد. در این نشست دکتر فتحالله مجتبایی و دکتر محمدرضا عدلی به تحلیل و بررسی دو اثر «درباره شعر» نوشتۀ ارسطو با ترجمه فتحالله مجتبایی و «شهر زیبای افلاطون» نوشته فتحالله مجتبایی پرداختند و نسبت میان فلسفه، شعر و سیاست در اندیشه این دو فیلسوف یونانی را بررسی کردند.
ارسطو در برابر افلاطون
در ابتدای نشست علیاصغر محمدخانی، معاون فرهنگی موسسۀ شهرکتاب ضمن ابراز خوشحالی از تجدید چاپ این دو کتاب توسط نشر هرمس به توضیحاتی دربارۀ اثر «درباره شعر یا بوطیقا» از ارسطو پرداخت و گفت: «این اثر به اندازه کتاب «منطق» ارسطو مهم و تأثیرگذار است. شهرت و اعتبار «فن شعر» ارسطو بیشتر بدین سبب است که مبانی، قواعد و فنون تراژدی، حماسه و کمدی را در این کتاب به قدری دقیق و متین تحقیق و بیان شده که تا در جهان فن درام و ذوق شاعری هست صاحبنظران میگویند، تحقیقات ارسطو در این باره همواره جالب و درخور توجه خواهد بود. ارسطو در این کتاب تحقیق دقیق و بهسامانی دربارۀ تراژدی کرده و جوابهای روشن و معقولی به مسائل مربوط به درام داده که بینظیر است. در واقع بحث تراژدی و کمدی پس از فن شعر ارسطو رواج پیدا کرده است.»
محمدخانی به دو نکتۀ مهم مد نظر ارسطو در این کتاب اشاره کرد و گفت: «یکی اینکه مبانی اخلاقی را نباید ملاک و میزان شناخت آثار هنری کرد. و به عبارتی دیگر او بیان میکند، احکام اخلاقی را از احکام ذوقی باید تفکیک کرد پس این دو متفاوت هستند. نکتۀ دوم ارسطو این است که آثار هنری را نباید تقلید و محاکات صرف و محض طبیعت تلقی کرد بلکه باید توجه داشت، هنرمند در این محاکات و تقلیدی که از طبیعت و دنیای خارج میکند از عقل و ذوق خویش نیز مایه میگذارد. و کار او آنطور که افلاطون و پیروان او پنداشتهاند، تصویر سادهای از نقش موجودات نیست. اینجا اختلاف بین افلاطون و ارسطو و دنیای مُثُل بهوجود میآید و میتوانیم تفاوت بینشهای مختلف اینها را بسنجیم.»
محمدخانی همچنین به بیان خلاصهای از کتاب «بوطیقا: درباره شعر» یا «فنّ شعر» اثر ارسطو پرداخت و گفت: «نخست مقدماتی است در باب ماهیت و انواع شعر و اصل و مبدا پیدایش آن. پس از آن بحث و تحقیقی است در باب فن تراژدی واجزا و ارکان آن و البته برخی منتقدان معتقدند که کامل نیست. سپس بحثی کوتاه و فهرست مانند در باب حماسه است. پس از آن بحثی انتقادی در باب اشکالاتی که منتقدان بر کلام شاعران گرفتهاند و ارسطو در این فصل در رفع این اشکالات به توجیه میپردازد و در پایان، کتاب با مقایسه اجمالی بین حماسه و تراژدی به پایان میرسد.»
بچه این کار تو نیست!
سخنران بعدی فتحالله مجتبایی ادیب، پژوهشگر و عضو پیوسته فرهنگستان زبان و ادب فارسی دربارۀ چگونگی تدوین این دو اثر گفت: «این دو کتاب نتیجۀ بعضی از سالهای عمر من است. در سال ۱۳۳۲ لیسانس خود را از دانشکدۀ ادبیات دانشگاه تهران گرفتم. آن موقع برای این دوره باید یک رسالهای را مینوشتیم یا ترجمه میکردیم. در نوجوانی به ادبیات غربی بسیار علاقه داشتم و سالهای نوجوانی را با ادبیات اروپایی گذراندم. این کتاب را به مرحوم صورتگر معرفی کردم و گفتم میخواهم برای رساله دورۀ لیسانسم این کتاب را ترجمه کنم. صورتگر خندید و مسخره کرد و گفت بچه این کار تو نیست! اما مرحوم سعید نفیسی، من را تشویق کرد و یک نسخه ترجمه انگلیسی را به من داد. در ادامه کار متوجه شدم، حرف مرحوم صورتگر درست بوده و بدون اطلاع از اساطیر یونان و تاریخ و فرهنگ یونانی این کتاب به درد کسی نمیخورد و لازم است از این موارد مطلع باشی. ۳ سال برای ترجمه این اثر کار کردم و تمام نکاتی که مربوط به اساطیر، تراژدی و کمدیهای یونان بود را اضافه کردم.»
مجتبایی سپس به کتاب «شهر زیبا» افلاطون پرداخت و گفت: «میدانید بحث زیادی شده که آیا فرهنگ یونانی به خصوص افلاطون از فرهنگ ایرانی متأثر بوده یا نه. من هنگامی که روی این کتاب کار میکردم خصوصاً کتاب جمهوری، غالباً به یاد مسائل ایرانی میافتادم و بعد اشاراتی که افلاطون در کتاب قوانین به داریوش داشت، من را برانگیخت که بررسی کنم، ببینم آیا واقعاً افلاطون از ایران تأثیرپذیری داشته یا نه. امیدوارم جوانان ما به دنبال این مسائل بروند. ما تاریخ درخشانی داریم. هیچ ملتی مانند ایران تاریخ درخشان فرهنگی ندارد و تاریخ فرهنگی ما بینظیر است.»
چرا افلاطون با شاعران بد بود؟
سخنران بعدی محمدرضا عدلی، عضو هیأت علمی گروه ادیان و عرفان دانشگاه آزاد اسلامی، سخنان خود را با اشاره به مقدمه کتاب آغاز کرد و گفت: «استاد مجتبایی در مقدمۀ کتاب به منشأ درام در یونان باستان پرداخته و به بوطیقای ارسطو و تاثیرآن بر فرهنگ اسلامی رسیده و بسیار جالب و خواندنی است. طبعاً وقتی شعر و شاعری شاخ و برگ زیادی میگیرد نیاز به نقد ادبی دارد و اولین کسی که رسالهای مستقل راجع به نقد ادبی نوشته، ارسطو در رسالۀ بوطیقاست. البته ارسطو، بوطیقا را مکتوب نکرده و آن مجموعه درسگفتارهای اوست که بعداً مکتوب شده است. ارسطو قبل از بوطیقا نیز رسالهای در باب شعرا داشته که امروزه تنها قسمتهای پراکندهای از آن باقی مانده است. نکتۀ مهم دربارۀ اهمیت بوطیقا این است که این کتاب امروزه هم قابل استفاده است زیرا در آن ارسطو درباره ژانرها و گونههای مختلف ادبی که آن زمان نبوده هم اشاره کرده است. ژانر جنایی امروز با سخنان ارسطو قابل انطباق است.» او ضمن اشاره به نظریه تزکیه گفت: «نکتۀ مهم این کتاب این است که ارسطو ادبیات را با زندگی پیوند میدهد. خیلیها میگویند، رسالۀ بوطیقا جواب ارسطو به افلاطون بود. زیرا افلاطون انتقاد تندی به شعرا داشت. برای اینکه بفهمیم چرا افلاطون با شعرا بد بوده و علیه آنها موضع گرفته باید به پیشینه آن نگاه کنیم که به زمان پیش از افلاطون برمیگردد.» عدلی دربارۀ علت و سرگذشت انتقاد فلاسفه به شعر گفت: «انتقاد آنها زمانی به اوج میرسد که یک شاعر به نام آریستوفانس در کمدی ابرها، سقراط را به سخره میگیرد و تصویری طنزآمیز از او ارائه میدهد و مدرسه سقراط را فکرستان مینامد. سپس گفتههای آریستوفانس، مقدمهای میشود برای محاکمه سقراط و البته هیأت منصفه محاکمه هم شعرا بودند و سرانجام سقراط محکوم میشود. در اینجا افلاطون دشمنی خود را با شعر علنی میکند و میگوید، فلسفه باید مبنای ارزشگذاری باشد نه شعور؛ اینجا در واقع رساله آپولوژی که شرح محاکمۀ سقراط است را مینویسد. افلاطون در همین رساله به نقدی از سقراط علیه شعر نیز اشاره میکند که گفته است، شعرا خودشان معترف هستند که مبنایشان برای شعر گفتن الهام است و عقل و خردشان در آن دخیل نیست.» او با اشاره به کتاب دوم مجتبایی «شهر زیبای افلاطون» گفت: «افلاطون در شهر زیبا میگوید باید شعر را کنار بگذارید زیرا بدآموزی دارد و به جای این از تربیت شاهزادگان ایرانی استفاده کنید. شعر باعث گمراهی و انحراف فرزندان شما میشود؛ اگر میخواهید شاهزادگان حکماً و فرماندهان خوبی داشته باشید از سبک تربیت شاهزادگان ایرانی الگو بگیرید. آنها در ۷ سالگی سوارکاری میآموختند و ۴ معلم داشتند. معلم اول به آنها حکمت میآموخت. معلم دوم شجاعت، سومی عفت و معلم چهارم راستی و عدالت را آموزش میداد.
عدلی سخنان خود را با دو نکته به پایان رساند و گفت: «اول اینکه نویسنده در فصل ششم از دو گونه پادشاهی حرف زده، شاهی بد و شاهی خوب که شاهی خوب سندیّت و مشخصه فرهنگ ایرانی است؛ و در فصل آخر کتاب که درباۀ حاکم حکیم سخن گفته که مشخصات او با مفهوم سوشیانت و منجی که در آیین زرتشتی آمده، انطباق پیدا میکند.»

